هفته نامه جامعه پویا در گزارشی جامع به یک آسیب اجتماعی مرسوم در بین دختران پرداخت که در ادامه میخوانیم:
خط خطی کردن دست و پا با تیغ و آسیب زدن به بدن چندسالی است که در میان دختران دوره متوسطه خبرساز شده است. برخی معتقدند این خشونت علیه بدن موضوع جدیدی نیست و آن نتیجه خشم فروخفته ای می دانند که در دختران به شکل انتقام از بدن ظهور پیدا می کند.
با «نسرین بهمن پور»، کارشناس علوم تربیتی و روان شناسی و مشاور مدرسه ای در کرج که تعدادی از دانش آموزانش دست به خون بازی زده اند، درباره علل آن و راه هایی که آموزش و پرورش با به کارگیری آنها می تواند در کاهش این شکل از آسیب موثر باشد، صحبت کرده ایم.
خون بازی در چه گروه و مقطعی در مدارس رایج است؟ به چه شکلی به خودشان اسیب می زنند؟
خون بازی در بچه های کلاس نهم و دهم بیشتر شایع است؛ اما این شیوع شکل های مختلفی دارد که باید به صورت جداگانه بررسی یشود. معمولا با تیغ زدن روی پوست یا ضربه سوزن ته گرد یا خراش با در نوشابه و رانی یا شیشه جراحت هایی به خودشان وارد می کنند.
تفاوتی که اشاره می کنید، در انگیزه های این کار است؟
من در تجربه هایی که با این بچه ها داشته ام، اینها را به چند دسته تقسیم می کنم، گروهی که خون بازی برایشان جنبه نمایشی دارد؛ اینها معمولا آسیب های سطحی به خودشان وارد می کنند، خطوط باریک و ریز را معمولا می شود روی بدنشان دید و از نمایش آن هم ابایی ندارند.
معمولا این گروه به دلیل درگیری های عاطفی با دوستان غیر همجنس یا مواردی مثل همدلی با همکلاسی اقدام به آسیب های این گونه می کنند؛ اما برخی از اینها به صورت عمیق به خودشان آسیب می زنند؛ این گروه می کوشند این زخم ها را پنهان کنند. گاهی این زخم ها آن قدر عمیق است که حتی نگاه کردن به آنها هم سخت است. این گروه نیازهای شدید به مشاوره های روان شناسی و روان پزشکی دارند و گاهی یک تیم باید روی اینها کار کند.
چه چیزی ممکن است فرد را ترغیب کند تا این گونه به بدنش آسیب وارد کند و خود را زجر بدهد؟
در اغلب موارد ریشه اصلی این رفتارها در این دسته از نوجوانان آسیب هایی جسمی است که از دوران کودکی دیده اند یا سوءاستفاده هایی از آنها شده است و قصد دارند با این رفتار از بدنشان انتقام بگیرند. اغلب این بچه ها یا به شکل شدیدی با فقر اقتصادی درگیر هستند، یا در معرض دعوا و آزار قرار دارند یا اعتیاد در خانواده وجود دارد. این دسته از بچه ها خود را مسبب خیلی از مسائل می دانند؛ برای مثال نوجوانی با کسی دوست بوده و در دوره دوستی از او سوءاستفاده شده و بعد از مدتی رها شده است.
در تجربه بعدی اش هم همین اتفاق تکرار می شود، از آن جایی که نمی تواند عصبانیتش را به آن فرد بیرونی کند، فریاد بزند و خشمش را بروز دهد، این عیب و ایران را از درون خودش می داند و سعی می کند با اسیب زدن به خود از بدنش انتقام بگیرد. معمولا در این حال با زجر دادن و زخمی کردن خود احساس آرامش می کنند.
درواقع آنها بدن خود را عامل بدبختی خودشان و زخمی کردن این بدن را تسکین بخش می دانند. این زخم ها فریاد می زند که به جسم من قبلا تعرض شده است؛ این تعرض می تواند تجاوز یا سوءاستفاده یا حتی کتک زدن و تحقیر از طرف خانواده باشد.
از آنجایی که شما در کرج فعالیت دارید و کرج هم یکی از مناطقی است که از جهت آسیب های اجتماعی وضعیت نامطلوبی دارد، در مدرسه ای که شما هستید چقدر این موضوع رواج دارد؟ آیا موردی را می توانید مثال بزنید و دلایلش را از این کار بیان کنید؟
متاسفانه در مدرسه ای که من هستم، خون بازی و آسیب به بدن خیلی رایج است. همین امسال سه دانش آموز داشتم که زخم های عمیق در بدنشان ایجاد کردهبودند. چند سال پیش دانش آموزی داشتم که کاملا رفتار ضداجتماعی و اختلال شخصیت مرزی داشت که درواقع همان ناپایداری حالت عاطفی و رفتاری است. با اطرافیانش درگیر می شد و با دبیر بد حرف می زد؛ اصلا درس نمی خواند به طوری که مدرسه قصد داشت عذرش را بخواهد.
من به عنوان مشاور خواستم این دختر برای مدتی به جای رفتن سر کلاس فقط به عنوان دستیار من در اتاق مشاوره حاضر شود؛ بنابراین روزهایی که نوبت مشاوره ام در مدرسه بود، به مدرسه می آمد و در اتاقم بود. حتی در هنگام مشاوره به دانش آموزان، از بچه ها می خواستم که این دختر حاضر باشد، معمولا بچه ها هم چون با من صمیمی بودند قبول می کردند.
یک بار که می خواست من را محک بزند، جلوی من تیغ را برداشت و انگشت هایش را برید، طوری این کار را کرد که خون فواره می زد؛ با این حال واکنشی نشان ندادم و دستش را پانسمان کردم و اصلا از او نپرسیدم چرا این کار را کرده است. بعد از مدتی به من گفت وقتی پنج سالش بوده پدرِ شوهر خواهرش به اسم اینکه می خواهد برایش چیز بخرد او را از خانه بیرون می برد و آزار می دهد. او گفت: «من وقتی به خانه بر می گشتم گریه می کردم و وقتی هم گریه می کردم مادرم من را می زد و می گفت تو غرغرویی». وقتی این دختر ماجرا را تعریف کرد، گفت: «راحت شدم، بالاخره به یکی گفتم».
خیلی سفیدرو و زیبا بود. همه به او می گفتند تو چقدر خوشگلی. به این شکل می خواست از این خوشگلی اش انتقام بگیرد، چون آن را عامل بدبختی خودش می دانست. بدنش را که نشان داد زخم های عمیقی روی ران و بازوهایش زده بود که دل آدم را می فشرد. او را نزد روان پزشک فرستادیم و دارو مصرف کرد و حتی یک دوره شوک گرفت. چون وضعیت خیلی حادی داشت. حالا اوضاعش خیلی بهتر شده؛ اما این حادثه برای همیشه رد ذهنش زخم ایجاد کرده است.
در مواردی از این دست چقدر می توانید وارد خانواده بشوید و مداخله کنید؟ من دانش آموزی داشتم که از سوی یکی از اقوامش آزار و اذیت شده بود. من خودم برخلاف میل و اراده وارد ماجرا شدم؛ یعنی درواقع چندان نمی شود مداخله کرد. بیشتر سعی می کنیم راه های مقابله را به دانش آموز یاد دهیم تا خودش برای مقابله اقدام کند.
در خون بازی های سطحی چطور؟ فقط ناکامی های عشقی دلیل این زخم زدن هاست؟ نه همیشه این طور نیست، گاهی یک دسته و گروه با هم این کار را می کنند؛ برای مثال دوست یکی از بچه ها خیلی ناراحت است و مشکل دارد و مشکلش را نمی توانند حل کنند؛ بنابراین برای همدردی با او شیارهای کوچکی روی دست شان ایجاد می کنند.
این قضیه به تازگی در مدارس مد شده است؟ نه الان بیشتر رویش تمرکز شده، وگرنه سال هاست که این اوضاع را در مدرسه ها می بینیم.
اما در یکی، دو دهه گذشته این موضوع چندان رایج نبود؟ در آن زمان خودکشی رایج بود؛ قرص خوردن. از این منظر شاید خون بازی بهتر از خوردن قرص و خودکشی باشد.
آسیب رساندن به خود دوره سنی خاصی دارد؟ یعنی بعد از آن دوره تمام می شود؟ در همه گروه های سنی دیده میشود؛ اما در دوره نوجوانی رایج تر است. به ندرت حتی تا 60 سال هم دیده می شود. البته در سنین بالاتر این حس بیشتر حالت خودکشی به خودش می گیرد. قرص خوردن یا حتی خودسوزی؛ یعنی اگر این حس درمان نشود می تواند به آسیب جدی تری منجر شود.
چرا زن ها این گونه خشم خود را ابراز می کنند؟ در حالی که ظهور این موضوع در مردها کاملا متفاوت است؛ برای مثال در مدارس پسرانه خون بازی رواجی ندارد.
شرایط جامعه ما این حالت را تشدید می کند؛ برای مثال اگر پسری در خانه درگیر شود، در خانه نمی نشیند و گریه نمی کند، هوار می زند و می رود بیرون و خشمش را با دوستانش به اشکال دیگری بروز می دهد. البته در پسرها هم این مسئله به صورت محدودتری وجود دارد، به ویژه پسرهایی که آزار دیده اند.
مداخله مشاور به نظر تا حد زیادی می تواند کمک کننده باشد، با این حال خیلی از مدارس مشاور ندارند.
مشاور ندارند یا گاهی هم مشاورها دانش کافی ندارند. من سعی می کنم کارگاه های مختلف را بروم. مشاور باید ید اجتماعی و تفکر انتقادی داشته باشد. این موضوع کمک می کند تا بیشتر موثر باشیم.
مدرسه چقدر می تواند در کاهش این آسیب موثر باشد، به ویژه درباره دخترها که معمولا در خانواده امکان بروز خشم شان را ندارند؟ سیستم آموزش کشور از شش سالگی فعال می شود؛ اما در پنج سال اول زندگی تربیت نهادینه می شود و باورهای بنیادین شکل می گیرد، با این حال سیستم آموزشی کشور ما نمی تواند کنترلی بر این قضیه داشته باشد. سیستم آموزشی و دروس سنگین است و بچه ها کشش نشستن و تمرکز در کلاس را ندارند.
این موضوع کار را برای معلم و دانش آموز سخت می کند. سیستم آموزشی کشور ما بسیار معیوب است و باید کار کارشناسانه شود تا دروسی را برای تفریح بچه ها و آموزش انواع مهارت ها بگذارند. مهارت های زندگی باید متناسب با سن بچه ها آموزش عملی داده شود و به جای برخی دروس زائد، مهارت های زندگی آموزش داده شود.
واقعیت این است که افزایش شدید افسردگی و کاهش شادی در خانواده ها و به نوعی شادی گریزی زمینه های آسیب هایی از این دست را به وجود می آورد و باید نظام تعلیم و تربیت ما به این مسئله توجه جدی تری کند.
به نظر می رسد نه تنها مشاوران، بلکه همه پرسنل مدرسه و همه معلمان باید ارتباط با دانش آموزان را آموزش ببینند، آیا این آموزش ها وجود دارد؟ ما حتی همکارهای مشاوری داریم که با بچه ها خیلی بد برخورد می کنند. حال نمی توان توقعی از سایر دبیران داشت. در دانشگاه چیز خاصی به ما در این باره آموزش داده نمی شود. آموزش و پرورش برای دوره های ضمن خدمت هزینه های زیادی می کند که اغلب شان بی ارزش است، در حالی که تک تک معلم ها باید آموزش مهارت های ارتباطی ببینند تا بدانیم با نوجوانان باید چطور برخورد کنیم. حتی من که مشاور هستم هم این دوره ها را پشت سر نگذاشته ام و معلم ها هم توان ندارند و نمی دانند باید چگونه سر کلاس با دانش آموز برخورد کنند.
نگاه آموزش و پرورش در این زمینه خیلی عمیق نیست؛ برای مثال یک دوره ضمن خدمتی درباره ارتباط با نوجوانان گذاشته می شود و بعد می بینیم اینترنتی امتحان می گیرند، یک نفر می خواند و به جای همه امتحان می دهد، این می شود ضمن خدمت؛ خب معلوم است که این دوره تاثیر لازم را ندارد.
مورد داریم 40-50 سالشه تو این جامعه مشکل دار و اوضاع نابسامان نتونسته ازدواج کنه و اصلا رابطه جنسی نداشته !!!
حالا دیگه چه برسه به بچه های زیر 18 سال که تازه تو شبکه های مجازی تصاویر نامناسب میبینن و مدام خودشون رو با اونها مقایسه میکنن ...
مشکل جامعه ما این چیزهاست , نه اینکه چرا روحانی ؟ چرا رئیسی ؟ چرا تتلو یا میثم مطیعی ...
عدم كنترل صحيح والدين
عدم هزينه در زمينه اموزش و تربيت توسط دولت و ايجاد تعصبات مذهبي افراطي
عدم توجه به شناخت نيازهاي جامعه
افراط در ابراز عقايد افراطي و ايجاد دين زدگي در جامعه
و هزارتا دليل ديگه....!!!
روز به روز پسرانمون بي غيرت تر و دخترانمون كه نه البته زنهامون بي حياتر و فا...تر ميشوند
يك زماني دختر باكره به خانه بخت ميرفت ولي حالا ....!!!!
اصلا چرا به خانه بخت برود و اسير مرد نامرد امروزي و قوانين سخت ازدواج شود؟؟؟!!!
به همين شكل هرز مي پرد و صفايش را مي كند
اين هايي هم كه نيم وجب قد و سن و كمي دارند از روي فقدان شعور و عقل نارسشونه كه درگير احساسات عاطفي احمقانه مي شوند !!!
والا قديما مي گفتن در آخر الزمان كودكان پاي منبر سخنراني مي كنن ولي نشنيديم كه بگن بچه ها هم عاشق ميشن و خودكشي ميكنن اونم نه عشق بلكه هوس و عشق هاي هرز و پوچ!!!
چون همش سرشون تو فضاي مجازي مزخرفه
ارتباطات راحت و هرز شده
وعده ها پوچ و بي هدف
احساسات به طرز غلط و غيرعادي تحريك شده
از همه مهمتر پدر مادرشون درست تربيت نشدن و اموزش نديدن كه خودشون بچه تربيت شده تحويل جامعه بدن...!!!!!
سيستم مديريتي و كنترلي اجتماعي ما كاملا غلط و افتضاحه و هزارتا دليل ديگه!!!!!!
عشق هاي كوچه بازاري و هوسبازي...!!!!!
نتيجش ميشه همين عاشقهاي كوچك و عشق يقروني كه طرف الف ب پ ت رو نميتونه از هم درست تشخيص بده واسه ما عاشق ميشه
وقتي تكنولوژي بدون كنترل دراختيار يه عده بچه ... قرار ميگيره نتيجش بدتر....
و اينه هر روز شاهد فاحشه اي كوچك و كوچكتر خاهيم بود و دختران باردار 14-15 سال و همه اينا عامل اصليش عدم اگاهي و شعور والدينه...!!!!!!!!!!!!!!
زمان ما كجا پسرا و دختراي زير 18 سال دنبال عشق و عاشقي و پياماي شر و ور به اصطلاح رمانتيك بود و دخترا اينجوري با يك شعر خام پسرا ميشدن!!!!!!!
واي به روزي كه همين عاشقاي كوچك روزي بزرگ بشن و تشكيل خانواده بدن و بچه دار بشن
وا مصيبتا....!!!!!!!!!!!!!!!!!
همه اينا دليلش عدم تربيت و توجه والدين به فرزنده و ادعاي روشنفكري بيجا و غير عادي...!!!!!!!!!!!!!!
اين جماعت روشنفكري رو به داشتن فكر ازاد و بي قيد و بندي و رفتارهاي ضد ارزشي ميدونن و دين و اخلاق رو مايه ارتجاع و عقب موندگيشون
مگه اروپاييها و امريكاييها دين دارن ولي وضعشون چه از لحاظ فرهنگي و .... ولو با داشتن امار بالاي جدايي خيلي بهتر از ماست!!!!!!! چون اخلاق و فرهنگ و اموزش دارن!!!!!
یکمی هم درباره وضع مالی دانشجویان دکترا بگو که بدون هیچ حقوقی تو سن بالای 25 سال هستند و طبق قانون هم حق کار کردن را ندارن