سی و یکم شهريور ٥٩ بود كه هواپيماهاي رژيم بعث عراق با حمله به فرودگاهها و پايگاههاي هوايي ايران آغازگر جنگي شدند كه هشت سال به طول انجاميد؛ جنگي كه دو نيروي نظامي جمهوري اسلامي در كنار هم تلاش كردند تا اجازه ندهند يك وجب از خاك ايران در دست دشمن باقي بماند.
به گزارش اعتماد، تلاش سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران باعث شد زماني كه ايران قطعنامه ٥٩٨ را پذيرفت هيچ بخشي از خاك ايران در اشغال نيروهاي صدام نباشد و عراق به عنوان آغازگر جنگ ملزم به پرداخت غرامت شود.
سپاه و ارتش در طول جنگ و قبل و بعد از آن فرماندهان مختلفي را به خود ديدند. البته بيشتر فرماندهان سپاه به خاطر ماهيت آنكه تازهتاسيس بود و از نيروهاي انقلابي تشكيل ميشد جوان و بدون داشتن تحصيلات آكادميك نظامي بودند و با استفاده از تجربياتي كه در جنگ آموختند اين نيرو را اداره كردند.
در ارتش هم تعداد كمي از فرماندهان به خاطر تسويههاي اجتنابناپذير ابتداي انقلاب باقي مانده بودند اما با تلاش آنها اين نيروي نظامي هم سرپا ماند و با قدرت به كار خود ادامه داد.
در طول اين سالها و به خصوص در دوران دفاع مقدس خيليها تلاش كردند تا ميان سپاه و ارتش اختلاف بيندازند اما هم امام(ره) و هم رهبري توانستند با نوع فرماندهي و مديريت خود به عنوان فرمانده كل قوا انسجام و اتحاد اين نيروها را حفظ كنند.
هرچند در بعضي موارد نوع روشهاي اين دو با هم متفاوت بوده، چرا كه ماموريتشان هم يكسان نيست. سپاه مامور حفظ انقلاب اسلامي و ارتش مامور حفظ تماميت ارضي ايران هستند.
سپاه چگونه تشكيل شد؟
در ابتداي انقلاب گروههاي مختلف مسلحي در پادگانهاي تهران حضور داشتند و هر كدام بر مبناي طرز فكر خود عمل ميكردند كه اين اتفاق ممكن بود باعث ايجاد هرج و مرج و درگيري شود.
در واقع چهار گروه مسلح با يك هدف مشترك به نام حراست از انقلاب شكل گرفت كه هركدام از آنها حفاظت از انقلاب اسلامي را وظيفه خود ميدانستند اما بروز اختلاف و اصطكاك بين آنها اجتنابناپذير بود.
به همين دليل ضرورت ادغام اين تشكلها و تشكيل يك سازمان منسجم بيش از پيش احساس ميشد. بالاخره نمايندگاني از اين چهار گروه در جلسهاي گرد هم آمدند و پذيرفتند كه با يكديگر ادغامشده و سازماني منسجم و يكپارچه را به وجود بياورند تا به وسيله آن بتوان به اوضاع امنيتي كشور سر و ساماني داد.
محسن رفيقدوست درباره چگونگي ادغام گروههاي مسلح و تشكيل سپاه ميگويد: «قرار شد چون پادگان جمشيديه از همه جا خلوتتر است آنجا جمع شويم، جلسه بگذاريم و ادغام شويم. آقايان الويري، فروتن و محمد بروجردي از مجاهدين انقلاب آمدند. ابوشريف، جواد منصوري و محمدزاده از پادگان جمشيديه آمدند. محمد منتظري، شهيد كلاهدوز و يك نفر ديگر از گارد دانشگاه آمدند. فرداي آن روز رفتم و موضوع را به اطلاع آقايان شوراي انقلاب رساندم؛ آنان خيلي استقبال كردند.
سرانجام در جلسات ادغام شوراي فرماندهي جديد انتخاب شد. جواد منصوري فرمانده، ابوشريف فرمانده عمليات، بشارتي مسوول اطلاعات، فروتن مسوول روابط عمومي، محمدزاده مسوول هماهنگي استانها، شهيد كلاهدوز مسوول آموزش، من هم مسوول تداركات.
شوراي جديد كه انتخاب شد فهرست اسامي را خدمت شوراي انقلاب داديم و احكام اوليه اعضاي شوراي فرماندهي صادر شد. اين احكام در روز دوم ارديبهشت ١٣٥٨ صادر شدند و شهيد بهشتي بعد از اقامه نماز جماعت حكمها را توزيع كردند.»
پيش از اين امام(ره) هم دستور تشكيل سپاه را صادر كرده بود و بر مبناي همين فرمان، همان گروه ١٢نفره اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را در ٩ ماده و ٩ تبصره تهيه و تصويب كردند و به دنبال آن شوراي انقلاب حكم اعضاي شوراي فرماندهي سپاه را ابلاغ كرد و در تاريخ دوم ارديبهشت ٥٨ طي اطلاعيهاي شروع به كار سپاه را اعلام شد.
جواد منصوري؛ ضد ترور
با تشكيل سپاه در ارديبهشت ٥٨ جواد منصوري كه سابقه عضويت در حزب ملل اسلامي را داشت با تصويب شوراي انقلاب و با امضاي آيتالله بهشتي از ميان هفت گزينه اوليه و سه گزينه نهايي به عنوان نخستين فرمانده سپاه تازه تاسيس منصوب شد.
او در ١١ ارديبهشت ٥٨ با صدور اطلاعيهاي هشتمادهاي دستورالعمل جديد سپاه را صادر و طي آن نكاتي را به پاسداران انقلاب اسلامي تذكر داد.
اين انقلابي ٣٤ ساله كه در دوران پهلوي دو بار به زندان افتاد و ١٠ سال زنداني بود تنها ١٠ ماه فرماندهي سپاه را به عهده داشت. منصوري دو بار از ترور جان سالم به در برد. او كه عضو حزب جمهوري اسلامي بود از بازماندگان انفجار دفتر حزب كه شهيد بهشتي و ٧٢ يارش در آن به شهادت رسيدند به حساب ميآيد.
او درباره اين اتفاق ميگويد: در روز هفتم تير حزب دو جلسه داشت. يكي قبل از نماز كه مربوط به شوراي مركزي حزب بود و يك جلسه هم بعد از نماز كه متاسفانه ناتمام ماند و براي شناسايي و معرفي افراد مدير براي بخشهاي مختلف كشور تشكيل شده بود. من براي يك ماموريت خارج از كشور و سفر به بلغارستان زودتر از حزب خارج شدم و در جلسه دوم حضور نداشتم. زماني كه به خانه براي برداشتن لوازم سفر مراجعه كردم تماس گرفتند و گفتند كه در جلسه حزب بمبگذاري شده است.
بعدا اين سفر نيز لغو شد. از طرفي به خاطر دشمني گروهكها با اين فرمانده سپاه بعد از مسووليتش در سپاه هم از گزند آنها در امان نبود و در سال ٦١ وقتي معاونت وزارت خارجه را برعهده داشت، اين بازمانده حادثه هفتم تير در راه رفتن به محل كار در حوالي ميدان هفت تير، هدف ١٣ گلوله منافقين قرار گرفت اما باز هم زنده ماند.
طرح پرداخت هديه چهار هزار توماني به پاسداران در صورت ازدواج از اقدامات جالب منصوري است كه به گفته خودش با اين طرح خيلي از پاسداران از جمله خود او راهي خانه بخت شدند.
٣ ماه فرماندهي دوزدوزاني
با كنار رفتن منصوري، اين عباس دوزدوزاني ٣٧ ساله بود كه به عنوان نخستين فرمانده رسمي سپاه انتخاب شد. البته او تنها سه ماه اين سمت را به عهده داشت و به خاطر مخالفتهاي بنيصدر كه به رياستجمهوري رسيده بود از سمتش كنارهگيري كرد.
وي بعد از آن وارد كابينه شهيد رجايي شد و يك سال عهدهدار وزارت فرهنگ بود. دوزدوزاني سپس كانديداي نمايندگي مجلس شد و از تبريز به مجلس شوراي اسلامي راه يافت و در دو دوره بعدي مجلس هم از تهران نماينده مجلس بود. البته او در مجلس اول يك بار از نمايندگي استعفا كرد.
هاشميرفسنجاني در كتاب آرامش و چالش (خاطرات سال ٦٢) ذيل پنجشنبه ٣ آذر نوشته است: «در جلسه علني لايحه وزارت جهاد مطرح بود و استعفاي آقاي دوزدوزاني نماينده تبريز كه در ميان بحثها مشاجره لفظي و اهانت بين ايشان و آقاي سيدحسن موسويتبريزي (نماينده هشترود) پيش آمد.»
معاونت وزارت علوم در دوران مصطفي معين، مشاور سيدمحمد خاتمي در دوران رياستجمهوري و عضويت در شوراي شهر اول تهران و رياست اين شورا از ديگر سمتهاي دوزدوزاني بعد از فرماندهي سپاه است. او اكنون بازنشسته رياستجمهوري به حساب ميآيد.
عباس آقازماني؛ ٢٥ روز فرماندهي و يك عمر تهمت
سومين فرمانده سپاه هم از حزب ملل ميآمد. در دوم خرداد ٦٠ ابوالحسن بنيصدر حكم فرماندهي عباس آقازماني ٤١ ساله را با آن تيپ و چهره منحصر به فرد و كاريزماتيك صادر كرد اما عمر فرماندهي او بيش از يك ماه نبود و ٢٥ روز بعد از اين سمت كنارهگيري كرد.
البته هاشميرفسنجاني در خاطراتش از بركناري ابوشريف سخن گفته است. او در كتاب عبور از بحران (خاطرات سال ٦٠) ذيل خاطرات شنبه ٢٧ تير نوشته است: «آقاي ابوشريف آمد و از اينكه ايشان را بيكار كردهاند و دوستانش را از سپاه اخراج ميكنند، گله داشت و گريه كرد. متاثر شدم.»
عباس آقازماني معروف به ابوشريف از جمله مبارزاني است كه در دهه ٤٠ با عضويت و تشكيل حزب ملل اسلامي به نبرد مسلحانه با رژيم پهلوي پرداخت و با لو رفتن اين تشكيلات، در سال ٤٤ به همراه ساير اعضاي حزب دستگير و به سه سال و نيم حبس محكوم شد.
او بعد از آزادي زودهنگام از زندان سازمان مخفي حزبالله را بنا نهاد و در سال ٤٩ براي گذراندن دورههاي چريكي به لبنان رفت و به گروه فلسطيني الفتح در نبرد با رژيم صهيونيستي پيوست اما در سال ٥١ و در بدو ورود به ايران دوباره دستگير شد اما بعد از مدتي توانست فرار كند و راهي خارج از كشور شود.
ابوشريف در آستانه پيروزي انقلاب در بهمن ٥٧ وارد ايران شد به توصيه آيتالله بهشتي به محل استقرار نيروهاي انقلاب در مدرسه رفاه رفت و به سازماندهي آنها و تامين امنيت و حراست آنجا پرداخت.
او با عدهاي مسلح در جمشيديه مستقر شد و جزو كساني بود كه با ادغام گروهشان در تشكيل سپاه نقش داشتند و از موسسان سپاه بود و ابتدا به عنوان فرمانده عمليات انتخاب شد.
آقازماني در آرام كردن آشوبهاي گنبد، كردستان و غائله حزب جمهوري خلق مسلمان تبريز به عنوان فرمانده عمليات سپاه نقش اساسي داشت و در جريان آزادسازي پاوه در كنار شهيد مصطفي چمران بود.
او در اواسط سال ٦٠ عازم پاكستان شد و در شهريور همان سال به عنوان كاردار ايران در پاكستان منصوب و در فروردين ١٣٦١ به سمت سفير ايران در اين كشور برگزيده شد و در سال ٦٣ به ايران بازگشت. پس از آن به تحصيلات ديني در قم مشغول شد و در سال ٦٦ به افغانستان رفت اما بعد از تصرف كابل به دست طالبان عازم پاكستان شد. اين خروج او از كشور منجر به شكل گرفتن شايعاتي پيرامونش شد اما تا چند سال گذشته پاسخي به اين شايعات نداد اما هنوز ناگفتنيهاي زيادي دارد كه گويا متمايل به بازگو كردن آنها نيست. ابوشريف در مقابل ٢٥ روز فرماندهياش بر سپاه تهمتهاي زيادي را تحمل كرده اما همچنان به سكوت رازآلودش ادامه ميدهد.
مرتضي رضايي؛ انتقال به پشت صحنه
كمتر از يك ماه پس از استعفاي ابوشريف، رييسجمهور وقت بنيصدر در تير ٥٩ مرتضي رضايي را به عنوان چهارمين فرمانده سپاه انتخاب و حكمي را به نام او صادر كرد. اما رضايي حكم فرماندهي بدون امضاي امام(ره) را فاقد اعتبار دانست و آن را قبول نكرد تا اينكه اين حكم در ٢٨ تير به تاييد امام(ره) رسيد و ايشان در اين تاييديه نوشتند: «فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شما مورد تاييد است و لازم است با جديت مواظبت كنيد كه احكام اسلام در سپاه پاسداران به مورد اجرا گذاشته شود.»
در دوره او دفع غائله كردستان، كودتاي نوژه، تسخير سفارت امريكا و ماجراي طبس اتفاق افتاد. هرچند سپاه هنوز تشكيلات سازماني قانونمندي نداشت؛ بيشتر فعاليتها بر اساس انجام تكليف صورت ميگرفت. از رضايي به عنوان يكي از فرماندهان رازآلود و ناشناخته سپاه نام برده ميشود. البته كنار رفتنش از فرماندهي و حضور كمرنگش در صحنه باعث ايجاد شايعاتي درباره او شد تا جايي كه حتي عدهاي ادعا كردند چنين شخصي وجود خارجي ندارد يا اقدامات و اتهامات عجيب و غريبي را به رضايي نسبت دادند.
رضايي كه تنها يك سال فرمانده كل سپاه بود و بعد از آن به پشت صحنه رفت و بعدها با حكم رهبر انقلاب به سمت فرماندهي حفاظت اطلاعات و همچنين قائممقامي سپاه منصوب شد تا مشخص شود وجود خارجي دارد. گفته ميشود رضايي اين روزها دوران بازنشستگي را سپري ميكند.
محسن رضايي؛ در سوداي رياستجمهوري
در سال ٦٠ شوراي فرماندهي سپاه به فرمان امام خميني(ره) كه با گرفتن فرماندهي كل قوا از رييسجمهور، خودشان فرمانده كل قوا شدند، سه نفر (محمد بروجردي، يوسف كلاهدوز و محسن رضايي) را كه از نامزدهاي هفت نفره اوليه بودند، براي فرماندهي سپاه معرفي كردند. به دنبال درخواست شفاهي محسن رفيقدوست (از اعضاي شوراي فرماندهي سپاه) شهيد بروجردي، فرماندهي سپاه را نپذيرفت و با تاكيد برخوب بودن دو نفر ديگر، عدم آمادگي خود را اعلام كرد و شورا كلاهدوز را انتخاب كرد اما كلاهدوز هم اين سمت را نپذيرفت.
رفيقدوست با اشاره به اين نكته كه شهيد كلاهدوز صبح زود فرداي آن روز به منزل وي مراجعه كرده، از قول اين شهيد بزرگوار ميگويد: «از زير عبايش قرآني درآورد و مرا به آن قرآن قسم داد كه او را فرمانده نكنيم، دليلي هم براي اصرار خواسته خود مطرح كرد. پرسيدم چهكار كنيم؟ گفت محسن را انتخاب كنيد.»
همين شد كه شوراي فرماندهي نيز محسن رضايي را به امام(ره) معرفي كرد. سبزوار رضايي ميرقائد از دانشجويان انقلابي بود كه در دوران شاه گروه چريكي منصورون را تشكيل داد كه بعد انقلاب با ادغام در شش گروه ديگر سازمان مجاهدين انقلاب را شكل دادند.
او در اين گروه به نام محسن شناخته ميشد و امام(ره) هم حكم فرماندهي را به نام محسن رضايي ٢٧ساله صادر كرد تا اين نام روي سبزوار باقي بماند. رضايي در اوج دوران جنگ فرمانده كل سپاه بود.
تقريبا تمام اتفاقات مهم دوران دفاع مقدس در زمان فرماندهي رضايي افتاده است. ضمن اينكه تاسيس قرارگاه سازندگي خاتمالانبيا (ص)، دانشگاه امام حسين(ع)، دانشگاه علوم پزشكي بقيهالله (عج) و... در دوران ١٦ ساله فرماندهي او رخ داد.
خيليها نامه معروف رضايي به امام(ره) كه در آن اشاره شده بود به سلاحهاي جديدي در جنگ نياز است و سپاه قادر به تامين بند پوتين سربازان هم نيست را در پذيرش قطعنامه ٥٩٨ موثر ميدانند.
رضايي هشت سال بعد از جنگ هم فرمانده سپاه بود و چند ماه بعد از روي كار آمدن دولت اصلاحات در سال ٧٦ از اين سمت استعفا داد و با درآوردن يونيفورم نظامي رخت سياست بر تن كرد. او كه دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام شده بود در سه انتخابات رياستجمهوري ٨٤، ٨٨ و ٩٢ كانديدا شد كه در هر سه هم ناكام بود.
او دوباره يونيفورم سبز سپاه خود را بر تن كرده و در دانشگاه امام حسين(ع) به تدريس و انتقال تجربيات خود ميپردازد. البته رضايي همچنان دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام است.
سيديحيي صفوي؛ از فرماندهي تا تدريس
بعد از رضايي يكي ديگر از فرماندهان جنگ كه با رضايي همكاري نزديكي داشت به فرماندهي سپاه رسيد. سيديحيي صفوي در ٤٥ سالگي فرمانده كل سپاه شد و ١٠ سال عهدهدار اين سمت بود.
او هم در دوران مبارزه عليه رژيم شاه همراه با مهدي باكري در تبريز كه محل تحصيلش بود تشكلي دانشجويي را تشكيل داد و در درگيري با عناصر رژيم پهلوي مجروح شد، تحت تعقيب قرار گرفت و مجبور به ترك ايران شد و با حضور در كشورهاي سوريه و لبنان جنگهاي چريكي را آموخت.
بعد از انقلاب از همان ابتدا به سپاه پيوست و به عنوان يكي از موسسين آن، مسوول فرماندهي عمليات سپاه اصفهان شد و با شروع غائله كردستان به عنوان فرمانده عمليات سنندج و فرمانده سپاه كردستان به مقابله با ضدانقلاب پرداخت. او در تمام دوران جنگ به عنوان معاون عملياتي منطقه جنوب، معاون عمليات كل سپاه، فرمانده نيروي زميني و قائممقام سپاه در جبههها حضور داشت.
صفوي در جبهه به «رحيم» معروف بود. افزايش بسيجيان تا ١٢ ميليون نفر و ٢ هزار گردان عاشورا و الزهرا، بالا بردن توان موشكي سپاه براي مقابله با تهديدات هوايي، حمله امريكا به افغانستان در سال ٢٠٠١ و عراق در سال ٢٠٠٣ در دوران فرماندهي او اتفاق افتاد.
نامه ٢٤ نفر از فرماندهان سپاه به سيدمحمد خاتمي به دنبال وقايع ١٨ تير ٧٨ در دوران فرماندهي او نوشته شد. صفوي كه كارشناسي زمينشناسي داشت در سال ٨٠ و دو سال بعد از فرماندهي دكتراي جغرافياي سياسي خود را از دانشگاه تربيت مدرس گرفت. صفوي بعد از فرماندهي علاوه بر مشاوره فرماندهي كل قوا در دانشگاه هم به تدريس پرداخت و تاليفات متعددي در زمينه جغرافياي سياسي دارد.
محمدعلي جعفري و اظهارات جنجالي
با كنار رفتن صفوي در سال ٨٦ محمدعلي جعفري ٥٠ ساله معروف به عزيز با حكم رهبر انقلاب به فرماندهي كل سپاه پاسداران رسيد. او پيش از انقلاب در فعاليتهاي ضد رژيم شاه حضور داشت و از دانشجوياني بود كه در تسخير سفارت امريكا حاضر بودند.
جعفري بعد از پيوستن به سپاه به عنوان بسيجي در سال ٦٠، در طول جنگ در سمتهاي مختلفي حضور داشت. از فرماندهي قرارگاه غرب، قرارگاه نجف، تيپهاي عاشورا، قرارگاه قدس گرفته تا معاونت سپاه شوشتر و مسووليت عمليات ستاد مشترك.
او همچنين جانشين فرمانده نيروي زميني سپاه، فرمانده نيروي زميني سپاه و فرمانده قرارگاه ثارالله بوده است. تقويت بخش سايبري سپاه (كه در فضاي اينترنت به فرماندهي پدافند سايبري مشهور شد)، گسترش و تقويت نيروي هوافضاي سپاه، تغييرات ساختاري در سپاههاي استاني، به دست گرفتن مسووليت امنيت خليج فارس و حضور در خليج عدن، حوادث پس از انتخابات سال ٨٨، مقابله با گروهكهاي تروريستي پژاك در شمالغرب و جندالشيطان در جنوبشرق كشور از اقداماتي است كه در زمان فرماندهي جعفري صورت گرفته است.
جعفري از آن دست فرماندهاني است كه بعضي اوقات اظهارنظرهاي سياسياش باعث به وجود آمدن جنجالهايي ميشود و موضوع دخالت نكردن نظاميان در سياست را داغ ميكند. او هماكنون هم فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.
ارتش، از ترديد تا جنگ
بعد از انقلاب اسلامي خيليها به ارتش و فرماندهانش شك داشتند. هرچند ارتش در روزهاي منتهي به انقلاب بيطرفي خود را اعلام كرد اما پيش از آن در بسياري موارد در سركوب مردم نقش داشت و به همين دليل در همان روزهاي اوليه انقلاب برخي فرماندهان ارتش اعدام شدند.
از طرفي ارتش در حال پاكسازي وابستگان به رژيم پهلوي بود كه تهاجم عراق به ايران صورت گرفت و بسياري از ارتشيها در دوران جنگ نشان دادند كه براي حفظ تماميت ارضي ايران از دادن جان خود دريغ نميكنند. تا سال ٧٧ سمت فرماندهي كل ارتش وجود نداشت و رييس ستاد مشترك ارتش همان فرمانده كل به حساب ميآمد اما در سال٧٧ و دوران رياست علي شهبازي بر ستاد كل، تغييرات ساختاري در ارتش به وجود آمد و شهبازي، فرمانده كل ارتش جمهوري اسلامي ايران شد.
قرني، نخستين رييس ستاد مشترك
محمدولي قرني، نخستين رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران بود كه به خاطر اختلاف با دولت موقت بر سر نوع برخورد با غائله كردستان توسط بازرگان از سمتش كنار گذاشته شد و مدتي بعد توسط گروهك فرقان به شهادت رسيد. بعد از او ناصر فربد، محمدحسين شاكر و محمدهادي شادمهر به رياست ستاد كل ارتش رسيدند و به دلايل مختلف كنار رفتند.
از خرداد ٥٩ وليالله فلاحي به رياست ستاد كل رسيد و چند ماه بعد جنگ عراق عليه ايران آغاز شد. فلاحي تا مهر ٦٠ اين سمت را به عهده داشت تا اينكه در سانحه سقوط هواپيماي سي-١٣٠ به شهادت رسيد. در دوران جنگ قاسمعلي ظهيرنژاد و اسماعيل سهرابي هم به رياست ستاد كل رسيدند تا اينكه علي شهبازي در ارديبهشت ٦٧ رييس ستاد كل شد و تا دوران تغيير و تحولات در اين سمت بود و پس از آن در سال ٧٧ به فرماندهي كل ارتش جمهوري اسلامي ايران رسيد.
علي شهبازي؛ تغييرات ستاد كل
سرلشكر علي شهبازي هشتمين رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران بود و از شهريور ٧٧ كه سمت فرماندهي كل ارتش ايجاد شد به عنوان نخستين فرمانده كل ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب شد. شهبازي بعد از تحصيلات دوره متوسطه، وارد دانشكده افسري شد. دورههاي نظامي از قبيل دورههاي مقدماتي نظامي، عالي و فرماندهي و ستاد را طي كرد و در سال ٦٣ به درجه سرهنگي رسيد.
شهبازي از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود و سمتهايي مثل فرماندهي يگانهاي ارتباطي، معاونت طرح و عمليات، معاونت دفتر مشاورت، سرپرست گروه كار نظامي نهاد رياستجمهوري و معاونت هماهنگكننده ستاد مشترك ارتش را بر عهده داشته و در خرداد ٧٩ جاي خود را به محمد سليمي داد.
محمد سليمي؛ از وزارت تا فرماندهي كل
سرلشكر محمد سليمي در سال ٧٩ و در ٥١ سالگي از سوي رهبر انقلاب به عنوان دومين فرمانده كل ارتش انتخاب شد. سليمي در دوران جنگ ايران و عراق مسوول دفتر مشاوره امام خميني(ره) در امور نظامي و مسوول ستاد جنگهاي نامنظم بود و در دولت اول ميرحسين موسوي (٦٠ تا ٦٤) به عنوان وزير دفاع فعاليت كرد.
او از خرداد ۷۹ با ارتقاي درجهاش از سرتيپي به سرلشكري به عنوان فرمانده كل ارتش منصوب شد و يك روز بعد از انتصاب، نشان درجه يك نصر را از فرمانده كل قوا دريافت كرد. سليمي تا سال ٨٤ عهدهدار فرماندهي كل ارتش بود و بعد از استعفا به عنوان مشاور عالي نظامي رهبر انقلاب شد. سليمي در بهمن ٩٤ بعد از يك دوره طولاني بيماري در ٧٨ سالگي درگذشت.
صالحي و پيكان معروفش
در سال ٨٤ سيدعطاءالله صالحي در ٥٤ سالگي به عنوان سومين فرمانده كل ارتش انتخاب شد. او كه بعد از دوره متوسطه و اخذ ديپلم، در سال ۴۶ وارد ارتش شده بود در سال ۴۹ با رسته توپخانه از دانشكده افسري فارغالتحصيل شد. او در جريان انقلاب اسلامي در كنار صياد در درون ارتش با رژيم پهلوي مبارزه كرد و پس از پيروزي انقلاب در ساماندهي كميتههاي انقلاب اصفهان با شهيد بابايي همكاري كرد.
صالحي در دوران دفاع مقدس حضور فعالي داشت و در كنار صياد شيرازي حاضر بود و يگانهاي رزمي كوچك ارتش در مناطق عملياتي را فرماندهي ميكرد. او پيش از فرماندهي كل سمتهايي نظير معاون بازرسي و نيروي انساني ستاد كل نيروهاي مسلح، فرمانده قرارگاه شمالشرق كشور، معاون آموزش ستاد فرماندهي كل قوا، فرمانده لشكر ٥٨ و ٧٧ پياده ارتش و فرمانده دانشگاه افسري ارتش را به عهده داشت.
صالحي پس از فرماندهي كل، نيروي مستقل پدافندي با مسووليت ارتش را شكل داد. ساخت تجهيزات مدرن دفاعي مثل جنگنده صاعقه، ناوشكن جماران، انواع زيردريايي و تانك، تدوين طرحهاي راهبردي مثل حضور شناورهاي ايراني در خليج عدن و درياي مديترانه از جمله اقدامات در دوران مسووليت صالحي است. از نكات جالب دوران فرماندهي صالحي استفاده او از خودروي پيكاني است كه از سالها پيش از او باقي مانده بود و در زمان فرماندهي كل او بر ارتش همچنان از همان خودرو استفاده ميكرد. او بعد از كنار رفتن از فرماندهي كل ارتش به عنوان جانشين ستاد كل نيروهاي مسلح منصوب شد.
نبرد مسلحانه و سه سال و نیم زندان !!! عجیبه!
امیر سپهبد علی صیاد شیرازی را از قلم انداختید.
اول اینکه جنگ تحمیلی توسط قدرت های استکباری تصمیم گیری شد و صدام مهره بود و حقیقتا ربط دادن جنگ به تسویه ارتش!!! از عجایبه!
دوم اینکه کسی که نیروهای اندک طرفدار شاه فراری را بازنشست کرد شهید قرنی امیر ارتشی بود!
سوم اینکه سمپات های انحلال ارتش منافقین و چریک های فدایی و حتی توده ای ها بودند"رجوع کنید به روزنامه های اول انقلاب"
البته کسانی بودند که خواسته یا ناخوسته بدنبال تضعیف ارتش بودند؛
آقای روحانی که خواستار انحلال نیروهای ویژه ی ارتش (نوهد)بود و چند بار درخواست کرد که با واکنش شهید چمران مواجه شد.
یا مرحوم ابراهیم یزدی که خواستار ازبین بردن یا مرجوع کردن f14هابود که با واکنش آقای خامنه ای مواجه شد.
زمین گیر کردن ارتش صدام توسط ارتش یا سپاه صحیح نیست(خرمشهر سقوط ووو)حدود2سال بعد از جنگ خرمشهر آزاد شد،
سرو سامان دادن ساختار سپاه توسط عزیزان ارتشی صحیح نمیباشد زیرا بنی صدر هرنوع همکاری ارتش با سپاه رو ممنوع کرده بود ولی شهید کلاهدوز به سپاه پیوست و امثال شهید صیاد بین ارتش وسپاه رفت وآمد میکردند.
برای آشنایی با ارتشی های انقلابی در رژیم شاه رجوع کنید به اقدامات شهید آیت برای ورود بدون هیاهوی جوانان مومن در بدنه ی ارتش در رژیم شاه.
شهیدان عزیز صیاد، فلاحی ، فکوری، یاسینی، ستاری، کلاهدوز، آبشناسان بینظیر، و هزاران بزرگوار خدمت گذار ؛امیران بزرگ شهبازی، صالحی، سیاری، پوردستان، حاتمی، موسوی،ووو
موفقیت همه ی خدمتگزاران ایران اسلامی صلوات.
فاعتبروا یا اولوالباب...