صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۷۶
میکائیل جلالی
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۰ - ۱۰ آبان ۱۳۸۶

ادعای اول:
جنبش دانشجویی در ایران در نقشهایی ظاهر شده است که متناسب با قد و قامت آن نیست. از این رو از اتهامات و همچنین از انتظارات بیجای فراوانی رنج برده است.
 
هزینه گزاف و فایده هیچ
1. فلسفه دانشگاه نقد و اصلاح پیوسته و سامانمند جامعه است. دانشگاه جایی است که از میزان شر و شور بی جهت جوانی و عواطف غلیظ این دوران می کاهد تا در روندی مداوم هزینه های عملکرد احساسی را با فواید نقد عقلانی تعدیل کند. 

ظاهراً شکل گیری تشکلهای دانشجویی نیز بخشی از این روند است، اما بنا به دلایل گونه گون این تشکل ها در تزریق فرهنگ مدنی به بدنه دانشجویان و آماده سازی آنان برای طلایه داری جامعه مدنی ناقص عمل می کنند و حتی گاهی نیز تاثیرات مخرب داشته اند. این معضل حاکی از ضعف نهادهای سیاسی در ایران به خصوص احزاب سیاسی و کمرنگ بودن یا مقطعی بودن حضور تاثیر گذار آنها در صحنه سیاست است.
 
به همین جهت دانشگاه به جای اینکه مقدمه ای و به اصطلاح زمین تمرینی برای تربیت نیروهای سیاسی باشد، در بسیاری اوقات به زمین اصلی جدال سیاسی تبدیل می شود. به تبع این امر، تشکلهای دانشجویی نیز دچار توهم رسالتی فراتر از حدود توانایی های خود می شوند و در بسیاری از موارد کار ویژه هایی را که باید احزاب سیاسی یا نهاد های تخصصی سیاسی به عهده گیرند، به دوش می کشند. پیامد این توهم، عموما چیزی جز جنجال آفرینی های پر هزینه بی یا کم فایده سیاسی نیست. چنانکه تاکنون حتی بسياري از اوقات دانشجویاني كه صرفا به انگیزه اعتراض به خواسته های صنفی یا فرهنگی و اقتصادی وارد صحنه شده اند، در گردابي از جنجال های سیاسی غرق شده اند.
 
ضعف احزاب و گروه های سیاسی و واسپاری امور به دانشجویان طبعا باعث خواهد شد جوانی آنها با وجود کثرت همت عملاً دردسرساز باشد یا تلقی شود؛ به گونه ای که هزینه از جیب آنها خرج شده و فواید احتمالی به جیب دیگران می رود. مگر اینکه خوشبینانه بگوییم اینها همگی تجربیاتی هستند که در آینده به کار می آیند! 

2. در اقتصاد پديده اي به نام دامپینگ(Dumping) مطرح است كه به شرح اين نكته مي پردازد: شركتهاي بزرگ با تباني با يكديگر براي ورشكسته كردن شركتهاي رقيب كوچك اقدام به پايين آوردن قيمت كالاها حتي تا زير قيمت واقعي توليد مي كنند. پس از ورشكستگي شركتهاي كوچك دوباره قيمتها را بالا (حتي بالاتر از سقف قيمتهاي قبلي)مي برند تا ضرر را جبران كنند. طبق تعریف فروش پايين‌تر از هزينه كه مي‌تواند توسط يك بنگاه به منظور كاهش ذخاير كالا يا كاستن از زيان ناشي از محصولاتي كه قابليت رقابت خود را از دست داده‌اند و يا جهت به دست آوردن سهمي از بازار با تحمل زيان انجام گيرد، دامپينگ تلقي مي‌شود. زيرا در غالب موارد اين عمل توسط صنايعي كه از يارانه‌هاي دولتي برخوردار هستند، نظير صنعت فولاد انجام مي‌گيرد، چراکه به دليل حمايت دولتي قادر است زيان را تحمل كند. اثبات اين عمل مشكل است، به خصوص اگر با يارانه‌هاي صادراتي و ساير مشوق‌هاي دولتي همراه باشد. 

با اینکه عضويت در تشكلهاي دانشجويي و اظهار نظر براي دانشجويان به خصوص دانشجويان دانشگاه هاي دولتي آسان بوده، اما هزينه خطا و اشتباه احتمالي دانشجويان بسيار سنگينتر از هزينه خطا و اشتباه مسولان دولتی و سایر سیاسیون است. در واقع دولت و جناح های سیاسی با برخورداری از رانت و مصونیت دولتی قیمت کالاهای خود را برای خریدار ارزانتر از قیمت کالاهای دانشجویی ارائه داده و گاه حتی با جسارت تمام دانشجویان را به خاطر گرانفروشی تهدید یا تنبیه می شوند. اين موجب سرخوردگي و كشتن روحيه پرسشگري در آنها مي شود. به طور عملي، مهاجرت و رو آوردن به تخدیریات (از دارو و قرص گرفته تا عرفان بازی) و یا جایگزینی فحاشی به جای انتقاد پیامد چنین افزایش هزینه اي است.
 
بدین ترتیب دانشجویان پیش از آنکه وارد فعالیت سیاسی شوند باید خود را ورشکسته حساب کنند، مگر آنکه مجیزگویی کنند و نوعی خوشبینی توجیه گرانه را پیشه کنند. 

در این حالت، این جنبش که ذاتا خود به واسطه شور جوانی آرمانگرا و تندرو محسوب می شود و از این نظر مبتلا به اين آفت است كه در بسياري اوقات به جای گفت و شنود یا گفت دارد یا شنود، خود به خود فحاشی– مجیز گویی را با نقد منصفانه اشتباه می گیرد. نکته مهم اینکه در چنین شرایط عصبی ای، «نقد شنوی» دانشجویان هم به پایینترین سطح می رسد:کسی که زبان به نقد آنها می گشاید از نظر آنها یا وابسته به دولت است یا ترسو و یا عامل بیگانه. 

3. این شرایط تنش زا اصولا تنگ نظری باقی مانده از میراث استبدادزده ما را که مبتنی بر «ما - اغیار» است، به شکلی دیگر بازتولید می کند: دانشجو بیش از آنکه به خود بیاندیشد به غیر دانشجو می پردازد و در این پردازش چنان بر غیریت غیر پای می فشارد و غلو می کند که تو گویی همه جز دانشجو دشمن دانشجویند. بماند که در میان دانشجویان هم این مرزبندی ها غلیظتر شده و روحیه سیاه و سفید بینی نهادینه می شود. روحیه ای که بعد ها در محیط کار فارغ التحصیلان هم نمود می یابد و پیوسته در نظام مدیریتی ما تزریق می شود. 

در این حالت توزیع اعتماد عمومی(سرمایه اجتماعی) به توزیع نفرت یا خوشبینی کور تبدیل شده، شرايط تثبيت فردگرایی منفی و نگرش سلبی را فراهم مي شود و سرانجام متانت منطق علمی جای خود را به خشونت برخاسته از امیال نفسانی می دهد. 

ادعای دوم:
با نگاهی از بالا به دانشگاه و نگریستن به آن در متن جامعه متوجه می شویم پرداختن به اين مبحث به طور پيشيني دچار دو نوع آفت است: 

1. زمينه نامهياي طرح بحث: ژورنالیسم و پلیتیک به جای آکادمی
اکنون در کشور ما رسم شده است که در نبود یا کم کاری محققان حرفه ای آکادمیک، روزنامه نگاران و اهل سیاست حرف اول را در تعریف فضای سیاسی بزنند؛ قضاوت هایی که نه تنها جالی خالی تحقیقات مفصل آکادمیک را پر نمی کند بلکه عرصه را برای همان چند آکادمیسین موجود هم تنگتر می کند. 

البته بخشی از این نقصان محصول کم کاری دانشجویانی است که سالها از دوران دانشجوییشان می گذرد و به اصطلاح فارغ التحصیل شده اند. آنها دست کم در زمینه ثبت و تاریخ نگاری حوادث می توانند تلاش درخوری داشته باشند؛ چراکه با استفاده از تجربه حضور در متن وقایع اکنون با دیدی فراختر و به دور از شور آن زمان و به زبان دیگر دانشمندانه تر می توانند زوایای خاموش اینگونه حرکتهای دانشجویی را مبرهن سازند. 

با این وجود، احساس رسالت نسبت به دانشگاه و دانشجو و ژست هاي روشنفكري، براي عده زيادي از دانشجويان پس از دوران سربازي يا متاهل شدن پايان مي يابد. بدتر از آن با ورد به عرصه مدیریت اجرایی کشور دانشجوی دیروز خود را مقابل دانشجوی امروز می بیند. 

وقتی تاریخی ثبت نشود، ماده ای و دست مایه ای برای تحقیق و نقد نیز موجود نیست. هر چه هست سياه و سفيد نمايي ژورناليسم و سياستمداران است. دانشگاهی که خود به نقد دانشمندانه خود نپردازد لاجرم چاره ای ندارد که به قضاوت های غرض آلود دیگران بسنده کند. 

این قضاوت ها معمولا از سه ناحیه بوده است:
اول: دانشجویانی که به عنوان فعال دانشجویی در یکی از تشکلهای داخلی، نشریات یا کانون های دانشجویی فعالیت دارند. عمده این قضاوتها از طریق سخنرانی ها، نشریات دانشگاهی و یا خبرگزاری ها و نشریات کشوری منتشر می شود و به شدت آرمانخواهانه، تندروانه و یکسویه نگرانه است. متاسفانه جنبه هاي بازيگرانه و دراماتيك سياست براي اين فعالين خيره كننده تر از لايه هاي زيرن است. خبرگزاریها نیز با توجه به گرایش سیاسی خود و بنا به اقتضاء زمان عمدتا اظهار نظرهای این دانشجویان را به عنوان موضع تمام دانشجویان تمام حقیقت ارائه می کنند. 

دوم: حکومتیان و رسانه های داخلی صرف نظر از موضع و جناح آنها؛ آنها نیز اسیر شرایط و عموما به گونه ای دست پاچه، با نگرش جناحی و جانبدارانه به تفسیرپرداخته، مخالفان را فریب خورده دانسته و موافقان خود را تقدیس می کنند. 

سوم:روزنامه نگاران و بنگاه های خبر پراکنی داخلی وخارجی؛ آنها که این حرکتها را معمولا بر اساس منطق منفی گرایی(Negativism) و دور از واقعیت سوژه پردازی می کنند. این سوژه پردازی عمدتا با جا انداختن این دوگانه تفرقه افكنانه پیگیری می شود:گروهی که با جمهوری اسلامی ایران هستند و گروهی که بر آن هستند. به عبارت ديگر گروهی واپسگرا و وابسته و گروهی غرب گرا.

2. پيش فرضهاي غلط: توهم جنبش
کلمه جنبش اصولا می تواند برای حرکتهای دانشجویی ابهام آفرین باشد؛ چراکه:
الف) دانشجویان را می توان حداکثر قشری اجتماعی (و نه طبقه )قلمداد کرد که بدنه ای سیال و پیوندی ناهمگون (از نظر طبقات اجتماعی) دارند در حالی که جنبش ها به طور معمول توسط طبقات اجتماعی طرح ریزی و پی گیری می شوند. ریزش از طبقه یا فراتر رفتن از آن برای افراد آن به سادگی ممکن نیست؛ به عبارت دیگر همین امکان سخت فروریزش یا فرا روی از طبقه است که با ایجاد تصویری تلخ از اکنون و آینده، انگیزه لازم برای ایجاد و تحرک جنبش های اجتماعی تولید و تشديد می کند. به همین علت معمولا در جنبش های طبقاتی نوعی پایداری اعضاء که به حفظ و انتقال ارزش ها می انجامد، رخ می دهد.
 
اگرچه تشکلهای دانشجویی به عنوان مهمترین عناصر بازتولید ارزشهای دانشجوی سیاسی، نقشی مهم در پیوستگی و عدم انقطاع نسلهای دانشجوی سیاسی به حساب می آیند، اما این پایداری اعضاء در حرکت های دانشجویی به محدودیت زمانی و سیالیت اعضاء دچار است: چیزی که از محدودیت زمانی حضور در دانشگاه و عمر کوتاه دانشجویی نشأت می گیرد . 

ب) باید در نظر داشت که فراگیری آموزش عالی در دوران مدرن خود یکی از امکاناتی است که جنبش های طبقاتی را می فرساید؛ چراکه امکان فراروی از طبقات پایینتر را به افراد می دهد و همچنین به سبب پیوندهای افقی ایجاد شده میان دانشجویان باعث تماس طبقات بالاتر با پایین تر شده و زمینه تعاون و تفاهم را فراهم می آورد. البته این در وهله اول می تواند زمینه تضاد هم باشد که در این مورد در ادامه مقاله بیشتر بحث خواهد شد. این در اعضایی از این قشر که از طبقات پایینتر هستند انگیزه فراروی را تقویت می کند و متقابلاً درک صحیح تر از وضعیت اقشار پایین تر را برای طبقات بالاتر ایجاد می کند.
 
با وجود چنین پیوند هایی بسیار سخت است که به جز مسایل صنفی قاطبه دانشجویان بر روی یک موضوع اجماع داشته باشند. اجماعي شكننده كه حتی نمي توان به آن صنفي گرايي سامانمندي را نسبت داد. 

-----------------------------------------------------------------
فرارو از نظرات مخاطبان و پاسخ های احتمالی آنها به این مطلب استقبال می کند. این یادداشت سرآغاز بحثی است که با نظرات ارسالی شما پیگیری خواهد شد.


برچسب ها: جنبش دانشجویی
ارسال نظرات