صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

مهدی ملک محمد در گفتگو با فرارو بررسی کرد
در جامعه‌ای که خشونت یک امر رایج است، خودخواهی و خودمحوری شهروندان آن جامعه هم یک امر رایج است من به عنوان یک جامعه شناس خیلی تعجب نمی‌کنم وقتی می‌شنوم به یک پسر دو‌نیم‌ساله توسط یک بزرگسال تجاوز می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۱ - ۰۵ آبان ۱۳۹۶
 
فرارو- تجاوز به کودکان، در ماه‌های گذشته یکی از پر تعدادترین جرائم بوده است. به تاز‌گی حادثه مدرسه ارومیه دوباره این موضوع را به میان مردم و رسانه‌ها کشاند. دکتر مهدی ملک محمد روانشناس در گفتگو با فراو به این مساله می‌پردازد. به نظر او آزار و اذیت کودکان را فقط نباید محدود به تجاوز دانست. وی نبود همدلی در جامعه را یکی از دلایل مهم وجود چنین خشونت‌هایی در جامعه می‌داند. در ادامه گفتگو این روانشناس با فرارو را می‌خوانید:

نابه‌هنجاری‌های اجتماعی مثل تجاوز به کودک- که در رده نابه‌هنجاری‌های خیلی سخت در همه جوامع تعریف می‌شود_ را نباید به صورت منفرد ببینیم و فکر کنیم خوب یک فردی یک مشکلی داشته است و حالا این مشکل را به صورت تجاوز به یک کودک نگاه کنیم. یعنی چه؟ یعنی که تجاوز به کودک مثل خیلی از نابه‌هنجاری‌های دیگر معلول است نه علت. 

البته در مورد تجاوز به کودک در مورد ارومیه اعلام شده تجاوز رخ نداده و یک نوع بی اخلاقی بوده است. اما اصلا تعریف ما از تجاوز خیلی خیلی بسته است و ما برخلاف خیلی از کشور‌های پیشرفته تجاوز را فقط وقتی تجاوز می‌دانیم که حتما یک ارتباط جنسی کامل اتفاق افتاده باشد در حالیکه به نظر من این تعریف بسیار کوتاه بینانه است. 

حتی نوازش کردن بی مورد و آزارگرایانه یک کودک از سوی یک بزرگسال می‌تواند تجاوز حساب شود؛ و اگر ما تعریفمان را از تجاوز این‌طور اصلاح کنیم شما شاهد خواهید بود که آمارهای ما از تجاوز خیلی بیشتر از این خواهد بود که الان اعلام می‌شود.

مساله در مورد تجاوز در جامعه کنونی ما این است که ما در یک جامعه نابه‌هنجار باید انتظار هر نوع نابه‌هنجاری را داشته باشیم. یعنی شما نمی‌توانید در یک جامعه نابه‌هنجار که استرس‌های فراوانی را در آن شاهد هستیم و اختلالات روانی درصد بالایی را در آن جامعه شکل می‌دهند و خشونت یکی از پدیده‌های رایج در آن جامعه است انتظار داشته باشید پدیده‌ای مثل تجاوز به کودکان رخ ندهد. 

در جامعه‌ای که خشونت یک امر رایج است، خودخواهی و خودمحوری شهروندان آن جامعه هم یک امر رایج است من به عنوان یک جامعه شناس خیلی تعجب نمی‌کنم وقتی می‌شنوم به یک پسر دو‌نیم‌ساله توسط یک بزرگسال تجاوز می‌شود. 

برای اینکه ما به یک کودک تجاوز نکنیم چه چیزی جلوی ما را می‌گیرد؟ آیا فقط قانون است که جلوی ما می‌گیرد یا ترس است؟ هیچکدام. بلکه امور درونی شده است که باید درون ما بوجود بیاید. یک اصول درونی شده‌ای که ما با یک کودک بتوانیم همدلی کینم. یعنی متوجه بشویم این کودک که یک موجود کاملا بی پناه و مظلوم است توانایی تحمل آزار ما را ندارد و ممکن است اتفاقات خیلی بدی برایش بیافتد.

این‌ها را یک فهم و شعوری درک می‌کند که یک سری امور مثل همدلی با دیگران قبلا در موردش اتفاق افتاده باشد. جامعه امروز متاسفانه جامعه‌ای شده است که بر اساس یک سری استرس‌های انباشته شده و نا‌به‌هنجاری‌های مختلف شکل گرفته است. البته صحبت در مورد آن نابه‌هنجاری‌ها بحث را به درازا می‌کشاند.

نتیجه اصلی این جامعه آن شده است که همدلی با دیگران بسیار بسیار کاهش پیدا کرده است. وقتی که سطح این همدلی پایین می‌آید بنابر این نتیجه‌اش این می‌شود که بخشی از جامعه دست به ناهنجاری‌هایی مثل تجاوز به کودکان خردسال می‌زند. 

البته این که بقیه جامعه به این کار دست نمی‌زنند حتما این را نشان نمی‌دهد که همه بخش‌های دیگر جامعه بحث همدلی برایشان درونی شده است. بعضی‌ها ترس از مجازات یا ترس‌های دیگر دارند که باعث می‌شود دست به برخی امور نزنند.

من نمی‌توانم حدس بزنم که اگر آمار تجاوز به کودکان مثلا ۲۰ تا است پس در یک جامعه ۸۰ میلیونی این ۲۰ تا عددی نیست. من می‌گویم بخش عظیمی از جامعه ما مولفه همدلی با دیگران را از دست داده اند. این را شما در رفتار‌های اجتماعی متعدد مثل رانندگی، برخورهای مختلفی که مردم باهم دارند می‌توانید ببینید و همچنین در اینکه جامعه ایران بسیار بسیار خودمحور شده است. 

یک چیز جالبی برای شما بگویم اینکه یکی از مولفه‌ها یا علائم اختلالات روانی این است که ما همدلی با دیگران را از دست می‌دهیم. 

ما روانشناسان برای شدید‌ترین نوع اختلالات روانی اسکیزوفرونی را مثال می‌زنیم؛ در این اختلال فرد جدا می‌شود از جامعه و بعد در دنیای خاص خودش زندگی می‌کند. از یک فرد اسکیزوفرن هیچ انتظاری نداریم که با دیگران همدلی بکند، شادی دیگران را به شادی خودش ارجحیت بدهد و رنج دیگران برایش مهم باشد.

هرچقدر که در جامعه این مولفه را کمتر شاهد باشیم نشان دهنده این است که جامعه ما، دچار اختلالات بسیار بسیار گسترده‌ای شده است؛ و متاسفانه کسی هم خیلی حواسش نیست. 

من حداقل بعد از بازخوردهایی که از سوی جامعه بعد از این تجاوز اتفاق افتاد متوجه شدم که مساله سیاستگذاران فرهنگی و اجتماعی ما خیلی اینگونه موضوعات نیست. چرا؟ به این دلیل که آن‌ها هم دچار همین خود‌محوری هستند یعنی رنج مادر و پدر اصلی اهورا بچه دو‌و‌نیم ساله که توسط ناپدری اش مورد تجاوز قرار گرفت از دیدگاه بسیاری از مسوولین ما یک رنج فردی تلقی می‌شود و رنجی نیست که مثلا مسوول اجتماعی ما وقتی این خبر را می‌خواند بتواند این رنج را احساس کند چرا؟ چون دچار خود محوری است.

این مسوول ما دنبال این است که بتواند یک رزومه و گزارش خوبی از کار خودش به مسوولین بدهد، پس در چنین جامعه‌ای متاسفانه نه تنها شاهد کاهش چنین نابه‌هنجاری هایی نخواهیم بود بلکه پیش بینی من این است که روز به روز گسترده‌تر و بیشتر خواهد شد و ما تا وقتی که این همدلی را در موردش کار نکنیم و عوامل شکل دهنده همدلی را نشناسیم خیلی نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم. 

اما اینکه چرا کودکان اینگونه قربانی می‌شوند. اولین عامل این است که کودکان قدرتی برای دفاع از خودشان ندارند.

آمارهایی وجود دارد که بسیاری از کودک آزاری‌ها در ایران توسط خانواده کودک صورت می‌گیرد و کودک نمی‌رود جایی بگوید من توسط خانواده ام مورد آزار و اذیت قرار گرفتم، اما اگر همین پدر و مادر، همین آزار و اذیت را نسبت به حتی دوستان نزدیک خود نشان دهند عواقب سنگینی برای آن‌ها خواهد داشت. 

برای توضیح دومین عامل می‌خواهم از مبنای روانکاوی استفاده کنم. متاسفانه امید نسبت به آینده کم شده است. من بر اساس مشاهدات میدانی خودم می‌گویم نه یک پژوهش.

یکی از دلایل خود محوری جامعه هم نداشتن امید است یعنی شما وقتی خود‌محور می‌شوید که نسبت به آینده هیچ دورنگاهی ندارید. از نگاه ما کودک، نمادی از آینده است؛ و وقتی که امید به آینده ما صدمه می‌خورد بصورت ناخودآگاه به آن نماد ضربه می‌زنیم. کاملا ناخودآگاه، نه اینکه طرف با خود بگوید حالا که امیدی ندارم به نماد آینده آسیب بزنم!

پس به این دلیل بیشترین ضربه را کوک می‌خورد. باز هم تاکید می‌کنم در مورد کودکان فقط تجاور نیست بلکه شاهد کودک آزاری هستیم که بسیاری موارد توسط خانواده اتفاق می‌افتد.

ببینید حتی در مکان هایی که قرار است کودک لذت ببرد مثل پارک‌ها و شهرهای بازی با دقت مشاهده کردم که والدین آنجا هم با کودکان با خشونت رفتار می‌کنند اگر کودک بخواهد دو دقیقه بیشتر بازی کند مورد غضب خانواده قرار می‌گیرد.

ارسال نظرات
فرهاد
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۷
ما جامعه ایدالی را شاید هیچوقت نتوانیم بسازیم اما حداقل بایست سعی کنیم انسانیتر زندگی کنیم. انسانی بودن یعنی اینکه با حلق وحوی حیوانیمان مقابله عقلایی داشته باشیم و انها را شناسایی و مهار کنیم. اگاهی به تمام زیبایی و زشتیها ذات ما بایست هم در ابعاد اجتمایی و هم فردی فرهنگ سازی شود تا بتوانیم در سلامت معقولی زندگی کنیم. سلامت و شادابی نصلهای بعدی با این بستگی دارد که از کودکانمان هم بطور شایسته حفاظت کنیم و امکان سؤاستفاده را به هیج احدی ندهیم. قانونگذاران هم همچون اولیا بایست سرسحتانه برای جلوگیری از این آفت زدگی یعنی بیماری بچه بازی چاره اندیشی کنند.
افشین
۱۷:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
در تفکری که تنها به دنبال جلب رضایت خداوند است فهمیدن و همدلی با دیگران بسیار سخت است.
ناشناس
۱۲:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
وقتی بالغین جامعه ما بجای تفاهم و بودن در کنار یکدیگر جهت اطفای آتش غرائز انسانی و کمک به آرامش هم شده اند رقیب کاری و مالی و تحصیلی هم و وظایف اصلیشان را بدست فراموشی سپرده اند متاسفانه این کودکان مظلوم و بی پناه هستند که در مرکز سیبل آسیب های اجتماعی قرار میگیرند
علی
۱۰:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
متاسفانه تجاوز خیلی زیاد شده حتی در بین خود خانواده ها. یه بچه بهش تجاوز شد و به من گفت و پیگیری کردم و منجر به این شد که متجاوز رو در ملا عام شلاق زدن ولی متاسفانه کسانی هم که نمیدونستن به اون تجاوز شده فهمیدن و پسر بچه انگشت نمای عام و خاص شد تا جایی که مدرسه رو رها کرد و متاسفانه روزانه دهها پسر و دختر که اکثرا در سن 11 تا 16 سالگی مورد تجاوز قرار می گیرند و هیچ اقدامی نمی توانند بکنند چه بسا متجاوزان همان رابطه را نقطه ضعفی جهت تجاوز دوباره قرار می دهند . امید وارم دادستانها بهای بیشتری به موضوع بدهند که البته می دهند!
ناشناس
۱۸:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
معلومه که تعجب نمی کنی
آخه تو مرام و مسلک غرب زده ها تجاوز یه چیز عادیه
ناشناس
۱۷:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
واقعا دردناک ترین مساله اجتماعی ازار و اذیت کودکان است . بعضی از این کودکان آزار و اذیت شده در آینده جامعه را محلی برای انتقام جویی خودشان انتخاب می کنند. و متاسفانه این چرخه هنچنان ادامه خواهد داشت .
ناشناس
۱۵:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۵
چندی پیش یک کتابی میخواندم که در ان درجه بی رحمی تعریف کرده بود . اگر مردم با هم همدل شوند و با هم کار کنند و به هم نیکی کنند و مسئولان نیز بازتاب دهنده همان نیکی شوند این درجه به بزیر 20 تا 30درصد میرسد که نشان از همدلی و محبت جامعه نسبت به هم است
اما اگر هر روز شاهد بی عدالتی شویم ، نسبت به همنوع خود نه تنها بی تفاوت که از او متنفر شویم (تقریبن جای شکی نیست که 90 درصد جامعه ما از یکیدگر متنفرند ) در هر نوع تبادل اجتماعی یا اقتصادی فقط به نفع خود بیاندیشیم و چاپیدن طرف مقابل و جز سخن خود حرف دیگران را نپذیریم در این صورت درجه بی رحمی به بالای 90 درصد میرسد که نزدیکی مرز انفجار بی رحمیست و در ان صورت خشک و تر را با هم خواهد سوزاند
کافیست به اخبار دقت کنید
دعوای طایفه ای با سلاح و چندین کشته
کشتن فرزند
کشتن پدر
کشتن همسر
کشتن به روش های فجیع چون ماجرای ستایش و اهورا
حمله به روحانیون
اتش زدن مساجد و اماکن عمومی
و .....
حال درجه بی رحمی در کشور به حالت هشدار رسیده تنها کسانی که قادر به پایین اوردن این درجه هستند مسئولانند چون که جامعه بازتاب دهنده اقدامات مسئولان است
اگر ظرف چند سال اینده این درجه کاهش پیدا کرد که میتوان گفت خطر از بیخ گوشمان گذشته وگرنه در اینده ای نزدیک شاهد فجایعی به مراتب بدتر فجایع امروزی جامعه ایرانی خواهیم بود .