صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۱۷۱۶۲
دکتر رسول رمضانیان
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۱ - ۰۶ خرداد ۱۳۹۶
فرارو- دکتر رسول رمضانیان؛ در نگاه کلان به اقتصاد، خانوارها نیروی کار خود را به بنگاه‎‌ها و سازمان‌های اقتصادی عرضه می‌کنند و بنگاه‌های اقتصادی با استفاده از نیروی کار، محصول (کالا و خدمات) تولید می‌کنند و آن را به خانوار عرضه می‌کنند. نسبت بین تعداد خانوارها با تعداد بنگاه‌های اقتصادی، مشخصه‌ای برای آن است که اقتصاد یک جامعه را متغیر بین متمرکز سازمانی تا نامتمرکز شبکه‌ای بنامیم.

شهری را با 200 خانوار در نظر بگیرید که در آن دو سازمان اقتصادی وجود دارد که همه نیروهای کار فعال خانوارها، کارکنان یکی از این دو سازمان هستند، و همه محصولات مورد نیاز خانواهای شهر توسط این دو سازمان تولید می‌شود. هر خانواری در ازای کاری که در سازمان انجام می‌دهد دستمزد می‌گیرد و سپس هر خانوار با خرید محصولات تولیدی یکی از این دو سازمان، درآمد خود را دوباره به سازمان برمی‌گرداند.

در این حالت با اقتصاد متمرکز سازمانی در شهر روبرو هستیم که کارکنان به صورت هرمی، رییس کل سازمان، مدیر عامل، مدیر بخش، مدیر زیربخش و ... هستند و باید وظایف سازمانی خود را انجام دهند و در اختیار سازمان باشند. این سازمان است که وظایف را تعیین می‌کند و حتی در این شهر، برای بی‌اراده کردن بیشتر شهروندان، هویت وابسته سازمانی ایجاد شده است که هر فرد در هنگام معرفی، خود را با نوعی افتخار تلقینی به عنوان کارمند یک سازمان معرفی می‌کند.

حال همان شهر 200 خانواری را با 100 بنگاه اقتصادی در نظر بگیرید که هر دو خانوار به صورت مشترک  مالک یکی از این بنگاه‌های اقتصادی است، این بنگاه‌های اقتصادی  توسط خانوارها مدیریت می‌شوند و نیروهای خانوار تنها کارکنان بنگاه‌های اقتصادی نیستند، بلکه مالک، مدیر و صاحب اختیار مستقیم و بدون واسطه آنها هستند.

در این شرایط، بنگاه‌های اقتصادی محصولات را تولید می‌کنند و به یکدیگر عرضه می‌کنند و تفاوت چندانی بین خانوار و بنگاه اقتصادی نیست. در این جامعه، فضای ارتباطی هرمی و سلسله مراتب دستوری نیست، بلکه شبکه‌ای است. نیروهای کار، نه برای انجام وظایف تعیین شده توسط سازمان به منظور دریافت دستمزد، بلکه برای درآمدزا کردن بنگاه اقتصادی (کارگاه تولیدی-خدماتی) خود با انگیزه تلاش می‌کنند.

در حالت هرمی، نیروی‌کار دستورپذیر نیروی بالادستی خود است و تنها راه چاره او آن است که بکوشد که در هرم بالا برود و به نیروهای پایین دست، دستور دهد. اما در حالت شبکه‌ای، نیروی کار برای خود و با انگیزه افزایش بهره‌وری بنگاه اقتصادی خود تلاش می‌کند.

در اقتصاد متمرکز سازمانی هرمی، انسان نمی‌تواند به دنبال خودشکوفایی و تحقق ایده‌های خود باشد، بلکه او در سلسله مراتب دستوری، باید پذیرای دستورات بالادستی و دستور دهنده به نیروهای پایین دستی باشد، و استعداد و عمر خود را در جهت تحقق اهداف سازمان هزینه کند.

در این اقتصاد، هویت انسانی به هویت وابسته سازمانی تقلیل می‌یابد و سازمان‌ها برای بهره‌کشی بیشتر از نیروی کار، می‌کوشند تا هویت وابسته سازمانی را در جامعه تبلیغ کنند تا انسان از اینکه رئیس فلان بخش سازمان است و در جهت اهداف سازمان (که حتی خودش نیز به آنها باور قلبی ندارد) خدمت می‌کند به خود ببالد.

در اقتصاد متمرکز سازمانی هرمی، تقریبا همه انسانها مستخدم یک سازمان هستند و استقلال و آزادی‌های انسانی در جهت ایجاد نوعی کارآمدی و نظم قربانی می‌شود. در این اقتصاد، یا مالکان سازمان‌ها تعداد بسیار کمی هستند که به عنوان سرمایه‌داران محسوب می‌شوند و یا اینکه سهام سازمان بین تعداد زیادی خانوار  پخش شده است، که در هر دو حالت اختیار مدیریت، ارزش‌سازی و تصمیم‌گیری از انسانها گرفته شده و تنها در اختیار معدودی از افراد قرار گرفته است. این نوع اقتصاد، برای افرادی می‌تواند دلپذیر باشد که با امنیت‌جویی و ریسک گریزی، می‌خواهند سرنوشت خود و ارزشهای خود را به سازمان و هویت سازمانی بسپارند و هدفی متعالی و هویت فردی در زندگی برای خود ندارند.

در اقتصاد نامتمرکز شبکه‌ای، اینگونه نیست که نیروهای کارِ خانوارها، مستخدم سازمان‌های بزرگ باشند، بلکه هر خانواری مالک و راهبرنده بنگاه اقتصادی خود است. در این شرایط، انسان هویت مستقل فردی خود را بنا می‌کند و می‌تواند از بنگاه اقتصادی خود برای تولید کالا و خدماتی که در جهت خودشکوفایی خود اوست، بهره ببرد. در این شرایط خلاقیت برای رفع نیازهای جامعه افزایش پیدا می‌کند و انسان‌ها در فضای رقابتی، با پذیرفتن مخاطره و با شجاعت،  برای ارائه محصولی بهتر و منحصرفرد به جامعه تلاش می‌کنند.

هویت مستقل فرد، در شکوفا کردن استعدادهای درونی خود، برای ارائه آن به جامعه انسانی، معنا می‌یابد و نه به عنوان فردی با وابستگی و موقعیت سازمانی.در اقتصاد نامتمرکز شبکه‌ای، روابط بین انسانهای هرمی نیست، بلکه هر خانواری محصول خود را تولید می‌کند و آن را در یک شبکه به بنگاه اقتصادی خانواری دیگر می‌دهد که آن بنگاه نیز افزوده‌ای بر آن اضافه می‌کند و به این ترتیب با دست به دست شدن در شبکه بنگاه‌های تولیدی، محصول تکامل می‌یابد و آماده مصرف می‌شود.

پیش از انقلاب کشاورزی که انسانها شکارچی حیوانات و گیاهان بودند، آزادی و استقلال در بالاترین حد خود قرار داشت، با انقلاب کشاورزی، گروهی از خانوارها مالک زمین‌ها شدند و گروهی دیگر رعایایی که نیروی کار خود را در اختیار مالکان زمین قرار می‌دادند. با  این وجود، آهسته آهسته خودکارفرمایی و خانوارهای صاحب بنگاه‌های اقتصادی خصوصی افزایش پیدا کرد. یک خانوار کفش تولید می‌کرد، خانواری دیگر محصولات لبنی، خانواری دیگر فرش، خانواری دیگر لحاف‌دوزی و ... .

با انقلاب صنعتی، این سازمان‌های بزرگ بودند که بنگاه‌های خانوادگی را گرفتند و نیروهای کار خانوار را مستخدم و برده خود کردند. به جای صدها بنگاه اقتصادی مستقل تولید محصولات لبنی، یک کارخانه بزرگ به وجود آمد که می‌توانست محصولات لبنی را با قیمتی پایین‌تر از بنگاه‌های کوچک تولید کند و به علت بهینه‌تر بودن از لحاظ اقتصادی، ساختار اقتصادی جوامع از  حالت نامتمرکز به حالت متمرکز تغییر شکل داد.

این افزایش کارآمدی، کاهش قیمت‌ها و هزینه‌های تولید به قیمت از دست رفتن آزادی، و استقلال مالی خانوارها و وابستگی به سازمان‌ها به دست آمد. سرمایه‌ای که قبلا به طور نامتمرکز بین خانوارها دست به دست می‌شد، بطور متمرکز در اختیار صاحبان سازمان‌ها قرار گرفت. نیروی کاری که قبلا به طور نامتمرکز در اختیار خانوارها بود، از اختیار خانوارها خارج شد و در ازای دریافت دستمزد و حقوق، در اختیار سازمان‌ها قرار گرفت و تقریبا همه انسانها تبدیل به کارمندان حقوق‌بگیر شدند که تنها تلاش آنها این بود که در سلسله مراتب بالاتری قرار بگیرند که حقوق بیشتری داشته باشند. آن تمایل درونی انسان برای ایجاد ارزش افزوده دارد، در ساختار جدید گم شد و انسانها بدون آنکه بدانند که آیا ارزش افزوده‌ای تولید می‌کنند، تنها همانند یک چرخ‌دنده بی‌اختیار و بی احساس در داخل سازمان قرار گرفتند و مامور و معذور به انجام دستورات شدند.

اما انقلاب فناوری اطلاعات و دستاوردهای جدید بشر، چون سلولهای خورشیدی، واحد پول نامتمرکز بیت کوین، مکانیسم‌های جمع‌سپاری و فناوری چاپگر‌های سه بعدی، در حال وارونه کردن این مسیر است و این امکان را فراهم کرده است که این بار کارآمدی و بهینه‌سازی در آن باشد که بنگاه‌هایی که خانوارها با انگیزه آنها را اداره می‌کنند، توسعه و اقتصاد را به پیش ببرند و خانوارها بتوانند نیروی‌کار، و استقلال و آزادی اقتصادی خود را از سازمان‌ها بازپس بگیرند.

کارمند یک سازمان از آنجا که نمی‌تواند در پی خودشکوفا کردن خود باشد، از انگیزه کافی برای خلاقیت و ایجاد ارزش افزوده برخوردار نیست، ولی اگر همان فرد خودش صاحب بنگاه اقتصادی شخصی خودش باشد که به جای فروش مستقیم نیروی کار خود، قطعه محصولِ تولیدی با نیروی کار خود را بفروشد، آنگاه انگیزه‌مند خواهد شد.

مکانیسم جمع‌سپاری یعنی به جای آنکه تولید یک محصول را به یک سازمان هرمی متمرکز بسپاریم، آن را در اختیار افراد جامعه قرار دهیم تا آنها با انگیزه فردی و خلاقیت شخصی، در یک فضای شبکه‌ای محصول (کالا و خدمات) را تولید کنند.

فناوری اطلاعات سبب شده است که به جای آنکه هتل‌های بزرگ در شهرهای مشهد، شیراز و ... تاسیس کنیم و بقیه مردم کارکنان آن باشند، یک هتل بزرگ نامتمرکز در سطح شهر ایجاد کنیم که هر خانواری یکی از اتاقهای خود را برای میزبانی اختصاص می‌دهد و در فضای رقابتی برای ارائه خدمات بهتر با قیمت مناسب‌تر آن را در اینترنت عرضه کند. به جای آنکه دانشگاه تاسیس کنیم که اعضای هیات علمی مستخدم آن باشند، اعضای هیات علمی در فضای رقابتی دروس خود را در یک سامانه معتبر منتشر کنند، سنجش دانشجویان با سامانه باشد، و دانشجویان مختار باشند که درس را با هر استادی که خواستند، مستقل از موقعیت جغرافیای استاد درس بگذرانند، و شهریه را به مدرس بپردازند که این سبب خواهد شد که اعضای هیات علمی برای آنکه درآمد بیشتری در بیاورند در رقابت با مدرسان دیگر، درس خود را با کیفیت بهتر ارائه دهند.

فناوری سلولهای خورشیدی سبب شده است که به جای آنکه با استفاده از سوخت فسیلی در کارخانه‌های بزرگ برق تولید کنیم و آن را در یک شبکه توزیع برق به خانوارها برسانیم، هر خانواری با استفاده از سلولهای خورشیدی روی پشت‌بام خود، انرژی پخت و پز، روشنایی، و حمل و نقل با خودرو برقی خود را بدون واسطه از بخشاینده طبیعت به دست آورد و در صورت صرفه‌جویی بخشی از انرژی خود را به دیگران بفروشد.

زمان آن رسیده است که اقتصاد جامعه را جمع‌سپاری کنیم. جامعه‌ای که اقتصاد آن را انسانهای موظفِ بی‌انگیزه، غیرخلاق و مسابقه‌جو در سلسله مراتب قدرت و اعتبار، جلو می‌برد، یک اقتصاد ناکارآمد است که با مفهوم متعالی انسان بودن همخوانی ندارد.

حرکت به سمت اقتصاد نامتمرکز شبکه‌ای (که خوشبختانه فناوری‌های جدید سبب شده است که افزایش کارآمدی نیز همسو با آن باشد) یعنی آزادی و استقلال انسانی که نمی‌خواهد فرصت کوتاه عمر خود را در انجام وظایف سازمانی هدر دهد، یعنی حرکت به سوی جامعه‌ای که انسانهای آن فرصت زیستن انگیزه‌مند، خودشکوفایی و تعالی را داشته باشند.


ارسال نظرات