در همين چهار ماه از سال روزهايي هست که شهر تعطيل ميشود. هيچکس از خانه بيرون نميآيد. آنها که مجبورند با ماسک رفتوآمد ميکنند. توي دشت طوفان غوغا کرده. روستاييان نگران همان حداقل محصولات هستند و مردم شهر نگران تعطيلي چرخ زندگي. اين روايت زندگي مردم سيستان در چهار ماه از سال است. با شروع بادهاي 120روزه يا لوار در يک ماه باقيمانده از بهار و تمامي فصل تابستان گرما و گردوغبار امان مردم سيستان را ميبرد.
به گزارش وقایع التفاقیه، در چند سال اخير و پس از خشکساليهاي پيدرپي زمان وزش باد بيشتر هم شده و برخي ميگويند بادهاي مشهور به 120روزه حالا به 160 روز رسيده است. وزش باد در اين چهار ماه بهطور مداوم از سالها پيش در سيستان وجود داشته اما بادهايي که پيش از وزش آن بهعنوان يکي از محاسن سيستان برشمرده ميشد حالا مشکلات زيادي را بهوجود آورده است. بادهاي گرم و پر از گردوغبار سيستان جمعيتي بالغ بر 130 هزار نفر را بيکار و مجبور به مهاجرت کرده است.
سيستان آباد، آلودهترين شهر جهان
قديميترها ميگويند سيستان آن سالها يکي از آبادترين شهرهاي ايران بوده، درياچه پرآب هامون بادهاي 120روزه سيستان را تبديل به نسيم خنکي در بهار و تابستان ميکرده تا سيستان نام يکي از خوشآب و هواترين شهرهای ايران را به خود بگيرد. حالا اما آن نسيم خنک به بادهاي داغ و طاقتفرسا تبديل شده و تنها ارمغانش براي مردم گردوغباري است که از بستر خشکيده هامون بلند ميشود.
محمدحسين خان که همه 78 سال عمرش را توي سيستان و روستاي شيب آب گذرانده، ميگويد پيش از اينکه خشکسالي زندگي را به کام مردم سيستان تلخ کند روستاها خيلي رونق داشته، نهتنها مهاجرتي از روستا صورت نميگرفته بلکه خيليها براي گذراندن اوقات فراغتشان به سيستان ميآمدهاند. ميگويد جمعيت روستاها حالا خيلي کم شده، همان باقيماندهها هم ديگر کشاورزي نميکنند. طاهره يکي از زنان سيستاني است.
ميگويد ديگر از طوفان کلافه شده. هر روز همهجا را گردگيري ميکند اما شن و خاک از درزهاي پنجره و دريچههاي کولر به داخل خانه ميآيد.
ميگويد زندگي در اين چند سال سختتر از هميشه بوده، دختر کوچکش سل گرفته اما بهخاطر شغل همسرش نميتواند سيستان را ترک کند.«به خدا اينجا ديگر جاي زندگيکردن نيست. بهار که شروع ميشود از آسمان آتش و شن ميبارد. صدایمان هم به هيچ جا نميرسد. توي کل چهار ماه يکي روز هم در امان نيستيم. زندگي تعطيل تعطيل است.»
ويرانههاي فراوان از قرنهاي گذشته نشان ميدهد تمدني بزرگ در سيستان ساکن بوده است؛ مردمي که دلبسته هيرمند پرآب بودهاند و خاک حاصلخيز سيستان آنها را در کشاورزي پيشتاز آن دوران کرده بود. در سالهاي اخير اما سيستان بيشتر از هميشه محتاج کمک بوده است. مردم ميگويند پيش از اينکه هامون و هيرمندشان به دشتهاي خشکيده تبديل شوند آنها خودکفاترين مردم بودهاند اما حالا نيازمند ارسال کالاهاي کمارزش از مرز به افغانستان هستند تا درآمد بخورونميري براي خانوادههايشان تأمين کنند.
120 روز خاک؟
بادهاي 120روزه در سيستان اقتضاي جغرافياي اين منطقه است. بادهايي که روزي درماني بر دردهاي مردم اين منطقه بوده، اکنون به خود درد تبديل شده است. جابهجايي هواي گرم دشت سيستان با هواي سرد عرضهاي شمالي يکي از مهمترين دلايل شکلگيري اين بادهاست. ايجاد يک سيستم کمفشار در ماههاي تابستان روي کوير ريگستان و حرکت به سمت بالا براي تعادل با هواي خشک استپهاي مرتفع آسياي مرکزي موجب حرکت توده هواي خشک از سمت شمال و شمالغرب به سمت جنوب و جنوبشرق ميشود و به خاطر تداوم وزش به باد 120روزه مشهور است.
منشأ اين بادها هر چه باشد بر اثر اختلاف فشار بين ارتفاعات شمالي افغانستان و دشت نااميد تقويت ميشود. اين باد متأثر از بادهاي موسمي هند است. در شمال افغانستان بر اثر استقرار يک سيستم پرفشار که رطوبت خود را در اثر بارانهاي سنگين از دست داده و همزمان با آن يک سيستم کمفشار فصلي از نوع حرارتي در دشت زابل به وجود ميآيد که به علت اختلاف فشار هوا بين کوهستانهاي افغانستان و دشت سيستان تشکيل ميشود.
بادهاي 120روزه يا به قول يکي از اهالي سيستان کولر چهارماهه سيستان حالا با گذشتن از دشتهاي خشک مردم را مجبور به مهاجرت از سرزمين مادريشان کرده، سيستان را به رتبه نخست ابتلا به سل در کشور رسانده و زابل را به آلودهترين شهر جهان تبديل کرده است.
بر اثر جابهجايي شنهاي روان در طول وزش باد روستاهاي زيادي در زير خاک مدفون شدهاند. اهالي برخي روستاها به شهر کوچ کردهاند اما در روستاهاي مرزي اجازه مهاجرت و تخليه روستا به اهالي داده نميشود. به گفته يکي از اهالي روستاي شيب آب، مردم براي جابهجايي وسايل و مهاجرت بايد مجوز بگيرند.
سازمانهاي مربوطه با اين استدلال که مرز خالي از سکنه خواهد شد مجوز صادر نميکنند و به همين جهت هنوز برخي روستاها چند خانواري جمعيت دارند. رضا يکي از روستاييان منطقه سيستان است. 24 سال دارد اما ميگويد تا حالا مهاجرت خيليها را به چشم ديده.
ميگويد بهدليل اجباريبودن دريافت مجوز خروج از روستا يا همان مهاجرت خيلي از روستاييها وسايل خانهشان را هم با خود نميبرند. ميگويد از يکي از مأموران پليس راه شنيده که يکي از ساکنان روستا قصد مهاجرت داشته اما مأموران اجازه مهاجرت بدون مجوز را ندادهاند. پس از بحث و درگيري طولانيمدت، فرد تمامي وسايلش را در کنار جاده آتش زده است تا فقط بتواند به همراه خانوادهاش از روستا برود.
همسايه عهدشکن
جدايي افغانستان از ايران، آغاز دوپارهشدن هيرمند و هامون بود. هيرمند شد بخشي از مرز ميان دو کشور و ريسماني که در کشاکش دعواي دولتها، هر روز باريک و باريکتر ميشد و جان هامون بود که شده بود قرباني دعوا بر سر هيرمند. قراردادهاي تقسيم آبي که بين دو کشور ايران و افغانستان بسته ميشد به مويي بند بودند.
کشمکش بر سر آب آنقدر به درازا کشيد که حالا حقابه براي خودش تاريخچهاي دارد؛ تاريخچهاي که در کنارش تراژدي پردرد و رنج زندگي مردم سيستان هم شکل گرفته؛ مردمي که نزديک به دو دهه است خشکسالي روي سر باغهايشان چنگ انداخته است؛ نيزارهاي هامونشان را خشکانده و پرندگان ساکن در اين تالاب جهاني را فراري داده، گاوهاي سيستان را از پاي درآورده و انبار غله ايران را به تنوري از شن و آتش تبديل کرده؛ مردم و مسئولان ميگويند يکي از اصليترين دلايل تبديل بادهاي 120روزه سيستان به فاجعه خشکشدن هيرمند است.
بدعهديهاي پياپي افغانستان در پرداخت حقابه به سيستان اين منطقه را به نابودي کشانده است. افغانستان با عدم پرداخت منظم حقابه هيرمند که براساس معاهده ميان اين دو کشور بايد در اندازه مشخصي باشد بدعهدي خود را نشان داده است اما موضوع به اينجا ختم نشده و اين کشور با اجراييکردن پروژه ساخت دومين سد کجکي سند مرگ سيستان را امضا خواهد کرد.
پس از ساخت سد کجکي روي رودخانه هيرمند در سال 1332 آب و هوا در استان هلمند افغانستان، دستخوش تغييراتي شد زيرا بخش اعظمي از آب هيرمند که پيش از آن راهي تالاب بزرگ هامون ميشد، روانه مزارع خشک افغانستان شد؛ البته در همان زمان قراردادي ميان ايران و افغانستان منعقد شد که براساس آن مازاد آب سد بايد همواره در جريان باشد تا سهم منطقه سيستان ايران و حقابه هامون از هيرمند به آن برسد اما طي دهههاي گذشته از يک سو خشکسالي و کاهش بارندگي، موجب کاهش آب رود هيرمند شد و از ديگر سو با بستهشدن کامل دريچههاي سد کجکي در زمان طالبان، ميزان آب ورودي هيرمند به ايران بسيار کاهش يافت و تالاب هامون خشک و خشکتر شد.