اجناس را مستقیم از بنگلادش و تایلند و پاکستان میآورند. بیشترش از بنگلادش، در گونیهای بزرگ. قیمتها کف بازار، ارزان تر از این نمیشود. برای همین هم هست که خیلیها جای آنکه راه داکا یا بانکوک و پکن را پیش بگیرند، میروند سراغ عمده فروشهای عبدل آباد که روی شیشه مغازههایشان کاغذهایی چسباندهاند حاوی این پیامها: ارزانتر از همه جا!
روزنامه ایران نوشت: «دو گونی پلاستیکی مشکی بزرگ را دوسوی بدنش روی زمین گذاشته و دست راست را به کمر زده و یکوری ایستاده است. مرد، یک چهارپایه کوتاه تعارفش میکند. زن بیآنکه پاسخی به تعارف داده باشد، مینشیند. چشمهایش بیحالت و صورتش زیادی سفید است. حدوداً ۶۰ ساله به نظر میرسد. یکی از پاها را از دمپایی رویه گشاد درمیآورد و روی آن یکی میگذارد و با دست قوزکش را میمالد و در همانحال مشغول گفتوگو با مرد میشود. پشت سرش نمونه لباسها با فاصله کم از هم روی دیوار آویزان است. بازار «داکا» در یک بعد از ظهر ابری بهاری، حال و هوای خوبی برای خرید دارد. هوا خنکای مطبوعی دارد و باد ملایم، دانههای ریز عرق را که به خاطر راه رفتن طولانی بر پیشانی خریداران نشسته، خشک میکند.
اینجا میتواند بازار «بانکوک» هم باشد؛ خیس و نم گرفته، پر از رنگ و صدا. فروشندهها بیرون مغازهها ایستادهاند و عابران را دعوت به خرید میکنند. مهم نیست به چه زبانی صحبت کنی. زبان مشترک فروشنده و خریدار، لبخند است و قیمت. اینجا میتواند بازار «کراچی» باشد. گرم و کلافهکننده. عدلهای لباس روی هم چیده شده. ترکیب بوی پارچه و ادویه. اینجا میتواند هم داکای بنگلادش باشد هم بانکوک تایلند و هم کراچی پاکستان؛ بازار عبدلآباد تهران، راسته عمده فروشهای لباس، هر تکه از بازار هر کدام از این شهرها را دارد. نه به آن شلوغی و نه به آن هیاهو اما با همان جنسها؛ لباسهای پنبهای و جین و کتان.
اجناس را مستقیم از بنگلادش و تایلند و پاکستان میآورند. بیشترش از بنگلادش، در گونیهای بزرگ. قیمتها کف بازار، ارزانتر از این نمیشود. برای همین هم هست که خیلیها جای آنکه راه داکا یا بانکوک و پکن را پیش بگیرند، میروند سراغ عمده فروشهای عبدل آباد که روی شیشه مغازههایشان کاغذهایی چسباندهاند حاوی این پیامها:«ارزانتر از همهجا»، «کلی و جزئی» «ارزان میفروشیم»، «حراج واقعی»، «سایز بزرگ»، «بورس جین و کتان» و...
زن، همان که خستگی امانش را بریده از آمل آمده. ماهی دوبار برای خرید میآید. صبح زود راه میافتد و شب برمیگردد. جنسها را در خانه میفروشد، با سود کم. امور خانه را از همین راه میچرخاند چون بین چک و چانه زدنهایش به فروشنده میگوید: «من که حقوق بازنشستگی ندارم، همهاش همین است.»
خیلیهای دیگر مثل او هستند. آنطور که چندتا از فروشندهها میگویند، تعداد مشتریان زن زیاد است. خرید میکنند و جنسها را در تلگرام و اینستاگرام میفروشند. مقداری سرمایه میخواهد و تلاش برای فروش. خیلیها هستند؛ دخترهایی که لیسانس گرفتهاند و کاری پیدا نکردهاند، زنهای سرپرست خانوار.
«اگر خیال دارید کاری شروع کنید، این خوب است. اینجا عمده میخرید و با ۱۰، ۲۰ هزار تومان سود میفروشید. حتی بیشتر هم میشود کشید رویش اما اگر بخواهید زود به پولتان برسید، رمزش سود پایین است.» این، توصیه یکی از مغازهدارهاست که خیال میکند برای شروع کسب و کاری تازه سراغش آمدهام. اینجور موارد البته به چشمش آشناست. زنانی که هر روز توی راسته پرسه میزنند و قیمت میگیرند و حساب کتاب میکنند و با خرید کم شروع میکنند و اگر کارشان گرفت، ادامه میدهند. مهشید یکی از آنهاست. در یک مغازه جین فروشی، چشمش چند مدل پیراهن دخترانه کوتاه را گرفته که سرشانههایشان گلدوزی کوچکی دارد. آرام به دوستش میگوید: «اینها الان مُد است.» پیراهنها اما یک مشکل دارند؛ سایزشان جور نیست. همگی اس و ایکس اس هستند؛ کوچک و خیلی کوچک. همین دختر را مردد میکند وگرنه قیمت واقعاً پایین است، ۲۸ هزار تومان. براحتی میشود دو برابر فروخت و تازه در آن صورت هم ارزان محسوب میشود.
مهشید وقتی از مغازه بیرون میآید، اینجور میگوید: «اینجا جنسهای خوبی پیدا میشود اما مشکل همین سایز است. توی تاپ و تیشرت و تریکوها معمولاً سایز بهتر است اما برای جین، خصوصاً شلوار و دامن اینجور نیست. اینها را از ته مانده برندهای آنور میخرند خیلی وقتها. سایزهای ناقص شده برای همین اینجوری است. جنسش خوب است اما همین سایز دست آدم را میبندد. تا دلتان بخواهد سایز اسمال و ایکس اسمال و از آنور ایکس لارج و دو ایکس و سه ایکس لارج هست، اما سایزهای مدیوم و لارج زیاد نیست.»
در راسته رنگارنگ عمده فروشها که کوچههای عمود بر آن هرکدام برای خودش راسته کوچکی است، اجناس بین ۱۰ تا ۵۰ هزار تومان قیمت دارند. به ندرت میشود جنسی پیدا کرد که قیمتش بالای ۵۰ هزار تومان باشد. تاپ و تیشرتها بین ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان قیمت دارند. پیراهنها ۲۰ تا ۳۵ تومان هستند و شلوار جین را از ۲۵ تا ۴۰ هزار تومان میتوان خرید. شومیزها مانتوها هم بسته به جنس و مدلشان بین ۲۵ تا ۵۰ هزار تومان قیمت دارند. مردانه فروشیها سهم کمتری در راسته دارند و آنها هم قیمتهایشان تقریباً در همین حدود است. اینجا یک پیراهن اسپرت مردانه را میشود بین ۳۵ تا ۴۵ هزار تومان خرید، همان را به قول یکی از فروشندهها، بالای شهر ۱۰۰ هزار تومان میفروشند.
«جنسهایی که در خیلی از فروشگاههای شهر میبینید، از همینجا میآید؛ ارزانسراها و فروشگاههای کوچک و بزرگ. جایی بهتر و ارزانتر از اینجا نیست. همه جنسها هم صد درصد خارجی است. جنس ایرانی نه این کیفیت پنبه را دارد و نه این تنوع رنگ و مدل. این ارزانتر هم درمیآید. بنگلادش، کارگر ارزان است و کیفیت پارچههای پنبهایشان هم خیلی خوب است. بیشتر برندهای مطرح را هم که ببینید، بنگلادش تولید شدهاند. اینجا ما از کل ایران مشتری داریم. بیشتر از شمال میآیند البته. مشتری از مازندران زیاد داریم. همین مرکز خریدهایی که در فریدونکنار و محمودآباد زدهاند، خیلی از جنسهایشان را از همینجا میبرند، دستفروشها هم هستند. خیلیهایشان از ما جنس میبرند. خیلیها هم هستند که جنس میخرند و توی تلگرام میفروشند. ما خودمان هم کانال تلگرامی داریم. خیلیها همینجوری از تلگرام سفارش میدهند و دیگر تا اینجا نمیآیند. همین امروز که تلگرام مختل بود، کلی کارمان لنگ ماند.»
مغازهها عمدتاً ویترین ندارند. شیشه در و پنجره که چند تکه لباس را با چوب لباسی برای نمونه به آن آویزان کردهاند، نقش ویترین را بازی میکند. عمده فروشها تک هم میفروشند. از هرکدام سؤال کنید، این را میگویند. بعضیها حتی پشت شیشه چسباندهاند که «تک فروشی هم داریم.» قیمت تک، البته تکهای ۵ تا ۱۵ هزار تومان با عمده تفاوت دارد اما بازهم ارزان و مقرون به صرفه است. برای همین هم مشتریانی نه به قصد خرید عمده و کاسبی که برای خرید شخصی راهی بازار عبدل آباد میشوند.
«قبلاً تک فروشی زیاد نداشتیم اما الان وضع بازار خراب است. هم تک فروشی داریم و هم تخفیف میدهیم. شب عید باز بد نبود. گل کاسبیمان بود اما بعدش دیگر خبری نیست. دلار هم حسابی وضعیتمان را به هم ریخته. خیلیها جنسشان را خریدهاند و در انبار نگه داشتهاند چون نمیدانند چه وضعی پیش میآید. نمیدانند باید قیمت قبلی را بدهند یا جدید. این بازار ظرفیتی دارد. قطعاً اگر با دلار گران بخریم، ناچاریم گرانتر بفروشیم و خیلی مشتریهایمان را از دست میدهیم آنوقت. دستفروش مگر چقدر میتواند جنسش را بالا بدهد؟! یا زن سرپرست خانوار که توی خانه لباس میفروشد، چقدر میتواند روی جنس بکشد؟»
مرد اینها را میگوید و سراغ مشتریهای تازه میرود که زن و شوهری جوان هستند و معلوم است خرید شخصی دارند. زن یک شلوار پارچهای گشاد برمی دارد به قیمت ۳۰ هزار تومان و یک تونیک که ۱۸ هزار تومان قیمت دارد.
باد شدت گرفته و مانکنهای کنار مغازهها را تکان میدهد. ابرهای تیره به چشم برهم زدنی آسمان را میپوشانند. کسی به دیگری میگوید:«جمع کن رگالها را!» و خودش به کمک او میآید و مشغول جمع و جور کردن رگال لباسهای تک سایز مانده میشوند که جایشان توی پیاده رو است. لباسها در باد حالتی رها شده پیدا میکنند، تکههایی از داکا، بانکوک و کراچی.»