صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۷۳۲۰
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۶ - ۱۴ بهمن ۱۳۹۶

کیهان برزگر در خبرآنلاین نوشت:  تمایل آمریکا به استفاده از نیروهای "پراکسی" و نیابتی و شراکت با نیروهای محلی برای مدیریت کردن بحران های منطقه ای به منظور کاهش هزینه ها افزایش یافته است.

شعار جدید ترامپ مبنی بر "آمریکا نخست" مانع از تخصیص مالی و اقتصادی زیاد به حضور گسترده نظامی آمریکا در جنگ های منطقه ای و به ویژه سوریه می شود. همین امر منجر به تمایل آمریکا به استفاده از نیروهای "پراکسی" و نیابتی و شراکت با نیروهای محلی برای مدیریت کردن بحران های منطقه ای به منظور کاهش هزینه ها و به حداکثر رساندن منافع این کشور شده است.

 از میان نیروی های محلی در سوریه، اکنون احزاب کردی مستقر در شمال سوریه که بعضا گروه های تروریستی هم به حساب می آیند بهترین انتخاب آمریکا است. اهمیت نیروی کردی برای آمریکا این است که هیچگونه اتصالی با دولت های منطقه مثل ترکیه، ایران یا کشورهای عربی ندارند، یعنی اساسا اعتمادی به آنها هستند و همزمان تهدید امنیتی برای رژیم اسرائیل نیستند که این خود بسیار مطلوب آمریکا است. از این زاویه می توان گفت که اکنون ایجاد یک منطقه نفوذ تحت کنترل کردها که میزبان پایگاههای نظامی آمریکا در مناطق شمالی سوریه باشد، بسیار مورد توجه دولت ترامپ است.

 اکنون آمریکا تا آنجا جلو رفته که با متحد منطقه ای خود در ناتو، یعنی ترکیه، بر سر حمایت از نیروی کردی در تضاد آشکار قرار گرفته است. در واقع، کردها همکار جدید آمریکا بجای ترکیه شده اند و همین امر نگرانی شدیدی برای ترکیه ایجاد کرده است. حتی بعضی ها یکی از دلایل عملیات نظامی ترکیه در عفرین در شمال سوریه را به این موضوع ربط می دهند.

 با اتحاد با نیروهای کردی، ترامپ سعي کرده نقش ترکیه در بحران سوریه را به حاشیه ببرد، چرا که ترکیه هم نگاه انتقادی به نقش آمریکا در بحران سوریه دارد و سیاست های مستقل خود را دنبال می کند. ترکیه اکنون عملیات نظامی در عفرین را با استفاده از پراكسی خود یعنی "ارتش آزاد سوریه" در جهت پر کردن خلا ژئوپولتیک در شمال سوریه با هدف جلوگیری از اتصال کانتون های کردی در شمال سوریه و همزمان افزایش نقش خود در مذاکرات جاري صلح سوریه انجام می دهد.

 اما نقطه شروع تحول در سیاست آمریکا به ناکامی این کشور در جنگ عراق در 2003 و سپس خروج نیروهای آمریکایی از عراق بر می گردد. از آن زمان دولت های آمریکایی به این نتیجه رسیدند که دیگر درگیر یک جنگ گسترده در منطقه نشوند. افکار عمومی امریکا هم بتدریج مخالف حضور تمام عیار نیروهای آمریکایی در جنگ های منطقه ای شد. ترامپ در مبارزات انتخاباتی مانور بسیاری روی این قضیه داد و تاکید داشت که دلیلی ندارد آمریکا پلیس کشورهای منطقه باشد و هزینه هایی به جیب مالیات دهندگان آمریکایی متحمل شود. او اعلام کرد با پول خود کشورهای منطقه هزینه های هدفمند نظامی آمریکا را تامین خواهد کرد.

 البته در روند بحران ها، آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند که با منابع و ظرفیت های محدود سیاسی-اطلاعاتی و رشد بی اعتمادی در میان گروههای سیاسی منطقه نسبت به نقش و اهداف آمریکا در منطقه، دیگر قادر به هدایت یک دیپلماسی ماهر با کمترین هزینه و کسب بیشترین منافع در منطقه نیستند. این مسئله به نوعی با شخصیت معامله گر و اقتصاد-محور ترامپ نیز ترکیب گردید، به نوعی که اکنون آمریکا خواهان پرهیز از درگیری در میدان و بسیج پراكسی ها طرفدار خود در منطقه است. بر این مبنا، حتی زمانی ترامپ می گفت که با پوتین در مورد بحران سوریه معامله می کند. البته ساختار بوروکراتیک امریکا این اجازه را به وی نداد. اما ترامپ هنوز بدش نمی آید که با روسیه برای متعادل کردن نقش منطقه ای ایران وارد گفتگو بشود. این خود یک نوع استفاده از پراكسی است.

 اما تشدید جنگ هاي نيابتي از سوی بازیگران در منطقه چه عواقبی برای منطقه به ویژه منافع ایران در بلند مدت دارد؟ غالباٌ این پرسش مطرح می شود که ایران توانسته است نیروهای طرفدار خود را در درون منطقه بسیج و بحران سوریه و عراق را به نفع منافع خود مدیریت کند. اما اگر به عمق نگاه استراتژیک ایران توجه شود، ایران در نهایت کشوری است که علاقمند به تقویت state (ساختارهای کشور) و نه الزاما گروههای غیردولتی در منطقه است. مثلا مشکل ایران با سعودی ها سیاست تهاجمی آنها در منطقه به ویژه بمباران یمن و سرکوب قیام بحرین است، اما تقویت نهادها و ساختارهای دولت در داخل عربستان که منجر به ثبات داخلی شود مطلوب ایران است.

 جنگ پراکسی ها حتی در صورت اجتناب ناپذیر بودن حتما باید در کوتاه مدت و با هدف مشخصی باشد. یک کشور در شرایط ناامنی نیروهایی را بسیج می کند و این نیروها در جهت اهداف و منافع ژئوپولیتیک کشور میزبان می جنگند. تداوم این نوع جنگ ها در بلند مدت به موضوع ایجاد نفوذ یا دخالت در کشور میزبان و بی اعتمادی خواهد شد. یکی از پرسش هایی که اکنون در محافل بین المللی مطرح است این است که سرنوشت حشد الشعبی بعد از پایان بحران داعش در عراق چه می شود؟ بسیاری از تحلیلگران غربی قدرت و نفوذ منطقه ای ایران را در بسیج نیروهای محلی می دانند که می توانند در آینده سیاسی دولت و سیاست در کشورهای میزبان تاثیرگذار باشند.

 اما بحث منطقی این است که این نیروها برای شرایط ناامنی بسیج شده اند و وقتی که امنیت دولت های جنگ زده استقرار یابد، منطقی برای تداوم بسیج این نیروها وجود ندارد و این نیروها یا در خدمت دولت میزبان قرار می گیرند و یا اینکه منحل می شوند. در واقع، ایران تنها بازیگر منطقه ای است که به دلایل مشترکات اجتمایی-فرهنگی و روابط بین نخبگان موفق به بسیج نیروهای محلی و ایجاد یک استراتژی کارآمد در هدایت جنگ ضد تروریسم در عراق و سوریه شده است.

 روندها بحران ها در منطقه منجر به هدایت سایر بازیگران از جمله آمریکا و ترکیه به سوی استفاده از پراكسی ها شده است. اما تمایل به استفاده از نیروهای پراکسی بیشتر در شرایطی است که بازیگران نمی خواهند یا نمی توانند هزینه زیادی بدهند. مثلا انفعال اروپا در بحران سوریه یا لیبی که بیشتر ناشی از عدم توانایی درتخصیص منابع و یا ناتوانی سیاسی در ایفای نقش منطقه ای می شود باعث سرایت تروریسم و سیل پناهندگان و مهاجرت از این مناطق شرق و غرب مدیترانه به اروپا شده است. بر این مبنا، رویکرد جدید اروپایی گرایش به راه حل های سیاسی، کمک های مالی، توسعه ای و غیره و همکاری با دولت ها در یک قالب چندجانبه و توسل به یک روش پیشگیرانه برای مدیریت مشکلات منطقه ای در داخل خود منطقه است.

 اكنون عدم تخصیص منابع اقتصادی از سوی ترامپ به جنگ های منطقه ای، استفاده از منابع سیاسی، نظامی-اطلاعاتی آمریکا را نامتعادل کرده و همین امر کارآمدی دیپلماسی آمریکا در مدیریت بحران های منطقه ای را تضعیف کرده است. نتیجه این محدودیت استراتژیک خودداری آمریکا از ورود تمام عیار نظامی به میدان جنگ های منطقه ای (افغانستان، سوریه، یمن) و تمرکز بر استفاده از پراكسی ها برای تامین منافع سیاسی-امنیتی این کشور می شود.

ارسال نظرات