صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۲۰۲۲۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۱ - ۰۳ تير ۱۳۹۶
اوایل دهه٦٠ خورشیدی، زن و مردی حدودا ١٠ساله سرزمین اجدادی خود یعنی ایالت بامیان افغانستان را به مقصد ایران ترک کردند تا زندگی تازه‌ای را در مشهد آغاز کنند؛ آن‌جا اگرچه خبری از جنگ و گلوله‌ نبود اما مهاجرت مشکلات تازه‌ای را برای آنها ساخت. «مهدی جعفری» اولین ثمره ازدواج «محمدعلی» و «صدیقه» در مهاجرت بود؛ جوانی ۲۸ساله که در تمام این سال‌ها سختی‌های مهاجربودن را با تمام وجود لمس کرده و حالا با رتبه یک کنکور کارشناسی‌ارشد، توانسته گوشه‌ای دیگر از مشکلات افغان‌های ساکن در ایران را آشکار کند. 

به گزارش شهروند، جعفری پس از اعلام نتایج کارشناسی‌ارشد، تصمیم گرفت انتخاب رشته نکند، چون تأمین شهریهِ حدودا ترمی سه‌میلیون تومان از بضاعت مالی خانواده‌اش خارج بود و نمی‌خواست حق شرکت مجدد در کنکور را از دست بدهد. خبری‌شدن این تصمیم، موجی از همدلی‌ها را در جامعه ایران و شبکه‌های اجتماعی برانگیخت تا گوشه‌ای از مشکلات جامعه مهاجران نخبه، عمومی شود. 

حالا و پس از فروکش‌کردن این موج، مهدی جعفری در گفت‌و‌گویی از سختی‌های تحصیل برای مهاجران افغان می‌گوید، از همدلی افرادی که برای تأمین هزینه تحصیل او قدم پیش گذاشتند، تشکر می‌کند ولی خواسته اصلی را نه حال مشکل خود، بلکه ایجاد شرایطی برای کمک به تحصیل نخبگان مهاجر می‌داند.  او می‌گوید از کمک‌های مردمی برای ادامه تحصیل استفاده نخواهد کرد و از کمک‌کنندگان ایرانی تشکر می‌کند.

مشروح گفت‌و‌گو را در ادامه بخوانید:

با توجه به این‌که تجربه زندگی شخصی شما، احتمالا وضع مشترک بسیاری از افغان‌های ساکن در ایران است، از دوران تحصیل خود بگویید؟
من متولد ‌سال ۶۸ در مشهد هستم. پدر و مادرم اوایل دهه٦٠  وارد ایران شدند و در مشهد با هم ازدواج کردند. تمام دوران تحصیلم از اول ابتدایی تا پیش‌دانشگاهی در «مدارس خودگران مهاجران» بود، به جز سوم راهنمایی که در یک مدرسه دولتی درس خواندم. مدارس خودگران مهاجران را شاید خیلی‌ها نشناسند و چیزی درباره‌اش نشنیده باشند ولی برای بچه‌های افغان آشنا و بخشی از زندگی است. 

این مدارس از لحاظ علمی و مالی با سرمایه مهاجران شکل می‌گیرد. مشخص است که مهاجران نه سرمایه و نه بار علمی مناسبی ندارند. صفر تا ۱۰۰ این مدارس با مهاجران بود و هیچ ارگان دولتی یا خصوصی حامی این مدارس نبود. مشخص است که محصلان این مدارس چه مشکلات اساسی داشتند.

این مدارس برای کسانی است که وضع اقامتی آنها مشکل دارد؟
بله، منم به دلیل مشکلات اقامتی نتوانستم از مدارس عادی استفاده کنم. ولی‌ سال دوم راهنمایی را که تمام کردم، یک امتحان ساده از ما گرفتند و ‌سال سوم راهنمایی در مدارس دولتی درس خواندم که من همین‌ سال را با معدل ۱۹ تمام کردم ولی سال‌های بعد باز این مشکل برگشت و مجبور شدم دوباره به مدارس خودگران بروم. 

سالی که من پیش‌دانشگاهی درس می‌خواندم، به یک‌باره تعداد دانش‌آموزهای مدرسه خودگردان ما زیاد شد، چون خیلی از دانش‌آموزان افغان که پیش از این در مدارس دولتی درس می‌خواندند، در آن‌سال اجازه ورود نداشتند.

دلیل این موضوع چه بود؟
آن‌سال‌ها قوانین آموزش و پرورش درباره مهاجران زیاد تغییر می‌کرد؛ مثلا خود من‌ سال سوم راهنمایی در مدرسه دولتی درس خواندم ولی بعد از آن اجازه ندادند و دوباره به مدرسه خودگردان برگشتم. آن‌ سال هم درباره پیش‌دانشگاهی قوانین جدیدی گذاشتند که باعث شد افغان‌هایی که در مدارس دولتی بودند، برای پیش‌دانشگاهی به مدرسه خودگردان بیایند.

در این مدارس خودگران، معلم‌ها از کجا می‌آمدند و هزینه‌ها چطور تأمین می‌شد؟
چیزی که در این مدارس دیدم، این‌که بین معلمان شور و نشاط خاصی برای آموزش وجود داشت و بین دانش‌آموزان هم انگیزه و علاقه زیادی برای یادگیری وجود داشت. این مدارس شیفت شب بودند، چون هم معلمان و هم دانش‌آموزان مجبور بودند روزها کار کنند. من با وجودی که راهنمایی یا ابتدایی بودم، مجبور بودم کار کنم و شیفت شب درس بخوانم.

همه شیفت شب بودند؟
بله این اجبار بود. معلم‌ها در روز باید هزینه خود و خانواده را تأمین می‌کردند، چون حقوقی که از مدرسه می‌گرفتند، بسیار ناچیز بود. از لحاظ عددی شاید یک‌صدم یا یک‌دویستم حقوق دیگر کارمندان باشد. این حقوق را جامعه مهاجر افغان پرداخت می‌کرد. همه چیز، صفر تا ۱۰۰ که برای یک مدرسه لازم است، توسط خود ما تأمین می‌شد. البته به لطف توجه خاص مقام معظم رهبری طی سه‌سال گذشته که دستور تاریخی دادند، هیچ دانش‌آموز افغانی به هیچ دلیلی از تحصیل باز نماند، دیگر دلیلی برای تشکیل این مدارس وجود ندارد.

مدارک این مدارس تا چه اندازه مورد تأیید بود؟
سال پیش‌دانشگاهی معلم فیزیک من مدرک دیپلم داشت. خود شما بقیه داستان را بخوانید که چطور بود.‌ سال پیش‌دانشگاهی که از این مدارس فارغ‌التحصیل شدم، سه‌سال ترک‌تحصیل کردم. دلیل این سه‌سال چیزی نبود جز این‌که مدارک تحصیلی این مدارس از نظر سازمان آموزش و پرورش و آموزش عالی و حتی در داخل افغانستان هیچ اعتباری نداشتند؛ هیچ اعتباری. بعد از سه‌سال از طریق یکی از دوستان شنیدم راهی وجود دارد که بتوانم مدرک تحصیلی معتبر بگیرم تا بتوانم ادامه تحصیل بدهم.

چطور می‌شد این مدرک را به حالتی قابل‌ قبول برای آموزش و پرورش تبدیل کرد؟
- آموزش و پرورش امتحانی از ما گرفت که اگر قبول می‌شدیم، به ما دیپلم می‌دادند و من این کار را کردم و قبول شدم. این امتحانات سختی خاص خودشان را داشتند و استرس زیادی به ما وارد می‌شد. یکی از قوانین این امتحانات این بود که ما یک‌بار فرصت امتحان‌دادن داشتیم و باید همه را قبول می‌شدیم و هیچ قانونی مثل تک‌ماده و... که برای دانش‌آموزان عادی وجود داشت، برای ما نبود که استرس زیادی وارد می‌کرد؛ یعنی تنها یک‌بار شانس امتحان داشتیم.

پس شما سه‌سال پس از تمام‌کردن پیش‌دانشگاهی، متوجه این شیوه تبدیل مدرک شدید و توانستید با تمام سختی‌ها قبول شوید. بعد از آن باید دوباره پیش‌دانشگاهی را تکرار می‌کردید؟
بله و با وجود این‌که سه‌سال از درس دور بودم، وارد مدرسه شدم و دوباره پیش‌دانشگاهی گرفتم.

چه سالی در کنکور سراسری شرکت کردید؟
آن سال‌ها کنکور برای ما شرط معدل داشت و فکر کنم از ‌سال ۹۲ برداشته شد. برای پذیرفته‌شدن در دانشگاه‌های دولتی حداقل معدل امتحانات نهایی ‌سال سوم دبیرستان ۱۴ بود، حتی اگر رتبه کنکورت یک می‌شد ولی این شرط را نداشتی، امکان ورود به دانشگاهی دولتی وجود نداشت.

شما این شرط را داشتید؟
- معدل کتبی من 13/88  بود که به دلیل این ۱۲صدم اختلاف، اجازه ورود به دانشگاه دولتی را نداشتم. این کار انگیزه را برای درس خواندن از من گرفت و تنها دانشگاهی که می‌توانستم بروم، پیام‌نور و غیرانتفاعی بود. با بی‌انگیزگی تمام رفتم دانشگاه پیام نور مرکز مشهد، رشته زمین‌شناسی.

در این سال‌ها وضع خانوادگی شما چطور بود؟
- پدر من متولد ‌سال ۵۰ است. پدر و مادر من اوایل دهه٦٠ وارد ایران شدند و این‌جا با هم ازدواج کردند. پدر من در تمام این سال‌ها یک کارگر ساده بود و هیچ پشتوانه‌ای برای زندگی نداشت و به همین دلیل امکان تحصیل برای او وجود نداشت. یک کارگر هر چقدر هم تلاش کند، درآمدش از یک حد مشخص بیشتر نمی‌شود. وضع زندگی ما هم بد نبود و چرخ زند‌گی‌مان می‌چرخید ولی شرایط طوری نبود که بخواهیم به دانشگاه پولی فکر کنیم. در این سال‌ها مجبور بودم که برای تأمین مخارج خودم کار کنم و کار می‌کردیم.

در دانشگاه پیام‌نور هم مشکلاتی برای مهاجران وجود داشت؟
- ‌سال ۹۱ که کنکور دادم، قبول شدم و وارد دانشگاه شدم، ولی باز قانون دیگری سد راه شد. من الزامات این قانون را شاید درک نکنم ولی مشکلات آن را می‌بینم. قانون این است که من با داشتن کارت آمایش از وزارت کشور، مجبورم کارت آمایش را به پاسپورت اقامتی تبدیل کنیم. 

از زمان ورود به دانشگاه باید این کار را بکنیم. دانشگاه شرط می‌گذارد که باید مدرک اقامتی معتبر و پاسپورت تحصیلی داشته باشیم. این پاسپورت تحصیلی، ویزای تحصیلی می‌خواهد. لازمه ویزای تحصیلی هم، رفتن به افغانستان و پیگیری از طریق کنسول‌گری یا سفارت برای گرفتن ویزای تحصیلی است. یعنی باید برای ثبت‌نام در دانشگاه به افغانستان برویم و دوباره با این ویزا به ایران برگردیم. این روند، فرآیند زمانبری دارد و واقعا طاقت‌فرساست. منِ دانشجو ترم اول به جای این‌که تمام تمرکزم درگیر درس باشد، باید دنبال این کار می‌رفتم.

این قانون برای تمام دانشگاه‌ها بود؟
این قانون هم شامل دانشجویان دختر و هم پسر می‌شد. من برای این ویزا باید تنها به افغانستان بروم، چون اگر فرد دیگری همراه ما باشد، نمی‌تواند ویزا بگیرد و به ایران برگردد. این کار اگرچه برای مردان مشکلات خاص خودش را دارد ولی برای زنان بسیار مشکل و نشدنی است. البته الان کارهایی انجام‌ شده و شنیدم که همکاری کردند و دختران دانشجو می‌توانند از کیش پیگیر این کارها شوند. به خاطر همین قوانین، ترم اول را دانشگاه به ما مرخصی اجباری می‌داد و این کار حتی طولانی‌تر از یک ترم بود. 

الان دیگر این اجبار وجود ندارد که یک ترم مرخصی اجباری بگیریم. ترم دوم که برگشتم، عملا امکان انتخاب واحد وجود نداشت و این ‌سال اول برای ما هیچ بار علمی نداشت. من مشهد زندگی می‌کنم و برای همین فرآیند اقامت، مجبور شدم ۵بار تهران بیایم. از این دست مشکلات بسیار برای ما به وجود می‌آید. این فرآیند که تمام شود، ما تازه ‌سال دوم دانشگاه در گود درس می‌افتیم.

با همه این مشکلات، شما دانشجوی زمین‌شناسی دانشگاه پیام‌نور شدی و امسال هم کنکور دادی که رتبه‌ات تک‌قمی شد، درسته؟
بله، من در رشته زمین‌شناسی و در یک گرایش رتبه یک و در چندین گرایش رتبه دو شدم. در گرایش پترولوژی رتبه یک شدم و در سه گرایش زیست‌محیطی، اقتصادی و ژئوشیمی رتبه دو و در گرایش سنجش از دور رتبه ۹ را کسب کردم.

و شما به دلیل شهریه‌ای که باید پرداخت کنید، انتخاب رشته نکردید؟
دانشجویان افغان در دانشگاه‌های دولتی باید ۸۰‌درصد شهریه شبانه را پرداخت کنند. من زمانی که می‌خواستم دانشگاه تهران را انتخاب کنم، متوجه شدم که شهریه دانشگاه در هر ترم برای من حدود دو‌ و‌ نیم تا ۳‌میلیون تومان می‌شود. این فقط هزینه تحصیل است و هزینه‌های زیاد دیگری مثل خوابگاه و غذا و.. هم وجود دارد. تا جایی هم که پیگیری کردم، هیچ وامی به ما تعلق نمی‌گیرد. همین شهریه‌ها باعث شد که من تصمیم بگیرم امسال انتخاب رشته نکنم. این هزینه واقعا از عهده من و خانواده‌ام برنمی‌آید؛ بین این هزینه‌ها و توانایی مالی ما هیچ تعادلی نبود و من تصمیم گرفتم امسال انتخاب رشته نکنم تا ‌سال بعد مجددا امکان کنکوردادن داشته باشم.

با این قانون عملا امکان تحصیل در بسیاری از رشته‌های آزمایشگاهی یا تجربی برای مهاجران افغان از بین می‌رود، چون شهریه این رشته‌ها زیاد است.
برای رشته‌های مختلف شهریه متفاوت است. مهاجری که در کنکور کارشناسی پزشکی قبول شود یا زیرمجموعه‌های این رشته، باید ترمی تا ۱۵میلیون تومان شهریه بدهد. یعنی بسیاری از رشته‌ها برای دانشجویان افغان دست‌نیافتنی است. یکی از مهاجران افغان در اراک پزشکی قبول شد و نتوانست ثبت‌نام کند و کسی او را ندید. من از همه کسانی که بزرگواری کردند، بسیار سپاسگزارم ولی مشکل فقط من نیستم. البته در این شرایط به وجود آمده سوءتفاهمی به وجود آمده است.

چه سوءتفاهمی؟
من با ادمین یک کانال تلگرامی دانشجویی متعلق به دانشجویان افغان حرف زدیم که رتبه‌های برتری دیگری هم وجود داشت. مختصر گفت‌و‌گویی از همه ما در این کانال بود و در مصاحبه من یک موضوع برجسته شد. از ما سوال شده بود که در انتخاب رشته کدام دانشگاه را انتخاب کردید و به چه دلیل. من بدون هیچ غرضی و صادقانه نوشتم که من انتخاب رشته نکردم و پرسیدند به چه دلیل من صادقانه گفتم، چون بضاعت مالی نداشتم. 

بازتاب این خبر طوری بود که من دنبال این هم هستم که گروهی به من کمک کنند و حق مطلب نبود؛ در این بازتاب دو نکته غافل ماند. یکی این‌که ما ملزم به پرداخت شهریه هستیم، حتی اگر رتبه برتر کنکور باشیم که خیلی‌ها مانند من از پرداخت این شهریه عاجز هستند. نکته مهمتر که کسی به آن توجه نکرد، این‌که بورسیه‌هایی که وزارت علوم برای افغان‌ها درنظر گرفته، به رتبه‌های برتر کنکور نمی‌رسد.

وزیر علوم‌ سال ۹۳ گفته بود که ایران سالانه به ۵۰۰ دانشجوی افغان بورسیه می‌دهد. اگر این بورسیه‌ها به دانشجویان نخبه و رتبه‌های برتر کنکور نمی‌رسد، به چه کسی می‌رسد؟

من هم دقیقا نمی‌دانم و اگر می‌دانستم حتما پیگير این بورسیه می‌شدم؛ ولی در این چند روز هیچ‌کسی به من پیشنهاد نکرده که با این شرایط از بورس تحصیلی استفاده کنم. ‌سال ۹۳ یکی دیگر از دوستان من «مهدی احمدی» مهاجر افغان، رتبه یک زمین‌شناسی شد و تا جایی که می‌دانم برای گرفتن بورسيه اقدام کرد و بعد از چند ماه جواب منفی گرفت. 

همین آقای احمدی در کنکور دکترا هم رتبه ۳ شد و در تمام این سال‌ها هیچ بورسی دریافت نکرد ولی از ادامه تحصیل در مقطع دکترا انصراف داد. من با آقای احمدی حرف زدم و امیدوار بودم بگوید که از لحاظ قانونی راهی هست ولی مشخص شد که باید شهریه پرداخت کرد.

در این چند روز از سازمان سنجش یا وزارت علوم با شما تماسی هم گرفته شد؟ امکانی برای انتخاب‌رشته مجدد شما ایجاد نشده؟
هیچ تماس مستقیمی با من گرفته نشده که این راه را بیا. بعضی از دوستان قول‌هایی دادند که این موضوع را پیگیری کنند که شرایط بهتر شود. من دنبال تأمین هزینه شخصی خودم نبودم که اگر چهار نفر این هزینه را  متقبل شوند بگویم مشکل من حل شده است. من دنبال این هستم که چرا از جامعه نخبه ما هیچ حمایت مالی و معنوی نمی‌شود. 

از تمام کسانی که قدم پیش گذاشتند تشکر می‌کنم ولی تصمیمی به پذیرفتن هیچ‌یک از این کمک‌ها ندارم. من قصد رسانه‌ای‌کردن این موضوع را نداشتم و اتفاقی این موضوع رسانه‌ای شد. الان من دنبال مشکل شخصی خودم نیستم، دوستان زیادی وجود دارند که نه صدایی دارند و توانی برای پرداخت این شهریه.

بعد از این‌که وضع شما رسانه‌ای شد کسانی پیشقدم شدند که شهریه شما را متقبل شوند ولی شما الان خواهان حل‌شدن ریشه‌ای این مشکل هستید؟
در اولین بازتاب این موضوع، همکلاسی‌های ایرانی‌ام سراغ می‌آمدند و از این‌که من چرا این موضوع را با آنها مطرح نکردم گلایه‌مند بودند. در این چند روز تماس‌های مختلفی از جاهای مختلفی صورت گرفت ولی من از پذیرش هر کمکی امتناع کردم که البته ارزش کار این دوستان را می‌دانم. هیچ مسئولی تا الان با من حرف نزده و فقط این‌که امیدواری برای حل این مشکل وجود داشته باشد.
ارسال نظرات