یادداشت ستاره اسکندری درباره نمایش اديپ به كارگرداني حميد پورآذري:
1- اينجا فرهنگسراي بهمن است. مكاني دور دست در اتوبانهاي جنوب پر از دود تهران كه زماني كشتارگاه بوده و مركز پرورش قارچ. حالا جايي است تفريحي - فرهنگي كه گهگاه تئاتري در آن اجرا ميشود.
2 - يادداشتي كه ميخوانيد تنها اداي ديني است به حميد پورآذري كه در روزگار پرشتاب اين زمانه ميتواند تو را متوقف كند و وادارت كند كه بايد، نگاه كني، نفس بكشي و بداني كه هنوز كه هنوز است ميتواني شگفتزده شوي.
3 - نميخواهم برايتان تئاتر اديپ به كارگرداني حميد پورآذري كه اين روزها در فرهنگسراي بهمن در حال اجراست را تحليل كنم، فقط اشارهاي كوتاه. اين نمايش را ببينيد. حتما ببينيد.
دو نويسنده جوان «نشمينه نوروزي» و «محمد زمان وفاجويي» براساس اديپ سوفكل نمايشنامهاي نوشتند مدرن كه در يك تفاهم خوب كارگردان، كار اجرا به اثر قابل قبولي تبديل ميشود و مجموعه طراحي صحنه و بازيها تو را وارد دنيايي ميكند كه همراهش ميشوي و خود را تماشاچي صحنه ميبيني. تو در
صحنهاي...
4 - آنچه دلم را لرزانده چيزي بزرگتر، عميقتر و هيجانانگيزتر است. احساس پيدا كردن يك مفهوم گمشده. اينكه شبي به تئاتر ميروي و به ناگاه فيلسوف ميشوي هم عالمي دارد!
حميد پورآذري دل به دريايي زده است كه اين روزها كمتر شاهد اين جسارتها هستيم اينكه جماعتي هستيم كه هر كدام به نوبه خود تئاترهاي خوبي كار كردهايم و خواندهايم. اينكه تئاتر، خواهي نخواهي براي من تبديل به شغل شده. شغلي هر چند عاشقانه اينكه از تالار وحدت ميرويم به تئاتر شهر يا اين روزها گاه به سالن جديد ايرانشهر، اينكه خانه هنرمندان است و اينكه ميداني با طيف تماشاچي پر و پا قرص حرفهاي تئاتر
طرفيم.
نگاه متفاوت پورآذري در دور هم جمع كردن بچههايي كه هرگز در محلهشان تئاتري وجود نداشته، بچههاي جواديه، نازيآباد، بچههاي افغان حتي... اينكه تو مسئوليتي را بپذيري به نام پرورش و نوجواناني را جمع كني و به آنها بياموزي كه ميشود ديگر گونه زندگي را نگاه كرد و با مفاهيم بزرگتري آشنايشان كني، آرزوهايشان را تغيير دهي، از روند معمول زندگي دورشان كني، عاشقشان كني، افسردهشان كني – آن هم پدا گوژيكي وار – شهامتي مثالزدني لازم دارد. پديده رشد و تربيت و ارتقاي فرهنگي رسالت مهم كارهاي فرهنگي و بهخصوص تئاتر است كه در گذر و گذار زمانه مدتهاست تبديل به خاطرهاي كم
رنگ شده. مدتهاست همه ما تنها به دنياي واقعي واقعي دل بستهايم.
دنيايي بيآرزوهاي بزرگ و تعاريف آن را همانجا جستوجو ميكنيم. مدتهاست خواستههاي بعدمان را فراموش كردهايم، ارزشهاي حقيقي را...
5 ممنونم از حميد پورآذري هميشه بيادعا كه دوباره مرا با كودكيام پيوند داد. با ديدن كار حميد قدم به دنياي كودكي ام گذاشتم . دنيايي كه« صمد بهرنگي» برايم ساخته بود . دنياي ارزش هاي بزرگ انساني. دنيايي كه كلاغها هم ميتوانستند خوب باشند و فقر زيبايي هاي خودش را داشت و بالاخره زماني ميرسيد كه كسي مي آمد، كسي كه مثل هيچ كس نبود... آخ كه چقدر دلتنگ آن روزها هستم. با ديدن كاري كه حميد پورآذري كرد لذت ياددادن را دوباره به خاطر آوردم و پر شدم از اميد، اميد از دست رفته. دانستم قهرمان هايم هنوز وجود دارند اما در دنيايي كه پر از سكوت است و خوشحالم كه زنده هستند حتي اگر پا به دنياي هيجان و شلوغي نگذارند.
6 -و كلام آخر به عنوان دوستي كه شغلم و عشقم بازيگري است توصيه ميكنم اين كار را ببينيد چون حضورتان به يك عشق تداوم ميبخشد. بهخصوص دوستان بازيگرم، بچههاي بازيگرشان چشم انتظارند كه آيندهشان را ببينند.