«هر انتخاباتی برندگان و بازندگانی دارد. از میان این بازندگان اما برخی میتوانند حیات سیاسی خود را در شأنی تازه از سر بگیرند ولی برخی هم هستند که مجبور میشوند برای همیشه از صحنه سیاست خداحافظی کنند.»
خبرآنلاین نوشت: «در بسیاری از کشورها، عمر سیاسی چهرههای شاخص همیشگی نیست. برخی زودتر و برخی دیرتر، ولی به هر حال به بازنشستگی سیاسی فکر ميکنند. البته برخی چهرهها نيز حاضر نیستند به این راحتی پای خود را از زمین سیاست بیرون بکشند. اما پس از «نه» شنیدنهای مکرر از افکار عمومی میفهمند که دیگر نمیتوانند به حیات سیاسی خود آن طور که میخواهند ادامه دهند.
البته رای نیاوردن چهرههای شاخص، الزاما به معنی پایان اثرگذاری آنها در عرصه سیاست نیست. چه بسیار چهرههایی مانند حبیبالله عسکراولادی که با وجود قرار نگرفتن در معرض رای مردم یا شکست در انتخابات، تا آخرین روزهای عمر به عنوان یک چهره اثرگذار به حیات سیاسیشان ادامه دادند. اما برخی دیگر هم بودهاند که پس از یک بار حضور هیجانی در عرصه سیاست و عدم اقبال عمومی ترجیح دادهاند، بقیه عمر سیاسی خود را در سایه پی بگیرند. بازنشستگی سیاسی برخی از چهرهها نیز حتی اگر بلندمدت بوده، اما به بازگشت دوباره به عرصه سیاست انجامیده است. نمونهاش میرحسین موسوی که پس از دو دهه سکوت و بازنشستگی و پرهیز از حضور علنی در عرصه سیاست، سال ۸۸ حضوری ناگهانی و جنجالی داشت.
اصلاحطلبان و اصولگرایانی که انتخابات به آنها وفا نکرد
انتخابات معمولا عرصهای است که باعث میشود سیاستمداران بهتر متوجه زمان وداع خود با عرصه سیاست شوند. برخی البته پیام انتخابات را چندان خوب متوجه نمیشوند و مجبور میشوند با تکرار حضور خود در انتخابات و شنیدن پیامهای «نه» متوالی، سرانجام عطای انتخابات را به لقایش ببخشند. از این دست چهرههایی که در انتخابات حضور یافته و به دلیل ضعف کمپینهای انتخاباتی دیگر به عرصه انتخابات - به ویژه انتخابات ریاستجمهوری - بازنگشتهاند، میتوان به نمونههای متعددی اشاره کرد.
یکی از مشهورترین این چهرهها که به دلیل توجه ویژه شبکههای اجتماعی به او، بیش از دیگر چهرههاي مغلوب در انتخابات مشهور شده، محسن رضایی است. حضور او در ادوار مختلف انتخابات که با انصراف در انتخابات ۸۴ و باخت در دو انتخابات ۸۸ و ۹۲ همراه بود، باعث شد تا در سال ۹۶ آنگاه که اصولگرایان در قالب جمنا میخواستند ۱۰ نامزد خود برای انتخابات ریاست جمهوری را برگزیند، او نتواند جایگاهی بهتر از رتبه آخر را به خود اختصاص دهد. پیامی واضح به دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که اعتبار کارت او برای حضور در عرصه انتخابات به اتمام رسیده و او بهتر است در موقعیتهای دیگری کنشگری سیاسی را تجربه کند.
در جبهه اصلاحطلبان هم چنین چهرههایی حضور دارند. نمونهاش مصطفی معین که در سال ۸۴ به صحنه آمد و باخت. او پس از این شکست نه فقط شانس خود را برای نامزدی در هیچ انتخابات دیگری نیازمود، بلکه حتی به طور آشکار کمتر به اظهار نظر سیاسی پرداخت و بیشتر در محافل علمی سخنرانی کرد تا سیاسی.
سرنوشت متفاوت بازندگان انتخابات
صرف باخت در انتخابات البته باعث وداع چهرههای سیاسی با عرصه انتخابات نمیشود. علی لاریجانی هم در سال ۸۴ از رقبایش شکست خورد ولی شانس خود را در انتخابات مجلس آزمود و به اثرگذاری سیاسیاش همچنان ادامه میدهد. با این وجود حضور غیر موثر برخی دیگر از نامزدها مانند غلامعلی حدادعادل که در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ انصراف داد و در انتخابات مجلس ۹۴ شکست خورد، باعث شده تا کمتر کسی به نامزدی دوباره او در انتخابات بیاندیشد.
وضعیتی مشابه او را سعید جلیلی هم دارد. بازنده انتخابات ۹۲ هر چند سابقه زیادی در نامزدی در انتخابات ندارد اما همان حضور ناموفق در انتخابات دوره یازدهم چنان برای همه آشکار بود که موجب شد از نامزدی او در انتخابات ۹۶ استقبال نشود.
پس از انصراف محمدباقر قالیباف در انتخابات ۹۶ کم نیستند آنها که میگویند، او نیز به جمع چهرههای سوخته انتخاباتی در ایران اضافه شده است. کاندیدایی که با شور و حرارت بالا به میدان آمد اما چنان با افت محبوبیت مواجه شد که در نهایت همراهانش او را ترغیب کردند از عرصه انتخابات کناره بگیرد تا تجربه شکستهای انتخاباتی او در سالهای ۸۴ و ۹۲ تکرار نشود.
حتی این روزها برخی معتقدند که حضور کم فروغ سیدابراهیم رئیسی در انتخابات و اشتباهات فاحش کمپین انتخاباتی او نیز میتواند عاملی باشد برای این که دیگر هیچگاه اصولگرایان دوباره روی او برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری یا حتی مجلس حساب باز نکنند. رئیسی که سن و سال بالایی نداشته و برخی برای او خوابهای دیگری برای پیشرفت در عرصه سیاست دیده بودند، حالا تبدیل به چهرهای شده که سقف حضورش در مناصب حکومتی همان عضویت در مجلس خبرگان رهبری و تولیت آستان قدس رضوی است.
اشتباهات بیبازگشت انتخاباتی
برخی اشتباهات در عرصه انتخابات، یک بازیگر سیاسی را از صحنه سیاست دور میکند. این اشتباه میتواند دیدار با یک خواننده پرحاشیه باشد یا تشخیص نادرست زمان حضور. برخی بازیگران با حضور خود در انتخابات به اهدافی به جز پیروزی میاندیشند؛ مانند علیاکبر ولایتی در سال ۹۲ و برخی دیگر نیز آن قدر بر کاندیداتوری پای میفشارند که از چهرهای نامحبوب در یک انتخابات به چهرهای محبوب در انتخاباتی دیگر تبدیل میشوند - مثلا فاصله هاشمی ۷۸ در انتخابات مجلس ششم و نامزدی او در انتخابات رياستجمهوري سال ۹۲ - با این حال برخی دیگر به دلیل اشتباه شخصی در محاسبات یا اشتباهات کمپین تبلیغاتی، دیگر فرصت حیات سیاسی دست کم روشنی در انتخابات آتي را از دست میدهند.
در اين ميان هستند چهرههاي دورانديشي همچون علیاکبر ناطق نوری که گر چه در انتخابات ۷۶ بازی را به سیدمحمد خاتمی باخت و دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکرد، اما با فهم مناسب ظرفیتهای خود همچنان جایگاهش را در عرصه انتخابات حفظ کرده است.
با این حال برخی دیگر مانند محسن رضایی یا محمدباقر قالیباف یا محمود احمدینژاد آن قدر بر حضورشان در عرصه کانديداتوري اصرار کردند که یا از سوی ناظران انتخاباتي با علامت «ورود ممنوع» مواجه شدند یا «نه» مردم آنها را به حاشیه راند.
انتخابات ۹۶ فرصتی برای بازخوانی این نکته مهم در عرصه سیاست است که سیاستمداران باید با درک اوج و فرودهای پیش روی خود، حرکت در صفحه شطرنج سیاست را به درستی مدیریت کنند؛ چرا که هر حرکت نادرست میتواند آنها را برای همیشه خانهنشین کند. واقعیت این است که در ادوار دوازدهگانه انتخابات ریاستجمهوری ایران، هیچگاه سابقه نداشته نامزدی به پیروزی برسد که پیش از آن سابقه شکست در انتخابات ریاست جمهوری گذشته را داشته باشد. این یک پیام روشن برای همه بازیگرانی است که کاندیداتوری در انتخابات چهار سال آینده را زیر دندان خود مزهمزه میکنند.»