نشريه «نشنال» امارات به بهانه برگزاری نمايشگاه مشترک «عباس کيارستمی» و «پرويز تناولی» در دوبی، به پای صحبت اين دو هنرمند ايرانی نشست.
ابتدا عباس کيارستمی صحبت را آغاز کرد و گفت: «فکر میکنم چون نمیتوانستم نقاشی کنم به ساخت فيلم رو آوردم. نقاشی من خيلی بد بود، بهطوریکه دوره چهار ساله را در ۱۳ سال در دانشکده هنرهای زيبا دانشگاه تهران به پايان رساندم! معمولا تناولی را آنجا زياد میديدم. گرچه او خيلی بزرگتر از من نيست اما به دلايلی که من هيچوقت متوجه نشدم وقتی من دانشجو بودم، او آنجا تدريس میکرد.»
«تناولی» دراينباره گفت: «کيارستمی حتی در آن زمان هم به فيلمسازی علاقه زيادی داشت. من آن زمان مجسمهساز بودم و همديگر را میشناختيم اما بعد از وقوع انقلاب از هم جدا شديم.»
«عباس کيارستمی» در بخش ديگری از اين گفتوگو يادآور شد: «بعد از آنکه از دانشگاه فارغالتحصيل شدم، شروع به کار برروی فيلمهای تجاری کردم که مرا با مکانيزم فيلمسازی و دوربين آشنا کرد. از آنجا بود که ساخت فيلمهای کوتاه برای کودکان را آغاز کردم و پس از آن به مطالعه عکاسی پرداختم.»
اين کارگردان ادامه داد: «بيشتر اين عکسها را زمانی گرفتم که بهدنبال پيدا کردن لوکيشن برای ساخت فيلمهايم بودم. من اين روند را مديون ناآگاهیام از دوربين، لنز و فيلتر میدانم. هنگام ساخت فيلمهايم، فيلمبرداری که پشت دوربين نشسته، يک فيلمبردار حرفهای است. اما وقتی عکاسی میکنم بهخاطر نداشتن اين فن و آگاهی، فقط عکس میگيرم و بدون آنکه از فيلتر استفاده کنم، واقعا نمیدانم که عکس چه از آب درخواهد آمد. طبيعتی که من بهتصوير میکشم، دقيقا آن چيزی که يک عکاس حرفهای میگيرد، نيست. بهويژه در رابطه با صحنههای برفی که بهنظر من اين عکسها بسيار شبيه تصاوير آبرنگ در آثار هنری ژاپن است.»
«تناولی» در ادامه مصاحبه با «نشنال» درباره اثر مشهورش «شاعر و هيچ» گفت: «بهنظر من شاعر، يک انسان آزاد است. به هرکجا که بخواهد میتواند پرواز کند، به هرچيزی که بخواهد میتواند فکر کند و هيچ مرز و محدودهای در افکارش ندارد. در عين حال، شاعر در جامعهای زندگی میکند که بايد با اين محدوديتها مبارزه کند. اينجا ديگر او آزاد نيست و نمیتواند هرکاری که میخواهد انجام دهد. پس بعضی از اين سمبلها، مثل قفلها و قفسها چيزهايی هستند که او با آنها میجنگد.»
اين هنرمند مجسمهساز در مقايسه چالشهای يک شاعر و يک مجسمهساز در دورههای تاريخی اظهار کرد: «در عهد ساسانيان و پيش از اسلام ما مجسمهسازان بزرگی داشتيم و برخی از داستانها و مجسمههای آنها هنوز باقی مانده و قابل مشاهدهاند. اما بعد از آن، شعر جايگزين مجسمهسازی در ايران شد. اينکه ما ديگر مجسمهساز نداشتيم مرا آزار میدهد. بهنظر من شعر بسيار غنی است و يک نوع منبع الهامبخش محسوب میشود. من با پيشزمينه شاعری، مجسمهساز شدم.»
«کيارستمی» نيز در توصيف شعر، آن را بخشی از بافت اجتماعی ايران دانست و گفت: «در ايران، قصابها، سبزیفروشها و فرش فروشها نيز در زندگی روزمرهشان از شعر استفاده میکنند. ما نيز بهعنوان هنرمند اگر در آثارمان از شعر استفاده نکنيم به فرهنگ و تاريخمان ضربه زدهايم و من گاها سری به دنيای شعر میزنم و اشعاری مینويسم.»
«تناولی» در پاسخ «کيارستمی» که از او درباره سرودن شعر پرسيد گفت: «قبلا شعر مینوشتم، اما اينقدر بد بودند که آن را رها کردم. اما امروزه واقعا لازم است که با گونههای هنری مختلف آشنايی داشته باشيم. من به دانشجويانم توصيه کردهام که شعر بياموزند، موسيقی ياد بگيرند، حتی اگر میخواهند مجسمهساز شوند. يک هنرمند خوب کسی است که با موسيقی و شعر آشنا باشد و از حرفهاش، دنيای پيرامونیاش و ديگر فرهنگها اطلاع داشته باشد. امروزه ديگر بايد يک هنرمند جهانی بود.»
«کيارستمی» در تاييد صحبتهای «تناولی» گفت: «وقتی شما نتها را بدانيد، همهی آلات موسيقی را میتوانيد بنوازيد و در رشتههای ديگر هنر نيز موفق خواهيد بود.»
«تناولی» در تمجيد از آثار هنری «کيارستمی» اظهار کرد: «از آثار هنری کيارستمی واقعا لذت میبرم و گاها آنها يک منبع الهام برای من بودهاند. آثار او بسيار سادهاند، اما مردم نمیدانند که چهقدر برای به ثمررساندن آنها تلاش شده است تا در عين سادگی و آسانی، قابل فهم و لذتبخش باشند. من هم میخواهم در همين راه قدم بگذارم، اما کار سادهای نيست و نمیدانم به آن خواهم رسيد يا خير. اما میخواهم بهجايی برسم که کيارستمی رسيده است. من عاشق اين سادگی هستم.»
«کيارستمی» در پايان اين مصاحبه گفت: «ابزارهای کاری ما متفاوت است، اما ما هر دو آثار يکديگر را میفهميم. زيبايی رابطه ما در اينجاست که به ندرت درباره چيزی بحث میکنيم چون ما برای ارتباط به واژه نياز نداريم.»
نمايشگاه مشترک عکسهای «عباس کيارستمی» و مجسمههای «پرويز تناولی» از روز ۱۸ آبان ماه در گالری «ميم» دوبی آغاز بهکار کرده است.