فرارو- دو قهرمان کشتی بار دیگر با هم سر شاخ شدند، اما جنس این مبارزه با تمام مسابقات کشتی که ما می شناسیم فرق داشت، میدان مسابقه تشک کشتی نبود، تماشاگران مردم عاشق کشتی که با شور و حرارت سالن ها را به غوغا کده تبدیل می کردند نبودند، تماشاگران این مسابقه بهشت نشینانی بودند که پس از یک شکست کامل به نظاره مبارزه دو گوش شکسته و قهرمان سابق که به جای دوبنده کشتی کت و شلوار سیاست بر تن کرده بودند نشسته بودند.
شروع این زورآزمایی را باید در دو هفته پیش جستو جو کرد جایی که قهرمان سنگین وزن ما نتوانسته بود مجوز حضور در کارزار ورود به ساختمان بهشت را کسب کند و منش پهلوانی را کنار گذاشت و رفیق سبک وزن و هم تیمی سابق خود را مقصر ماجرا می دانست. چرایی اش را کسی نمی داند..اما روایت است که نایب قهرمان المپیک 1996 آتلانتیک که هنوز هم خاطره شکست درآماتیک ش مقابل کورت آنگل امریکایی از ذهن کشتی دوستان بیرون نرفته تلفنی حسابی از خجالت قهرمان المپیک 2000 سیدنی درآمده و او را تهدید کرده که «عمراً اگر بگذارم تو صحیح و سلامت در خیابانهای تهران راه بروی!»
جدیدی در نهایت تأیید صلاحیت میشود ولی جایی در لیست خدمت پیدا نمیکند و می توان گفت این قهرمان شاخ بز شکن ما در کارزار مبارزه انتخاباتی حرفی برای گفتن نداشت و حتی نصف دوره پیش هم رای نمی آورد و در قامت یک شکست خورده به تمام معنا مجبور به ترک شورای شهر می شود. اما داستان قهرمان 58 کیلوی سال های نه چندان دور و استاد دانشگاه امروز کمی فرق می کند. گرچه او نیز به مانند سایر ورزشکاران از حضور در شورای پنجم جا مانده اما هم چنان چشم امیدی دارد که شاید به عنوان عضو عدل البدل راهی ساختمان خیابان یهشت شود.
اما برسیم به روز مبارزه، صبح سی امین روز اردیبهشت 1396 در حالی که حساسیت و فشار اعلام نتایج آرا، تقریباً نه فقط جدیدی و دبیر که همه اعضای اصولگرا و غیر اصولگرای بازمانده از شورا را کمی عصبی کرده بود. و سالن شورا مترصد یک جرقه بود تا منفجر شود و این جرقه را دبیر زمانی که از کنار جدیدی می گذشت روشن کرد. او جمله تند چند روز قبل عباس را به یادش آورد و تأکید کرد که هنوز روی پاهایش در شهر راه میرود. این جمله را دبیر گفت و رفت سر صندلیاش نشست. جدیدی کمی از راه دور با دستانش خط و نشان کشید اما دلش طاقت نیاورد. او سمت دبیر رفت و ضربهای به این نماینده شورای شهر زد. دبیر هم متقابلاً سیلی عباس جدیدی را پاسخ داد، اما ضربه قهرمان سبکوزن که به حوالی چشم جدیدی خورده بود، پوست صورت قهرمان سنگین وزن را شکافت و خون جاری شد.
فریادها و توهینها فضای شورا را پر کرد و به واقع سالن به غوغا کده تیدیل شد. عباس خان جدیدی که همواره خود را پیرو مرام و معرفت آقا تختی می دانست عنان اختیار از کف داد و عزم سرشاخ شدن با دبیر را داشت و کوتاه هم نمی آمد. بقیه ریختند تا جدایشان کنند و به سختی و با سلام و صلوات هر کدام را به سمتی بردند. جدیدی که به شدت عصبانی بود، به گفته شاهدان با مأموران تماس گرفت و شکایتی علیه علیرضا دبیر تنظیم کرد، اما در آن دقایق علیرضا دبیر از شورا خارج شده بود.
مهدی چمران رئیس شورای شهر در توضیح این ماجرا گفت که اصولا گاهی بین اعضای شورا درگیری پیش میآید، البته به آن صورت نبود و کُری خواندن ورزشکاران برای همدیگر همیشه بوده است.
کاریکاتور خبر ورزشی
بعد از پایان این مبارزه نه چندان عادلانه منصور برزگر که جدیدی و دبیر هر دو زمانی از شاگردان وی محسوب می شدند با ابراز تاسف از اتفاق رخ داده گفت: واقعا نمیدانم چه بگویم. فقط متاسفم که کار این دو به اینجا کشیده شد. این را بگویم که چوب این اتفاق تلخ را کشتی و ورزش میخورد.
اما شاید منصور خان نمی داند یا شاید هم می داند که ردای سیاست با دوبنده کشتی فرق دارد و تنها اشتیاق به خدمت است! که قهرمانان ما را به ایجا کشاند نه چیز دیگر....
هادی ساعی، دیگر قهرمان المپیک در شورا كه يكي از اعضاي موفق شوراي شهر در دو دوره گذشته بود، با انتقاد از اين اتفاق ميگويد: «متأسفانه در يكسال گذشته، با اتفاقاتي كه افتاده بود، جو بدي عليه ورزشكاران در شورا به وجود آمد، در حالي كه ما چند نفر نميدانيد چقدر در اين يك دهه براي حضور مؤثر در مديريت شهري زحمت كشيديم. خود من در اين سالها از اول رفتم و درس خواندم و مدرك مديريت برنامهريزي شهري گرفتم. تازه به مسائل شورا و مديريت شهري آشنا شده بوديم. اين هجمه واقعاً به دور از انصاف بود، اما بعضي رفتارها از سوي تعدادي از دوستان قهرمانمان، اين مسائل را تشديد كرد. به طوري كه باعث شد در انتخابات دوره پنجم شاهد عدم اعتماد مردم خوبمان باشيم. فكر ميكنم دعواي امروز هم تير خلاص به پيكر نيمهجان حضور ورزشيها در مديريت شهري بود كه شليك شد.»
تهران يك كلان شهر با موضوعات مختلف است. خواهش مي كنم كه به فعاليت تخصصي خود برگرديد تا هم شهرمان آبادتر شود و هم اينكه جاي شما در قلب ما محفوظ بماند.