صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۹۹۴۸
اکبر متهم ٤١ ساله این پرونده، صبح دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در برابر بازپرس پرونده جزییات این ماجرای خونین را تعریف کرد. او در اظهاراتش به قتل عمد عباس ٥١ ساله اقرار کرد و درباره علت و انگیزه‌اش از این تیرانداری مرگبار گفت.
تاریخ انتشار: ۰۰:۴۱ - ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷

اختلاف حساب دلالان بازار ارز انگیزه جنایت بازار تهران بود. قتلی که در روزهای پایانی‌ سال گذشته در حوالی سبزه‌میدان رخ داد و ضارب با شلیک دو گلوله یکی از کسبه بازار را به قتل رسانده بود. متهم پس از این جنایت متواری شد و رسیدگی به این پرونده به بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران محول شد. ماموران ویژه قتل اداره آگاهی به دستور بازپرس مدیر روستا کار شناسایی و محل اختفای ضارب را آغاز و درنهایت عامل این تیراندازی مرگبار را روز دوشنبه در ساختمان نیمه‌کاره‌ای در ولنجک شناسایی و دستگیر کردند.

به گزارش شهروند، متهم بلافاصله پس از دستگیری به جرمش اعتراف کرد و انگیزه‌اش را از این جنایت طلب ٤٢٠‌ میلیون تومانی از پسر خواهر مقتول عنوان کرد. اکبر متهم ٤١ ساله این پرونده، صبح دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در برابر بازپرس پرونده جزییات این ماجرای خونین را تعریف کرد. او در اظهاراتش به قتل عمد عباس ٥١ ساله اقرار کرد و درباره علت و انگیزه‌اش از این تیرانداری مرگبار گفت. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی «شهروند» با متهم اصلی این پرونده است.

چطور دستگیر شدی؟
یک هفته قبل از شهرستان به تهران آمدم و پولی نداشتم؛ برای همین در این ساختمان مشغول شدم. من خیلی سال‌ها قبل گچکار بودم. دوشنبه بود که برای نهار تعطیل کردم. با بچه‌ها دورهم نشسته بودیم که مردی وارد اتاق شد و گفت که گشنه است و می‌خواهد هم‌لقمه ما شود؛ کنارم نشست و من هم به او بفرما زدم، تا این‌که آمدم یک لقمه از سفره بردارم، دستبند را به دستم زد.

اتهامت را قبول داری؟
بله؛ من عباس را به قتل رساندم؛ دو گلوله به او شلیک کردم.

اسلحه را از کجا آوردی؟
از ناصرخسرو خریدم. این کلت را همراه با چندتایی فشنگ حدود ٢‌ میلیون و پانصد‌هزار تومان از آن‌جا تهیه کردم.

کلت را برای همین کار خریدی؟
نه این‌که تصمیم قطعی داشته باشم؛ اما اعصابم به هم ریخته بود. هیچ پولی نداشتم، شب عید بود و جیب من خالی. من زن و بچه دارم، همه پول و سرمایه‌ام دستشان بود؛ حتی چندباری به آنها التماس کردم، به خانه آنها رفتم، اما هیچ فایده‌ای نداشت. آنها پول من را نمی‌دادند. حتی چندبار تصمیم گرفتم خودکشی کنم. تا این‌که آن روز به بازار رفتم و آن اتفاق افتاد.

به چه کسی پول داده بودی؟
به بهمن خواهرزاده مقتول؛ من با او کار می‌کردم.

دقیقا چه کاری انجام می‌دادی؟
به او پول می‌دادم و سودش را می‌گرفتم. او هم با پول من و چند نفر دیگر دلار خریدوفروش می‌کرد. سودش هم خوب بود البته ثابت نبود، کم و زیاد داشت؛ اما حدودا هر بار بین ٥٠٠ تا یک‌میلیون تومان سود داشت.

چطور با بهمن آشنا شدی؟
از طریق پدرش با او آشنا شدم. پدرش آدم سرشناس و بااعتباری در بازار است. چند ماه پیش از حادثه من با پدر بهمن به‌طور اتفاقی آشنا شدم. عید قربان بود و او از من خواست تا برایش گوسفند بیاورم. سر همین موضوع آشنایی‌مان بیشتر شد. تا این‌که یک روز به من پیشنهاد خرید و فروش دلار دادند. من هم به آنها اعتماد کردم. یک خانه در شهرستان داشتم که آن را فروختم، حدود ٣٠٠ گوسفند هم داشتم، آن را هم فروختم و همه زندگی‌ام را پول کردم و به آنها دادم. البته آن اوایل همه‌چیز خوب بود. هم سود داشت و هم اصل پولم را به موقع به من بازمی‌گردادند. بعد از مدتی هم دو نفر از اقوام به من پول دادند تا آنها هم سودی ببرند، سرمایه من بیشتر شد. همین‌جوری شد که توی این کار افتادم.

چرا با بهمن اختلاف حساب پیدا کردی؟
اختلافی نبود؛ او همه پول و زندگی من را بالا کشید. پول خیلی‌ها را مثل من خورد و فرار کرد اما من ازش مدرک داشتم. چندتا چک که البته بعدا فهمیدم همه آن چک‌ها بی‌محل است و حسابش خیلی وقت است که بسته شده است.

بیشتر توضیح بده.
١٦ بهمن‌ سال قبل بود که بهمن با من تماس گرفت و گفت که می‌خواهد ٢ خط دلار بخرد. آن روز قیمت دلار حدود ٤٣٠٠ تومان بود. دوخط دلار یعنی دو‌میلیون دلار. من هم مثل همیشه به او پول دادم؛ البته مقداری از آن مال اقوامم بود ولی پول‌ها را به حساب پدرزن بهمن واریز کردم چون حساب خودش از طرف بانک مرکزی به دلیل یک شکایت بسته شده بود. بعد هم بهمن یک‌میلیون و ٢٠٠‌ هزار تومان به‌ عنوان سود به حسابم واریز کرد و بعد هم گفت که فردا اصل پول من را می‌دهد. فردای آن روز پنجشنبه بود. جمعه هم که بازار تعطیل است. شنبه هم من بیمار شدم و چند روزی در خانه ماندم. تقریبا ٨ روز از وعده ما گذشت، من با بهمن تماس گرفتم اما او جواب تلفن من را نداد. فراری شده بود. وقتی به بازار رفتم فهمیدم چند نفر دیگری مثل من هم همین بلا سرشان آمده است.

چرا به سراغ پدرش نرفتی، خودت گفتی که مرد معتبر و شناخته‌شده‌ای بود؟
رفتم ولی فایده‌ای نداشت؛ آنها از دست بهمن شاکی بودند. می‌گفتند که بهمن با این کارهایش آبروی آنها را هم برده است. یک‌بار هم من را به زور به داخل خانه کشاندند تا برگه‌ای را امضا کنم که در آن نوشته شده بود من هیچ طلبی از بهمن ندارم. به زور از من امضا گرفتند و ٩٠‌ میلیون تومان چک بانکی به من دادند.

تو دنبال بهمن بودی، چرا دایی او را به قتل رساندی؟
کارهای بهمن را دایی‌اش ردیف می‌کرد. در همان روزهایی که دنبال بهمن بودم، چندباری به مغازه او رفتم. دایی‌اش را تهدید کردم، همان روز ٢٠‌ میلیون تومان دیگر به حساب من واریز شد. فهمیدم که او با بهمن در ارتباط است. آن روز هم رفتم و اولش کلی به او التماس کردم، به زبان خوش از او خواستم تا نشانی بهمن را به من بدهد. می‌دانستم که بهمن و خانواده‌اش آنقدری دارند که خیلی راحت طلب من را بدهند؛ اما دایی بهمن خیلی بد جواب من را داد و گفت از بهمن هیچ خبری ندارد. من هم عصبانی شدم و با کلت دو گلوله به او شلیک کردم.

چند‌ سال است که به تهران آمدی؟
از ‌سال ٦٩ در تهران هستم. آن اوایل پول‌خرد و سکه می‌فروختم، بعد هم شروع به دستفروشی کردم؛ البته بعدها گچکار ساختمان شدم؛ ولی درآمد اصلی من از گله‌داری بود. همه گله گوسفندم را فروختم تا بهمن با آن دلار خرید و فروش کند.

چندتا بچه داری؟
یک پسر ١٤ساله و یک دختر ١١ساله. این چند وقته خیلی از زن و بچه‌ام خجالت کشیدم. شب عید پول نداشتم تا برای آنها خرید کنم. چندبار می‌خواستم با قرص برنج و سیانور خودکشی کنم.

ارسال نظرات
ناشناس
۲۰:۰۱ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۶
خیلی کار خوبی کردی