صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۰۹۱۹۳
فروشنده پاره‌ای از وضعیت‌های دشواری را که مردان ایرانی در زندگی روز‌مره‌ی خود با آن گرفتار هستند را به تصویر می‌کشد؛ وضعیت‌هایی از این دست:
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۵ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۵
فرارو- آرمان شهرکی؛ فروشنده پاره‌ای از وضعیت‌های دشواری را که مردان ایرانی در زندگی روز‌مره‌ی خود با آن گرفتار هستند را به تصویر می‌کشد؛ وضعیت‌هایی از این دست:

• در ردیف عقب یک تاکسی و در صندلی وسط نشسته‌ای. سمت چپت خانمی نشسته. مسافر تازه اگر زن باشد تو مجبوری بی‌هیچ دلیلی پیاده شوی و در منتهی‌الیه سمت راست بنشینی.

• در تاکسی نشسته‌ای و باید مدام خود را مانند حلزون جمع‌وجور کنی تا از کوچکترین تماس لباسی! که در اثر گردش به چپ یا راست خوردو ایجاد می‌شود و یک مساله‌ی صرفن علمی که در علم مکانیک قابل بحث است و ربطی به زن‌ستیزی ندارد؛ لیکمورد اعتراض خانم‌ها واقع می‌شود اجتناب گردد.

• شوخی کردن با یک زنِ هم‌صنف یا هم‌کار ممکن است برای مردی/آقایی که شما باشید تبعات بدی به‌دنبال داشته باشدلذا ما مردهای ایرانی سعی می‌کنیم در برخورد با خانم‌ها حتی‌المقدور عبوس و کج‌خُلق باشیم.

• هنوز هم برخی کار‌ها مردانه و برخی زنانه تلقی میشود مثلا مردان باید یک‌پای جریان اسباب‌کشی و پیداکردن خانه باشند. هرگونه شراکت و همکاری زنان در این ماجرا اکیدا ممنوع است.

• گفتمانِ مردِنان‌آور یقه‌ی ما مردان را ر‌ها نمی‌کند. هرچقدر هم که در خانه ظرف و لباس بشوریم و پوشک بچه عوض کنیم بازهم انگارکه کارکردن و چندشغله‌گی، جنسیتی و مردانه تعریف می‌شود. چنین گفتمانی رسما و تجربتا پدر مردان را درآورده. در ضمن از پاس شیر و مرخصی زایمان و این‌چیز‌ها هم سرِکار خبری نیست.

• واقعیت قضیه این است که به‌عنوان یک مرد هنوز آنقدر روشنفکر نشده‌ایم که بپذیریم شخصی متجاوز به حریم خصوصیِ خانواده را هرچقدر هم که عذر و بهانه بتراشد ولش کنیم به امان خدا. از تمامی زنانِ مملکت قدری رخصت و زمان می‌خواهیم تا به آن درجه از منورالفکری برسیم. ان‌شاءالله!

• کار به هنرهای تصویری و جسمانی همچون سینما و تاتر که می‌رسد اوضاع کمی بیخ پیدا می‌کند و پیچیده می‌شود. مقاله‌ی «چرا برای تاتر می‌نویسم» نوشته‌ی دیوید آیوز با ترجمه‌ی احسان نورورزی را در دفتر یکم از مجموعه‌ی دفترهای تاترِ نشر نیلا و به کوشش حمید امجد بخوانید تا متوجه منظورم بشوید. می‌دانید اینهمه آدرس دادم تا از زیر بار اشاره‌ی مستقیم به موضوع شانه خالی کنم پس بپذیرید که موضوعِ حساسیت‌زاییست این سینما و تاتر بر بستر فرهنگ ایرانی. مراد اینکه وقتی مردی به همسرش اجازه داده که اکترسِ سینما و تاتر بشود تا همینجای کار هم کار شاقی کرده. اشتباه نشود حرفه‌ی شرافقمندانه‌ای است، اما روحیات خاص خودش را می‌طلبد زمانه هم که زمانه‌ی خرابی شده. پس من اگر جای علی‌دوستی بودم اینقدر برای شهاب حسینیِ بینوا قیافه نمی‌گرفتم! سپاس‌گذارش می‌بودم. اگرهم جای اصغرخانِ عزیز بودم امر می‌کردم که هم حسینی هم علیدوستی شب افتتاحِOpening night جان کازاوتیس را چندبار قبل یا حین کار روی فروشنده ببینند.

• وسوسه یا بهتر بگویم وسوسه‌شدن یک موضوع وجودیِ چندلایه و بغرنج است. حقیقت این است که زن و مرد هم نمی‌شناسد. مفهوم متقابلش میشود شرم که از بیخ‌وبن مذهبی و معنوی است جایی شاعر از وفور افراد بی‌شرم سخن می‌گوید: بس بکوشیدی ندیدی گرمه‌ای/لاجرم آورده‌ای بی‌شرمه‌ای. همین احساس شرمِ نایاب است که جلوی وسوسه را می‌گیرد. واقعن الحق‌والانصاف چنددرصد از آدمیان روی این کره‌ی خاکی در موقعیتی مانند آن چیزی که پیرمردِ خاطیِ فیلم درش گرفتار آمده سریعن خانه را حداقل بی‌هیچ چشم‌چرانی voyeurism ترک می‌کنند؟ چنین خطایی را به پای مردبودن یا جنسیتِ فرد هرچه که می‌خواهد باشد نوشتن منصفانه و عادلانه نیست من این‌را می‌گویم. پنجره‌ی عقبی هیچکاک را ببینید لطفن!

• وجود یک زن در حال استحمام در حمام یک موقعیت دراماتیک است این را هیچکاک با روانی‌اش psycho به ما یاد داده. پس تورابه‌خدا قدری با ضدقهرمان فیلم فروشنده هم، آن مردِ خانواده‌دار مستاصلِ بیمار همذات/زاد پنداری کنید.

• رنگ رخسارِ حسینی به‌وضوح به ما از سر درونش‌اش می‌گوید او آشکارا تحت فشار کاری قرار گرفته. شاگردانش از گاو ساعدی و فروشنده‌ی میلر درک چندانی ندارند که برای یک معلم آرمان‌گرا عذاب‌آور است. این فشار و رنج شغلی هیچ‌گاه از سوی همسر/علیدوستی به بحث گذاشته نمی‌شود تا از بار روانی‌اش کاسته شود.

• ختم کلام اینکه در این مملکت فمینیسم هم مثل خیلی چیزهای دیگر بد جاافتاده. زنان فمینیست ما باید در جریان باشند که فمینیسم به‌عنوان یک پروژه‌ی سیاسی و قضایی متضمن حقوق، تکالیف و مسئولیتهایی نیز هست و در قامت یک اندیشه نیاز به بازاندیشی پیرامون بسیاری از مفاهیم بغرنج و تودرتوست. فیلم فروشنده از این حیث اثری است که مسکیولانیسم masculanism را هم‌تراز با فمینیسم شایسته‌ی اندیشه‌ورزی و تامل می‌داند. تمامی فمینیست‌ها در همه‌جای عالم خاکی ضروری است که روحِ سگِghost dog جیم جارموش را ببینند بار‌ها و بار‌ها آنجا که مردی پلیس زنی را می‌کشد و بی‌درنگ به دوست‌اش می‌گوید که آن‌ها میخواهند برابر باشند خب بذار باشن!
ارسال نظرات