صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۲۱۷
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۹ - ۲۷ آبان ۱۳۸۸


از اطلاعات بيمارستان سراغ پيرمرد شاعر را گرفتيم، طبقات را يكي پس از ديگري به خاطر بي‌اطلاعي مسئولان مي‌گشتيم تا اتاق 258. پرستاران بيمارستان نمي‌دانستند كه در اتاق 258 چه كسي در بستر است. 

مردي كه كودكي‌يمان را با شعرهاي كودكانه‌اش سپري كرديم و در جواني با عاشقانه‌هايشان عاشق شديم، تنهاييمان را با صدايش پر كرديم، اكنون چه آرام در اتاق 258 خوابيده بود. 

وقتي وارد شديم،‌احمدرضا احمدي از ما خواست عكس نگيريم، اما با رويي گشاده از ما استقبال كرد، فكر كردم چه غرور شيريني براي مردي كه هميشه تميز و مرتب در جمع حضور داشته است، مي‌گويد:‌امسال را رد كنم ديگر نمي‌ميرم، امسال همه دارند مي‌ميرند انگار مسابقه است و مي‌خندد. ما هم مي‌خنديم اما آرزو مي‌كنيم او از مسافران امسال نباشد،‌ آخر اگر او برود دكلمه‌ كتابش براي كودكانمان نيمه تمام مي‌ماند و طنين صدايش براي ما. 

مي‌گويد: تمام دردهاي قرن 19 به سراغم آمده، آخر دكتر گفته ذات‌الريه گرفته، مي‌گويد باز هم خوب است كه امروز بالا سر من آمده اگر دو قرن پيش بود كه ديشب مي‌‌مردم و باز هم مي‌خندد، ما هم مي‌خنديم و بغضمان را فرو مي‌خوريم گرچه پيرمرد گول نگاه غمگينمان را نمي‌خورد و سعي مي‌كند با شوخي‌هايش ما را شاد كند، مي‌گويد: ما هم با اين همه سيگار دود كردن تا همين حالا هم شانس آورديم خيلي وقت هست كه از نوبتمان گذشته در جواب تمام حرف‌هايش چيزي نداريم كه بگوييم جز لبخند و حرف‌هاي كليشه‌اي مي‌گويد: هميشه يك سال همين‌طور است، يك سال همه مي‌ميرند و نگران دوستانش است نگراه مديا كاشيگر كه به خود نمي‌رسد محمد علي سپانلو كه حواسش به خودش نيست و مي‌گويد: همه ما پير شديم بيماري‌هايي داريم اين روزها هم با اين چيزهايي كه مي‌بينيم .... سكوت مي‌كند. 

پيرمرد را مي‌گذاريم در تنهاييش در يك بيمارستان در دل شهر تهران به اميد اينكه وقتي مرخص شد در خانه‌اش هم با هم بخنديم، با آن لباس مرتب هميشگي و آن صداي بي‌سرفه و يك دنيا شعر عاشقانه.

برچسب ها: احمد رضا احمدی
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: