آذین ١٠ساله تنها بازمانده قتلعام خانوادگی در منطقه نعمتآباد که بهطرز معجزهآسایی زنده ماند، صبح دیروز در دادسرای جنایی از جزییات این جنایت پرده برداشت.
جنایتی که ساعت ٤ بامداد سهشنبه ٢٨ شهریور امسال رخ داد. آذین شاهد قتل مادر و خواهرش بود.
قتلی که عمویش رقم زد. عمویی که در جلسه بازپرسی انگیزه جنایتش را ناموسی اعلام کرده بود و ادعا میکرد که «شببو» همسر برادرش، با مردی ارتباط داشته است.
حالا ٤٣ روز از آن بامداد خونین میگذرد. آذین دیروز پا به دادسرای جنایی گذاشت با دو دست گچ گرفته و آثار ضربات چاقویی که روی بدنش مشهود بود، آمده بود تا از عموی قاتلش شکایت کند.
این درحالی بود که پدربزرگ و مادربزرگ آذین نیز از متهم این جنایت به دلیل قتل دخترشان شکایت کردند و خواهان قصاص شدند. آذین به خبرنگار ما از جزییات جنایت و اتفاقاتی که برای او رخ داده بود، گفت.
از حادثه بگو؟
وقتی سروصدای مادرم را شنیدم به سمت او رفتم. مردی با چاقو به مادرم ضربه میزد. وحشت کرده بودم. برای کمک رفتم. صورتش را پوشانده بود. مثل فیلمهای ترسناک بود. چراغ را روشن کردم. از پشت، کمر مرد ناشناس را گرفتم، اما او با چاقو به من ضربه زد. در یک لحظه پوشش صورتش باز شد. آن مرد را دیدم؛ عمویم بود. نمیدانم چرا به جان مادرم افتاده بود. بعد هم به خواهرم حمله کرد و با چاقو به گلوی او ضربه زد. ترسیده بودم که از حال رفتم.
کی متوجه شدی مادرت جان باخته است؟
مادر و خواهرم را نمیدیدم. من دورتر از آنها بودم. مادرم پشتش به سمت من بود. نمیتوانستم حرکت کنم و بشدت تشنهام بود. چندینبار مادرم را صدا کردم و آب خواستم، اما او تکان نمیخورد و پاسخی نمیداد. خودم را بهسختی به پشت در اتاق رساندم و خواستم در را باز کنم، اما موفق نشدم. متوجه مرگ آنها نشدم تا ٤٠ روز پس از این حادثه.
چه کسی به کمک آمد؟
درحال تلاش بودم که ناگهان صدایی آمد. تصور میکردم دوباره عمویم آمده است، اما صدایی به من گفت برای کمک آمده است. تعداد زیادی پلیس وارد شدند. آمده بودند تا نجاتم بدهند. هنوز تشنه بودم. درخواست آب کردم. یکی از پلیسها با حالتی که بغض داشت گفت تابهحال چنین صحنه تلخی ندیدهام.
علت این جنایت را میدانی؟
سه ماه قبل از این جنایت عمویم به همراه زن جوانی به خانه ما آمد، اما عمویم متأهل بود. مادرم واکنش نشان داد و خواست از خانه ما بیرون بروند. وقتی از آنجا رفتند، مادرم با زن جوان تماس گرفت و گفت که دارد گناه میکند و نباید با یک مرد متأهل رابطه داشته باشد. موضوع را به زنعمویم هم گفت. عمویم هم فردای آن روز به مقابل خانهمان آمد و مادرم را تهدید کرد و گفت آبرویت را میبرم.
از عمویت شکایت داری؟
بله، او موقعی که داشت به مادرم با چاقو ضربه میزد، گفت میخواهم بچههایت را جلوی چشمانت بکشم.
هنوز میترسی؟
هنوز تصاویر آن روز را نمیتوانم فراموش کنم. هر روز خواب میبینم. عمویم را میبینم که به من حمله میکند. مردانی که میخواهند مرا بکشند.
چند وقت در بیمارستان بستری بودی؟
بیشتر از یک ماه. الان هم که مرخص شدهام به دلیل مشکل دستهایم نمیتوانم مدرسه بروم. البته بعد از این حادثه با پدر و مادربزرگم در کردستان زندگی میکنیم و داییهایم با من درسهایم را تمرین میکنند تا بعد از خوب شدن بتوانم به مدرسه بروم.
با پایان یافتن این جلسه، بازپرس محسن مدیرروستا از شعبه ششم دادسرای جنایی، دختر نوجوان را برای بررسی میزان صدمات وارده به پزشکی قانونی معرفی کرد.