صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۳۵۵۷۹
شاهرودی معتقد است که تفسیر عرفانی به تجارب پیامبران نزدیک‌تر هستند و اشکالاتی که به تفسیر عرفانی وارد است به دیگر تفاسیر نیز وارد است، اما تفسیر عرفانی مظلوم واقع شده است.
تاریخ انتشار: ۱۷:۲۱ - ۱۵ آبان ۱۳۹۶
به گزارش ایکنا:

عبدالوهاب شاهرودی، استاد بازنشسته علوم قرآن و حدیث دانشگاه خوارزمی و نویسنده کتاب‌های «نردبان آسمان: جستاری در قرآن و عرفان» و «ارغنون آسمان: جستاری در قرآن، عرفان و تفاسیر عرفانی»، معتقد است که تفسیر عرفانی به تجارب پیامبران نزدیک‌تر هستند و اشکالاتی که به تفسیر عرفانی وارد است به دیگر تفاسیر نیز وارد است، اما تفسیر عرفانی مظلوم واقع شده است. وی در این گفت‌وگو به دفاع از تفاسیر عرفانی می‌پردازد. متن این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

اگر تفاسیر عرفانی مبتنی بر کشف و شهود که به رحمانی و شیطانی تقسیم می‌شوند، چگونه می‌توان پذیرفت با یک مبنای غیرقابل دسترس به تفسیر قرآن پرداخت

اگر تفسیری با اصول اولیه ادبی، لفظی و عقلی مطابق باشد جلو می‌رویم. اما آیا مگر خود وحی در دسترس من و شماست که در مورد صحت و سقمش صحبت کنیم. مگر این همه که قرآن راجع‌به الهام و کشف و شهود صحبت کرده است و گفته «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا: سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد» (شمس، ۸) و همچنین از مسائل نفسانی صحبت می‌کند، در دسترس تجربه و ابطال هستند؟

همان اشکالی که در مورد تفاسیر فلسفی، فقهی، کلامی و ادبی وجود دارد، در خصوص تفسیر عرفانی نیز هست. مگر همه چیزهایی که در تفسیر ادبی، فقهی و کلامی گفته شده است، صد در صد اثبات‌شدنی است و اثبات شده است؟ آن‌ها هم این اشکال را دارند. ما نمی‌خواهیم بگوییم همه تفاسیر عرفانی درست هستند، همچنین نمی‌خواهیم بگوییم که همه‌اش باطل است. می‌خواهیم بگوییم این هم یک سبک در کنار سبک‌های دیگر است و ما با آن پیش می‌رویم، تا آن‌جایی که با اصول بخواند می‌پذیریم، آن‌جایی که همخوانی نداشته باشد، نمی‌پذیریم.

تفاسیر باطنیه با تفاسیر عرفانی یک سری مشترکاتی دارند، مگر ما در خصوص تفاسیر باطنیه و یا اسماعیلیه این حرف‌ها را می‌پذیریم؟ بحث‌هایی که باطنیه در خصوص امام و ... گفته‌اند، مگر تفاسیر روایی نگفته‌اند؟ مگر حرف‌هایی که ناصرخسرو گفته‌ است، توسط تفاسیر روایی ما گفته نشده است؟ مگر اخباریان هم همین بحث‌ها را مطرح نکرده‌اند؟ اخباریان را کنار بگذاریم، مگر اهل تفکیک این سخنان را نگفته‌اند؟ چرا به آن‌ها کاری نداریم و تنها تفسیر عرفانی را مورد چالش قرار می‌دهیم؟

از این گذشته، مگر میراث عرفا تنها محدود به تفسیر است؟ میراث عرفانی بسیار گسترده است و در خصوص همه چیز بسط پیدا کرده است. در خصوص مناجات و .... عرفا حرف زده‌اند و ما باید میراث‌ عرفانی را به تفکیک بررسی کرد. ما باید آثار تفسیری عارفان را مورد به مورد بررسی کنیم و ببینیم که کجا اسرائیلیات و نادرست و کجا درست است. ما در این مقام نیستیم و نمی‌توانیم بگوییم همه فرازهای یک تفسیر عرفانی، درست است؟ انسان نباید خود را از این میراث گسترده محروم کند. چنانکه ما نباید خود را از تفاسیر ادبی، فلسفی و کلامی محروم کنیم. سخن این است که نمی‌توان گفت همه راست است و یا غلط و راه درست بین این دوست و باید تک تک بررسی شود و به صورت موردی مشخص کنیم.
 
کسی که تفسیر روایی و اجتهادی را می‌پذیرد، مجموعه حدیثی و یا استدلالات موجود در تفسیر را می‌پذیرد، اما آیا مخاطب تفسیر عرفانی می‌تواند بدون کشف و شهود یا داشتن ریاضت‌های عرفانی اساسا تفسیر عرفانی را بپذیرد؟

تفسیر عرفانی تنها کشف و شهود نیست. بحث‌های ادبی، فقهی، کلامی هم دارد. تمام دین ما جای اثبات ندارد و برای مثال نمی‌توان معراج، حروف مقطعه و وحی را با عقل اثبات کرد. این‌ها خارج از قلمرو اثبات هستند. باید تمام نوشته را خواند، عمل و رفتارشان را ملاحظه کرد و دید که آیا افراد صالحی بوده‌اند و یا خیر.

بحثی با یکی از اساتید در خصوص کتاب «مناقب العارفین» افلاکی داشتیم، حرف‌های عجیبی در آن است و آن استاد شروع به حمله به عرفا کرد. بنده گفتم، باید دید اساس کتاب‌های مناقب بر چیست؟ مگر هر چه این‌ها می‌گویند درست است؟ گذشته از این مگر کمتر از انتقاداتی که به عرفا داریم به فقها داریم؟ مگر فلاسفه، متکلمین، فقها و ... کمتر از عرفا حرف‌های بی‌اساس زده‌اند؟ مگر جای اثبات دین عقل است؟ مکتب تفکیک و برخی تفاسیر ماثور و یا اخباری این حرف‌ها قبول ندارند و می‌گویند عقل راهی در دین ندارد.

آقای مهدوی‌ دامغانی از طرفداران مکتب تفکیک که در فیلادلفیای آمریکاست، مانند اعترافات آگوستین می‌گوید، تمام دین ایمان به خداست و کنار گذاشتن عقل. مکتب تفکیک به نفی خرد می‌رسد. تفاسیر عرفانی هم این اعتقاد را دارند. منتهی یکی مبنا را عقل، دیگری حدیث و فردی کشف و شهود قرار می‌دهد و کشف و شهود یکی از راه‌های فهم حقایق است.

تنها راه رسیدن به حقیقت عقل نیست، در این صورت چالش موجود در سنت اسلامی چرا وجود دارد؟ این‌ همه قرآن گفته است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا: اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد اگر از خدا پروا داريد براى شما [نيروى] تشخيص [حق از باطل] قرار مى‏‌دهد»(انفال، ۲۹) به چه معناست؟ چرا این‌ همه به عرفا اشکال گرفته می‌شود و کسی به آیت‌الله قاضی‌طباطبائی، امام خمینی(ره) و دیگران اشکال نمی‌گیرد؟ آن‌ها هم معتقدند که ما از طریق تقوا به این حقایق رسیده‌ایم. چرا به آیت‌الله حسن‌زاده اشکال گرفته نمی‌شود که معتقد است تفسیر ابن‌عربی تفسیر شهودی و انفسی است و نباید گفت تفسیر به رای است.

اگر به کتاب روش‌ها و گرایش‌های تفسیری آقای علوی‌مهر، شناخت قرآن علی کمالی‌دزفولی، تفسیر به رای آیت‌الله مکارم‌شیرازی و مبانی و روش‌های تفسیری زنجانی، تفسیر و مفسرون ذهبی رجوع کنید، ضد عرفان و فلسفه هستند. علنا آقای مکارم در کتاب تفسیر به رای خطاب به آقای شریعتی گفته است که ایشان معتقدند که  قصه آفرینش و داستان آدم و حوا رمزی و اسطوره‌ای است و این حرف تفسیر به رای است.

بنده می‌پرسم، مگر معتزله نبودند که بسیاری از قصه‌های قرآن جنبه مجازی دارد، مگر سیدمرتضی در ذیل آیه الست نمی‌گوید این آیه مجاز است، این اختلافات از آغاز بوده است. در تفسیر قرطبی، از «ب» بسم الله الرحمن الرحیم اختلاف است. در خصوص کلمه اسم اختلاف وجود دارد. در این جا اختلاف باشد، در این آیات صد در صد اختلاف خواهد بود. شما می‌توانید از صفحه ۳۶ تا ۷۵ تفسیر قرطبی رجوع کنید، ببینید در خصوص بسم الله الرحمن الرحیم که نظرات را آورده است و چه معرکه آرائی است. به نظر می‌رسد این خواست خداوند بوده‌ است که اختلاف نظرات وجود داشته باشد تا بشر رشد کند. خداوند نخواسته ‌است مردم امت واحدی باشند، دیدگاه‌های مختلف باشد و همدیگر را نقد کنند.

نزدیک به ۱۵۰ کتاب تا ده سال پیش در نقد عرفا نوشته شده است، بسیار خوب، بنده می‌خوانم و نظراتی که خوب است را می‌پذیرم. ده‌ها کتاب در خصوص مولانا نوشته شده است. حضرت میرزا جواد آقای تهرانی در مشهد، کتابی نوشته است به نام عارف و صوفی چه می‌گویند؟ بنده می‌خوانم، یا می‌پذیریم و یا نمی‌پذیرم. در مقام بحث این‌ها کامل می‌شود. ما هیچ راهی جز نقد نداریم.

دیروز تفسیری را دیدم که تا آیه ۱۶۵ سوره انعام چاپ شده است، این تفسیر تا الان ۱۲ جلد شده است، با نام تفسیر امیرالمومنین از آقای نادر فضلی که ایشان تمام روایاتی را از تمام جوامع روایی، حتی از کتاب‌های بسیار بسیار ضعیفی مانند اسرار آل محمد و  تاویل الایات طاهره استرآبادی آورده است. این کتاب حق دارد تفسیری به نام امیرالمومنین جمع کند و چاپ کند، دیگری هم حق دارد. تفسیر بصائر جویباری ۶۰ جلد است، تفسیر جامع بروجردی ۷ جلد است. این‌ها چه می‌خواهند بگویند، در کنار روایات صحیح، برخی روایات را بدون مستند از قرن دوم تا چهارم آورده‌اند. کسی به این کتاب‌های کاری ندارد. علت این بی‌توجهی آن است که عرفان در جان انسان‌ها نفوذ دارد و مردم به این سمت می‌روند. عرفان به معنای خانقاه و کشکول عرض نمی‌کنم، تصوف به معنای قلب پاک.

مراد از عرفان همان است که سعدی می‌گوید «دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقع / خود را ز عمل‌های نکوهیده بری دار/ حاجت به کلاه بر کی داشتنت نیست/ درویش صفت باش و کلاه تتری دار». مخالفت با عرفان حقیقی به آن خاطر است که قدرت صنوف دیگر دینی‌ را کاهش می‌دهد، چیز دیگری نیست. عرفان در دنیای امروز نیز نفوذ کرده است.

بخشی از مخالفت‌ها با عرفا، معرفت‌شناختی است و نه صنفی، برخی معتقدند که نمی‌توان از جمله مسائل کشف و شهودی خبر دارد از جمله سعدی می‌گوید: «ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد/ این مدعیان در طلبش بی خبرانند/ کانرا که خبر شد خبری باز نیامد» اشاره به زبان‌ناپذیری مسئله عرفانی است و اینکه شهودی که عارف دارد، توصیف ناپذیر است، در این صورت تفسیر عرفانی چگونه ممکن است؟

من در خصوص زبان و نظریه‌های جدید کار نکرده‌ام. بنده از آنجا که به مولوی، حافظ و دیگران علاقه دارم، عاشقانه این آثار را می‌خوانم و می‌بینم حرف‌هایی که مولانا در خصوص قرآن گفته است عالم دیگری نزده است. می‌توان از آنچه مولانا در خصوص قصص قرآن گفته است را بررسی کنیم و ببینیم که مولانا کیست و دیگران کجا قرار دارند. امین خولی آخرین کسی است که در خصوص قصص قرآن سخن گفته و بیان کرده است که چه فنونی در این قصص آمده است. روح قرآن این فنون نیست.

امام خمینی(ره) در کتاب آداب الصلواة صفحه ۱۹۳ می‌گوید: منظور اصلی از انزال کتب و ارسال رسل این حرف‌ها نیست، هدف حیات طیبه است. عرفان به معنای کشف و شهود تنها نیست، بلکه نگاه هنری به دین است، چنانچه شفیعی معتقد است. تفسیر عرفانی به تجارب پیامبران نزدیک‌تر هستند، بی‌دلیل نیست که مولانا می‌گوید «به معراج برآیید چو از آل رسولید/ رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید» بنده عارف نیستم، اما انتقاداتی که به تفسیر عرفانی است به دیگر تفاسیر هم هست، اما مظلوم واقع شده‌ است.

ارسال نظرات