صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۶۴۷۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۸ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۷


سيدجواد طاهايی در روزنامه شرق نوشت:

اين يادداشت خطاب به طبقات متوسط مدرن جامعه ايراني است و کمي نامنتظر؛ و استدلال مي‌کند که چرا با درنظر‌داشتن آزادي و فرديت‌شان، بهتر است يک شبه‌نظامي يا نظامي سخت‌آيين را موقتا براي رياست‌جمهوري کشورشان انتخاب کنند.

طبقه متوسط کشور ما تمايلات سياسي قابل درکي دارد و محتواي مخالف‌خواني سياسي‌اش کاملا روشن است. اين طبقه (يا طبقات) مي‌خواهند پروسه تکوين آزادي‌ها و حقوق اساسي فرد در جامعه ايراني به نهايت قدرت و نهادينگي خود برسد و تاکنون آرای خود را با هدف تضمين و پيشبرد همين مطالبات به صندوق‌ها ريخته‌اند. طبقه متوسط تقريبا در همه جوامع، با همين مطالبه‌گري ارزش‌هاي ‌سياسي مدرن مشخص مي‌شود؛ اما توافق بعدي احتمالا بزرگ‌تر است: مطالبات سياسي مدرن طبقه متوسط به همراه روشنفکراني که آنها را نمايندگي و هدايت مي‌کنند، به‌ گونه‌هايي آينده را تصاحب خواهند کرد. طبقات متوسط جديد شهرنشين تيغه فشار تمدن‌‌اند و ازاين‌رو مالک آينده‌اند؛ يعني بسيار مؤثرتر از زمان حال. تکميل پروسه مدرنيته سياسي (ارزش‌هاي سياسي جديد) در ايران نه‌فقط ضروري و ناگزير؛ بلکه درست و قابل دفاع است. طبقه متوسط معتقد است فقط پس از نسخ مدرنيته (بلعيدن و هضم آن) و نه فسخ آن، مي‌توان ايراني کامل بود.

تاريخ سه دهه اخير کشور نشان مي‌دهد قدرت طبقه متوسط در ايران نه‌فقط سرکوب‌ناپذير، بلکه سوق‌دهنده و تعيين‌کننده است و مقاومت در برابر الهامات آن بي‌فايده. آزادي‌خواهي و تفرد چيرگي‌ناپذير فرد ايراني راديکال نيست [اگر بود به زوال مي‌رفت] بلکه بيشتر نيرويي نرم است و مانند جويباري در برابر سنگ‌های نرم و نافذ به پيش مي‌رود. هم‌اکنون نيز طبقه متوسط سلطه پنهان اما فزاينده بر سياست دارد. پس، قدرت سياسي طبقه متوسط با وجود رياست‌جمهوري يک شبه‌نظامي آرمان‌گرا قدرتمند مي‌ماند و نه‌فقط آن، بلکه با وجود چنين فردي، قدرت رو به ‌گسترش طبقه متوسط امکانات جديدتري براي نهادينگي بيشتر و ريشه‌گيري ساختاري خود مي‌يابد و ديالوگ ممکن مي‌شود؛ اما در‌اين‌ميان حقيقتي وجود دارد.
**
تاريخ ايران از عهد زرتشت به اين سو تاريخ تکوين سياسي ايده است. اين ايده غير از سياست همه ابعاد حيات تاريخي اجتماع ايراني را در اختيار گرفته بود که با انقلاب به سياست نيز گراييد. مطابق نظر آبه سي‌يس که مي‌گفت يک قانون مشترکْ ملت را مي‌سازد، قانون مشترک ميان ايرانيان، قانونِ همواره تاريخ ايران، امکان سياسي ايده است: [شوق يا آرزوي] يک دولت متمرکز قدرتمندِ جهاني‌گراي مردمي که اين ويژگي آخر در واقع متناظر با فرديت ايراني است. ما ايرانيان همواره يک امپراتوري بوده‌ايم؛ حتی اگر در دل يا ذهن.

امر عجيب در ايران متأخر، ظهور هم‌زمان سوژه آزاد ايراني و ايده‌آلیسم دولت مقتدر است. باور به اينکه يکي بتواند ديگري را نابود کند، بزرگ‌ترين ناداني است؛ زيرا در حکم انشقاقِ مفهوم تاريخي ايرانيت است.

**
اگر يک فرد نظامي را براي رياست‌جمهوري کشور برگزينيم، نيروهاي حاکميتي را به سوي پاسخ‌گويي و مسئوليت‌پذيري سوق داده‌ايم. اين يعني آموزش سياسي به جناح راست و واردكردن آنها به سياست مدرن. نيرويي که تاکنون به نحو مؤثري به مقاومت و تخريب‌ دشمن خارجي مي‌پرداخت، اينک به نحو مؤثري بايد به ساختن و حل مشکلات سياست داخلي بپردازد و در واقع با طبقات متوسط به تفاهم بگرايد. از ياد نبريم وظيفه تاريخي و جهاني طبقه متوسط انتقال جامعه به وضع مدرن است. اگر يک نظامی قديمي رئيس‌جمهور شود، در مسير لبخندزدن به جامعه مدني قرار مي‌گيرد؛ زيرا مسير ديگري وجود ندارد. ترمز ممکن نيست. فقط مي‌توان فرمان را چرخاند. اين تحول بزرگي است که امثال جناب آقاي احمد خاتمي به جاي انتقادگري، مجبور شوند نيروي خود را صرف حل چالش‌هاي آن دولتي کنند که اين بار به ‌طور کيفي‌تري از ميانه خودشان برخاسته است. بهتر است خود آنها در مقام قوه مجريه بين ضرورت نوجويي و ضرورت محافظت پيوند برقرار کنند.

اعطاي موقت قوه مجريه به نيروي محافظه‌کار سياست ايران، «نرمش» جامعه مدني ايران خواهد بود. هيچ چيز مؤثرتر از آن نيست که سنت مجبور شود از في‌نفسگي و درخودبودگي به در آيد و نيروي پيشروي و نوجويي باشد. دراين‌صورت انتقادات «بيرون گودي» بر متصديان دولت واقعا مي‌خشکد. در اين حالت مي‌توان مثلا به آيت‌الله علم‌الهدي گفت در برابر چالش موسيقي و ضرورت شادي و نشاط جوانان «گر تو بهتر مي‌زني بستان بزن!». اگر به حل مشکل در چارچوب نظم حاکم مي‌انديشيم (مفروض آن است که طبقه متوسط ايران بيشتر اصلاح نظم موجود را مي‌خواهد) راهي جز طي اين مسير نيست. بزرگ‌ترين و اساسي‌ترين نتيجه‌گيري از ناکامي دولت‌هاي يازدهم و دوازدهم در حل معضلات اجتماعي، اقتصادي کشور آن است که تفکر مدرن ايران در ٢٠٠ سال گذشته، نتوانسته نيرويي مدرن براي رهايي از دور باطل تکرار مسائل و معضلاتي که ناشي از توسعه از نوع بورژوايي است تعريف کند.

خوشايند باشد يا غير آن، به‌عنوان يک دانشجوي فلسفه تاريخ مدعي مي‌شوم که در ميان همه ايرانيان، فقط حزب‌اللهي است که درون تاريخ کشورش نيست، بلکه روي آن قرار دارد، خودش بداند يا نداند. طرح خداوند براي ما آن است که عالم حزب‌اللهي حامي او، اصيل‌ترين نيروي توسعه سياسي ايران و پيشبرد الهامات مدني در ايران جديدند. طرح‌واره قدرت سياسي طبقه متوسط را فقط آنان مي‌توانند به پيش رانند، زيرا فقط آنها نيرو دارند. فقط آنها اسير استمرار تاريخ معاصر نيستند. بايد اين صنف از ايرانيان قدرتمند را که بااين‌حال فاقد خود‌آگاهي ايراني هستند، به سوي ايفاي نقش تاريخي‌شان سوق دهيم و اين کار را با تسهيل رياست‌جمهوري يک فرد نظامي برخاسته از درون حريم اختصاصي نظام انجام دهيم. در برابر اين سخن، استدلال ظاهرا محکمي که وجود دارد آن است که تجربه حکومت‌داري آقاي احمدي‌نژاد که خود فردي مؤيد به تأييدات جناح راست بود، نشان مي‌دهد که اتخاذ رهيافت فوق نادرست و بي‌ثمر است، اما واقعيت آن است که بين اعضاي خانواده و منسوبين به خانواده تفاوت وجود دارد. احمدي‌نژاد تا قبل از رياست‌جمهوري فردي کمترشناخته‌شده بود که با جناح راست نسبت يافت، ولي هيچ‌گاه از اعضاي درون خانه (مانند سرداران ارشد سپاه، اعضاي شوراي نگهبان، رؤساي دوایر اصلي حاکميتي، نمايندگان ولي‌فقيه در استان‌ها و سازمان‌هاي مهم...) نبود و نشد.

ارسال نظرات