صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۳۸۲۸
اساسا در فرايند آن انتخابات فقط مهدي هاشمي حضور پررنگ، جدي و جلوي‌صحنه‌ای داشت. طبعا ايشان هم با گروهي از مشاوران و همکاران کار مي‌کرد. اولين چيزي که به ايشان گفتم، اين بود که من هاشمي‌ای را که دوست دارم مي‌سازم. بي‌تعارف بگويم براي اولين‌بار دوست داشتم خود آقاي هاشمي را ياد آقاي هاشمي بياورم. واقعا به‌عنوان فيلم تبليغاتي به اين ماجرا نگاه نمي‌کردم.
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۵ - ۱۹ دی ۱۳۹۶

روزنامه شرق، با منوچهر محمدی تهیه کننده معروف سینما که فیلم تبلیغاتی آیت الله هاشمی رفسنجانی را در انتخابات سال 84به کارگردانی کمال تبریزی ساخت،مصاحبه کرده است.

بخشی از مصاحبه را می خوانید:

‌پيشنهاد ساخت فيلم از طرف کدام پسر آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني مطرح شد؟
مهدي؛ اساسا در فرايند آن انتخابات فقط مهدي هاشمي حضور پررنگ، جدي و جلوي‌صحنه‌ای داشت. طبعا ايشان هم با گروهي از مشاوران و همکاران کار مي‌کرد. اولين چيزي که به ايشان گفتم، اين بود که من هاشمي‌ای را که دوست دارم مي‌سازم. بي‌تعارف بگويم براي اولين‌بار دوست داشتم خود آقاي هاشمي را ياد آقاي هاشمي بياورم. واقعا به‌عنوان فيلم تبليغاتي به اين ماجرا نگاه نمي‌کردم.

‌از ابتدا در ذهن شما بود که آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در فيلم حضور داشته باشند؟
درباره شاکله اصلي فيلم فکر کردم، اينکه چطور بايد ساخته شود. بنابراين عناصر اصلي فيلم را روي کاغذ آوردم، اما طبعا من فقط تهيه‌کننده کار بودم و براي کارگرداني فيلم از آقاي کمال تبريزي خواهش کردم بيايند که پذيرفتند. قرار ما هم اين شد که فيلم ساده و جذابي را روايت کنيم.

‌اتفاقا باقي کانديداها در انتخابات سال ٨٤ فيلم‌هايي ساختند که سادگي فيلم شما را نداشت.
بله، اما من قصد داشتم يک فيلم ساده که ارتباط عاطفي، حسي و دلي با مخاطبش برقرار کند براي آقاي هاشمي بسازيم. براي اين فيلم سناريويي نداشتيم؛ قصد داشتيم يک‌سري پلان از ايشان بگيريم، اصطلاحا در کار سينما به آن «شات‌ليست» مي‌گويند که لزوما هيچ نوع ارتباط معنايي با همديگر نبايد داشته باشند؛ مثلا جزء شات‌ليست‌هاي من اين بود که به آقاي تبريزي گفتم يک سکانس از آقاي هاشمي با همسرشان داشته باشيم، اما اينکه حس خروجي بعد از نريشن، صدا، موسيقي و کلام چه شود براي خودم هم به‌وضوح مشخص نبود، اما قصدم از اين پلان اين بود که از نگاه شخص آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني، جايگاه زن را نشان بدهم. در اين فيلم نخستين‌بار بود که آقاي هاشمي را با همسرشان مي‌بينيم. بنابراين اين تصوير، هم تازگي داشت و هم مفهومي را که مدنظرمان بود، مي‌رساند، البته يک اصل کلي ديگري هم داشتم و آن اين بود که کسي در اين فيلم خيلي حرف نزند و فکر کردم حتما آقاي هاشمي در فيلم باشد که مانند يک بند تسبيح اين بخش‌هاي مختلف را به هم مرتبط کند. با توجه به مشغله‌هايی که ايشان داشتند، چيزي حدود يک هفته تا ١٠ روز فيلم‌برداري ادامه داشت.

‌ايشان چطور قبول کردند که در فيلم بازي کنند؟
البته بازي‌کردن به آن شکل معمول وجود نداشت؛ مثلا آقاي هاشمي يک اتاق مطالعه داشتند و از ايشان خواهش کرديم، روزنامه‌ها را ببينند و از سر بي‌حوصلگي بخوانند. به کمال تبريزي گفتم اين روزنامه‌خواندن از سر بي‌حوصلگي و يک‌جور تلخکامانه باشد. اگر يادتان باشد در آن پلان آقاي هاشمي درباره سقوط اخلاق عمومي صحبت مي‌کند، بنابراين شاکله اصلي فيلم اين بود. انصافا آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني هم همراهي کردند. ما چندروزي در خانه ايشان کار کرديم و از اتفاقات جالبي که بعد از پخش فيلم با آن مواجه شدم، اين بود که ما را متهم کردند که کاخ هاشمي‌رفسنجاني را کوخ نشان داده‌ايم، هرچه قسم مي‌خورديم در خانه آقاي هاشمي، تلويزيون هماني بود که در فيلم وجود داشت يا آشپزخانه همان بود که ديديد، برخي باور نمي‌کردند، اما من و کمال تبريزي دوست داشتيم اين فيلم دلي را بسازيم.

‌نکته جالبي که در ساخت فيلم وجود داشت اين بود که مبناي فيلم با ترديد‌هاي آقاي هاشمي براي حضور در انتخابات آغاز مي‌شود و ادامه پيدا مي‌کند. اين خط اصلي داستان چطور شکل گرفت؟
آن زمان شرايط به گونه‌اي بود که واقعا آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني ترديد داشتند در انتخابات شرکت کنند. به‌هرحال شرايط با قبل تفاوت‌هايي داشت و فکر کرديم بهتر است فيلم با همين اتفاق آغاز شود.

خواندن گفتار متن با صداي خود مرحوم هاشمي‌رفسنجاني از نکات جالب فيلم است، از ابتدا قصد داشتيد اين بخش را به ايشان بسپاريد؟
بله. اما پسر آقاي هاشمي قبول نمي‌کرد و اصرار داشت صدايي شبيه صداي پدرشان در فيلم باشد.

با اينکه از نظر ما به اين شکل همه چيز خيلي مصنوعي مي‌شد اما با اصرار ايشان پذيرفتيم و شخصي آمد که انصافا صداي آقاي هاشمي را خوب تقليد مي‌کرد. اما خب من و کمال تبريزي مي‌دانستيم اين صداي اصلي و مطلوب ما نيست، جدايي از اينکه بسياري متوجه خواهند شد اين صداي آقاي هاشمي نيست، حس و حالي را هم که مدنظر ما بود نداشت. قرار شد در مورد اين موضوع با خود مرحوم هاشمي صحبت کنم. با ايشان در مورد اين موضوع صحبت کردم که فيلم زبان حال شماست و شخص ديگري نمي‌تواند اين کار را انجام دهد که در نهايت راضي شدند. روزي که قرار شد آقاي هاشمي گفتار متن را بخوانند، فکر کرديم بهتر است در اتاق دوربين‌ها را روشن کنيم تا تصويري هم از اين بخش داشته باشيم. زماني که ايشان شروع به خواندن متن کرد، پاراگراف اول را که خواندند اين‌قدر منقلب شدند که گريه امانشان نداد و کار متوقف شد. از دوستان همراه خواهش کردم از اتاق بيرون بيايند تا شرايط کار دوباره فراهم شود. بعد از چند دقيقه خبر دادند حال آقاي هاشمي بهتر است و گفتند دوباره شروع کنيم، اما بعد از مدتي دوباره همان اتفاق تکرار شد. فکر کرديم به اين شکل نمي‌شود ادامه داد، با کمال تبريزي مشورت کردم و به اين نتيجه رسيدم صحنه را آماده کنيم، دوربين‌ها روشن باشند و آقاي هاشمي تنها در اتاق گفتار متن را بخوانند. اما باز هم مثل قبل ايشان به گريه افتادند، تا اينکه در نهايت بدون حضور دوربين، تنها از ايشان خواستيم که متن را بخواند و هيچ فردي در اتاق نباشد. به‌هرحال ايشان طي سال‌ها سختي‌هاي بسياري ديده است، طبعا نبايد واکنش‌شان اين‌طور مي‌بود و آن‌قدر احساساتي شوند، همان زمان حس کردم ما کارمان را درست انجام داده‌ايم و نکته‌اي که در ابتداي صحبت‌هايم به آن اشاره کردم، مبني بر اينکه مي‌خواهيم آينه‌اي مقابل آيت‌الله بگذاريم اتفاق افتاده است. اتفاقا در فيلم انتخاباتي آقاي خاتمي در دور دوم رياست‌جمهوري او در سال ٨٠ هم همين اتفاق افتاد. در آنجا گفته شد که لحظه بغض‌کردن آقاي خاتمي را از فيلم حذف کنيد اما توصيه من اين بود که اتفاقا اين صحنه سه بار بايد در فيلم تکرار شود، دليل من هم اين بود که مردم ما دوست دارند شکست روحي و عاطفي چنين شخصيت‌هايي را ببينند، متوجه شوند که اين فرد دلبسته اين قدرت نيست و اين بغض حرف‌هاي بسياري دارد که خوشبختانه پذيرفته شد و در فيلم سه بار گريه آقاي خاتمي را مي‌بينيم. اتفاقا خاطراتي هم از بزرگان ديني خودمان داريم که چنين مواردي در آن مستتر است.

هرچند اين شخصيت‌ها با هم قابل مقايسه نيستند. مثلا در مورد حضرت امير، نقل‌قول‌هاي بسياري از جنگ‌ها و رشادت‌هاي ايشان شنيديم، اما داستان معروفي است که روزي امام علي(ع) زني مشک‌به‌دوش را که همسرش در يکي از جنگ‌ها مقابل او کشته شده در حال توهين‌کردن به خود مي‌بينند. ايشان خود را معرفي نمي‌کنند، مشک اين زن را مي‌گيرند به خانه او مي‌روند و به زن کمک مي‌کنند. زماني که حضرت امير هيزم‌ها را در تنور مي‌گذاشتند، صورت خود را به آتش نزديک مي‌کردند و به خودشان مي‌گفتند بچش، تو والي کشوري هستي که شهروندانت در سختي زندگي مي‌کنند، هر چند همسر دشمنت باشد. باور کنيد مهري که از اميرالمؤمنين از اين ماجرا به وجود مي‌آيد، وجداني‌تر است. چه ايرادي دارد سياست‌مداران ما گاهي بغض يا گريه کنند و حتي اقرار کنند که اشتباه کرده‌اند؟ ما که توقع يک معصوم را از آنها نداريم.

ارسال نظرات