صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۳۴۱۰
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۳ - ۱۶ دی ۱۳۹۶
امیر بلالی چروده؛ عده ای معتقدند و می‌نویسند و می‌گویند که تفاوت اوضاع اعتراضی و انتقادی چند روز اخیر با اعتراضات سال 88 در سطح طبقه اقتصادی آن‌هاست، و علی‌رغم آن که در سال 88 این مردم طبقات بالا و به عبارتی کاخ‌نشین‌ها بودند که دست به اعتراض بردند، در این اعتراضات چند روز اخیر مطالبات مردم توسط مردمی معترض از طبقات پایین پیگیری می‌شود.
 
معتقدیم که چنین فرضی تنها به عنوان یک توضیح و توصیف بسیار سطح پایین در جای خود باقی است و دچار اشتباهی در پرداختن به سوژه‌ی مورد بررسی است. چرا که تفاوت در نوع نگاه مردم معترض نمود پیدا کرده است نه چارچوب طبقه اقتصادی آن‌ها. چیزی که امروز برای تبیین و تحلیل حائز اهمیت است نوع نگاه معترضان به آزادی و عدالت و تعریف آن‌ها در گفتمان فرهنگی حاکم است که به عنوان یک سوژه‌ی نظری و یک ناخودآگاه جمعی در جامعه باید مورد بررسی قرار بگیرد.
 
اولا به این دلیل که برای طبقات بالای شاسی‌سوار، اعتراض، شور و جو خیابانی بیشتر یک تفریح متفاوت و هیجان‌انگیز است تا یک حرکت اجتماعی متعارف و صاحب هویت که منجر به تحولی اجتماعی و ساختاری گردد، دوما این‌که تفاوت در اعتراض های سال 88 و اعتراض‌های اخیر به نوع مطالبه‌ی بخشی از مردم و نوع نگاه آن‌ها به شیوه‌ی دست‌یابی به آرمان‌های عدالت اجتماعی بر می‌گردد نه تغییر در ساخت طبقه‌ی اقتصادی اعتراض کنندگان.
 
به همین دلیل نمی توان طبقات اقتصادی را به مثابه یک ابژه و یا کالایی تشبیه کرد و گفت فلان طبقه اقتصادی باید مطالباتی از این دست داشته باشد. مثلا چون در سال 88 مطالبات بخشی از جامعه که معترض بوده اند از نوع معیشتی نبوده است پس این اعتراضات خیابانی توسط کسانی انجام شده است که مشکلات معیشتی نداشته‌اند. اتفاقا بدیهی و مبرهن است که مشکلات اقتصادی و دردهای معیشتی حدود چند دهه است که عضو جدایی‌ناپذیر سفره‌های خانوارهاست.
 
اما چون طبقه متوسط تحت تاثیر نوعی خاص از فرهنگ‌سازی جهانی قرار دارد، و این فرآیند فرهنگسازی طبق برنامه‌های خود نوع نگاه مردم به دنیای بیرون را متحول می‌کند و رفته رفته ارزش‌هایش در بین مردم اشاعه و رخنه پیدا کرده و نهایتا به یک ناخودآگاه جمعی مقدس تبدیل می شود، همه‌ی کسانی که متاثر از چنین جریانی می‌شوند باید آن طور بیندیشند و نگاه کنند که نظام جهانی حاکم از آن سودمند باشد.
 
این فرآیند فرهنگ‌سازی جهانی و آرمان نمودن تمدنی خاص، طبقه متوسط را مجاب می کند تا از مطالباتی مبتنی بر تحقق عدالت اجتماعی و زندگی اجتماعی دست بشوید. بدین منظور که همه‌ی امکانات و ابزارهای نظام اقتصادی حاکم بر جهان تلاش می‌کنند تا نشان دهند که راه توسعه و رشد در زندگی تنها دست‌یابی به فرهنگی خاص است که همه‌ی آن چه را که از دمکراسی، آزادی و عدالت می‌خواهیم باید در آن جست.
 
دمکراسی مبتنی بر ارزش های فرهنگی نظام اقتصادی حاکم، همان تحقق آزادی در حوزه خصوصی و فردی است. فردگرایی و اهمیت دادن به تحرک های اجتماعی فردی، تلاش برای انباشت سرمایه و استفاده از همه ی فرصت‌های اقتصادی برای جمع آوری ثروت هرچه بیشتر، ارزش‌های مقدس و ملزومی برای دست‌یابی به یک فرهنگ متمدنانه و تمام عیار است.
 
در چنین فرآیندی دست‌یابی به یک عدالت اجتماعی و برخورداری از امکانات مالی و مادی جامعه در وهله ی دوم است که ظهور پیدا می‌کند، به عبارتی دیگر این پایبندی به ارزش‌های فردگرایانه است که موقعیت اقتصادی و میزان برخورداری از منابع ثروت را معین می‌سازد نه به عکس.
 
در چنین نظامی هر شهروندی باید در وهله ی اول تماما به زندگی خصوصی خود در خصوص توزیع ثروت بیندیشد. این‌که فقر و نابرابری در جامعه وجود دارد به هیچ وجه نمی‌تواند بر گرفته از یک امر ساختاری باشد، چرا که این فرد است که باید تمام تلاش خود را برای کسب منابع ثروت انجام دهد و اگر فقری در جامعه وجود دارد و اگر فقیری در جامعه به چشممان می‌خورد و به طور کلی اگر جامعه دچار مشکلات معیشتی است این فرد است که مسبب تمام نگون‌بختی ها و نابرابری های متوجه خود است.
 
نظام جهانی با سرمایه‌گذاری های عظیم و هنگفتی در خصوص ایجاد چنین هستی‌شناسی و جهان‌بینی‌ای طبقه‌ی متوسطی را می‌سازد که کوچک‌ترین توجهی به ارزش‌های زندگی اجتماعی ندارد. بلکه ارزش‌های زندگی جمعی را که به خیر جمعی در مقابل خیر فردی اولویت می‌دهد و راه رسیدن به عدالت اجتماعی و توزیع ثروت عادلانه را قدم نهادن در جهان بینی‌ای می‌داند که هر شهروند باید به زندگی شهروندان دیگر و منافع زندگی آن‌ها نیز فکر کرده و واکنش نشان دهد، نوعی بی خردی و ساده لوحی معرفی و معنا می کند.
 
در هستی شناسی و جهان بینی همه کسانی که تحت تاثیر ارزش های نظام سرمایه‌داری هستند و این ارزش ها به یک ناخودآگاه جمعی برای آن‌ها تبدیل شده است، انسانی که برای تحقق ارزش‌های زندگی جمعی و خیر عمومی قدم بر میدارد، به شدت مورد سرزنش و نکوهش طبقه متوسط و گفتمان فرهنگی حاکم بر آن است. از همین رو این طبقه متوسط اساسا پذیرفته است که مشکل و مسئله‌ی اصلی جامعه در فرهنگ غیر متمدنانه اوست و برای حل مشکلات اقتصادی نیز ابتدا باید به قله‌ی رفیع تک فرهنگ متمدن غربی دست پیدا کند، عده‌ای نیز که از بیرون به این طبقه می‌نگرند فکر می‌کنند این طبقه دارای مطالبات اقتصادی نیست و از همین رو آن را در موقعیت طبقه بالای اقتصادی قرار می دهند. ( لیبرال‌ها افزایش میزان رفاه و رضایتمندی و یا دست کم کاهش اعتراض‌ها به نابرابری را نیز از این طریق می سازند).
 
در صورتی که اتفاقا همین طبقه متوسط نیز مشکلات معیشتی جدی دارند اما بیش‌تر سعی می‌کنند که ادا و اطوار متمدنانه را از خود بروز دهند و تنها بر کوس دمکراسی غربی و مرگ برای این و آن بکوبند که به آن فرهنگ متعالی دست یابند. همین طبقه متوسطی که به لحاظ فرآیند تامل در مسائل اجتماعی به شدت دچار چالش و نگون‌بختی است چشم‌اندازش برای دمکراسی و آزادی به دنبال تمدنی است که دونالد ترامپ را به ریاست جمهوری ایالات متحده برمی‌گزیند، و نهایت خواسته و مطالباتشان از آزادی پوشیدن شلوارک در حوزه‌های عمومی و سرکشیدن جرعه‌ای در کنسرت‌های مطربان لس‌آنجلسی و ورق زدن کتاب بیشعوری برای جدایی از این فرهنگ بومی به تعبیرشان عقب مانده‌است.
 
در 88 مسئله این بود که همین طبقه متوسط تحت تاثیر و شیفتگی فرهنگ نظام جهانی، تنها دمکراسی به زعم خودشان را فریاد می‌کرد و حل آن مشکلات اقتصادی و معیشتی را در الزام به تحقق فرهنگ فردگرایی می‌دید و بسیاری می‌پنداشتند و هنوز نیز معتقدند که در آن بازه زمانی مشکلات معیشتی دلیل اعتراضات نبودند، در صورتی که بودند اما نوع جهان‌بینی و هستی‌شناسی طبقه متوسط کارگزار تغییر، از نوع تحمیق شده‌ای بود که تنها به دنبال سراب‌های سرمایه داری و مصرف‌گرایی می‌دوید، کما اینکه در اعتراضات اخیر نیز بسیاری با رفتن به دنبال این سراب به شکلی ناخودآگاه مسیر اعتراضات اصیل و با هویت طبقه اقتصادی پایین را مختل و منحل نمودند.
 
تفاوت در اعتراضات سال 88 و اعتراضات 96 درست تفاوت در نوع جهان بینی بخشی از مردم نسبت به مطالبه‌ی حقوق اجتماعی خود است. (کم و کیف جمعیت‌شناختی مردم مد نظر ما نیست)، اما این بار با این تفاوت که مشکلات معیشتی و اقتصادی آن ها را مجاب کرد که از مطالبات آبکی و ساختگی نظام جهانی دست بردارند و شاید یاد بگیرند که مطالبه‌ی نان و تحقق آرمان‌های عدالت اجتماعی یک هستی‌شناسی مبتنی بر زندگی جمعی را می‌طلبد که اگر فرهنگش را داشتیم، پرادوی خود را پارک می کردیم و برای یک خیر عمومی در جامعه به جمع کسانی می‌پیوستیم که شش ماه است حقوق نگرفته‌اند، البته اگر خودمان همان کسی نباشیم که این حقوق را به تعویق انداخته‌است تا سودی به جیب بزند، که اگر خود باشیم مسبب این بی عدالتی و در این صورت باز به این جمعیت بپیوندیم، این قصه دیگر خودش سر دراز دارد و باید به نقطه رسید و از سر خط شروع کرد به نوشتن فاشیسم.
ارسال نظرات