دوردستهاي دشتهاي قزوين در مسير گيلان يا مسيرهاي تهران به سمت مازندران از جادههاي مختلف بيش از آنکه طبيعت زيباي کشور را نمايش دهد، تصويري نازيبا از فرهنگ مصرف زباله بهويژه پلاستيکهاي سرگردان را در چشم مخاطب ميپراکند. بيترديد بيملاحظگي مردم و نبود سامانههاي مديريت زباله و پسماند توانسته چنين منظر مخدوشي را در چشمانداز طبيعت ايجاد کند.
به گزارش روزنامه وقایع اتفاقیه، زيباترين شهرهاي ايران به تسخير زبالهها درآمدهاند؛ آمارها نشان ميدهند زبالهها در آيندهاي نهچندان دور، مثل آدمخوارهاي فيلمهاي هاليوودي، سلامت ساکنان ساحلنشينان خزر را خواهند بلعيد و تا جادهها پيشروي خواهند کرد. دراينشرايط، استان مازندران در مقايسه با دو استان شمالي ديگر، گلستان و گيلان، اوضاعي به مراتب خطرناکتر دارد. اين استان با جمعيت سه ميليون نفري که نزديک به 3,7 درصد جمعيت کل کشور است، سهم 6 درصدي در توليد زباله هر ساله کشور دارد.
ايرانيان در سال، 20 ميليون تن زباله توليد ميکنند. اگر جمعيت کشور را 80 ميليون نفر در نظر بگيريم و معيار روزهاي سال را بر 365 روز قرار دهيم، سهم هر ايراني بهصورت ميانگين در توليد روزانه زباله 684 گرم خواهد بود. حال، استان مازندران با جمعيت حدود سه ميليون نفر، روزانه سه هزار و 150 تن زباله توليد ميکند. اين به آن معناست که اين استان در سال بهطور ميانگين، 1,149,750 تن زباله توليد ميکند که اگر آن را بر معيار روزانه محاسبه کنيم، به ميانگين 1005 گرم (حدود يک کيلوگرم) توليد زباله دست پيدا خواهيم کرد. اگرچه بيشک، اين توليد متعلق به مردم بومي مازندران نيست بلکه نمايي از گردشگري ناپايداري است که توانسته شمال زيبا را به زبالهداني بدل کند.
با تأمل در اين آمار ميتوان عنوان کرد که استان مازندران نسبت به ميانگين کشوري، حدود 1,8 درصد روزانه زباله بيشتري توليد ميکند و زماني اين وضعيت نگرانکنندهتر ميشود که توليد روزانه زباله استان مازندران را با ميانگين توليد روزانه زباله در بزرگترين شهر ايران يعني تهران مورد مقايسه قرار دهيم. استان تهران با 12 ميليون نفر جمعيت، روزانه 7500 تن زباله توليد ميکند. اگر جمعيت پايتخت را 12 ميليون نفر در نظر بگيريم، به اين نتيجه ميرسيم که سهم روزانه توليد زباله هر فرد، 625 گرم در روز است. برايناساس، اگر 625 گرم، ميانگين روزانه توليد زباله تهران را با 1005 گرم ميانگين توليد زباله روزانه استان مازندران قياس کنيم، به اين نتيجه دست خواهيم يافت که مازندرانيها روزانه 68 درصد بيشتر از استان تهران زباله توليد ميکنند.
سهيل اولادزاد، فعال محيطزيست دراينباره به «وقايعاتفاقيه» ميگويد: بحران دفع زباله و امحاي آن در استانهاي شمالي کشور، کمتر از بحران گردوغبار در خوزستان نيست و بايد در رابطه با حل آن، چارهاي انديشيده شود. او در اين مصاحبه تأکيد کرده است که زيرساختهاي دفع زباله و پسماند، تعبيه و راهاندازي نشدهاند و آثار نفوذ پسماندها به آب و خاک، بعد از سالها، اکنون با بيشترين ميزان ابتلای مردم شمال به سرطانهاي دستگاههاي گوارش، خودش را نشان داده است.
با توجه به اينکه در ايام تعطيلات عيد نوروز، تعداد مسافران افزايش پيدا ميکند و شهرهاي شمالي ازجمله شهرهاي پربازديد هستند، دفع زباله بهصورت در اين شهرها انجام ميشود؟
درزمينه دفع پسماند دو مرحله وجود دارد؛ يک مرحله مرتبط با اقدامات مردم و مرحله ديگر، مرتبط با اقدامات شهرداري است. ميتوان مدعي شد که درزمينه دفع پسماند، هيچ زيرساختي در شمال کشور وجود ندارد. در عيد نوروز قبل از ورود مسافران به دليل خانهتکاني، پسماندهاي شهري بهصورت چشمگير در محلهاي دپوي پسماندها افزايش پيدا ميکند. بعد از اينکه مسافران وارد ميشوند، اين رويه بيشتر در شهرهاي توريستي ديده ميشود. اتفاقا در شهرهاي توريستي از نظر زيرساختي در مقايسه با ديگر شهرها ضعيفتر عمل شده است.
نزديکترين شهر به تهران، شهرستان محمودآباد است. فکر ميکنيد محل دپوي پسماندهاي شهري محمودآباد کجاست؟ به فاصله يک متري از درياست. در شهرستان فريدونکنار به همين شکل است؛ يعني محل دپوي پسماندها در اکثر موارد، کنار ساحل قرار دارند. حجمي که به زبالههاي رهاشده در دريا اضافه ميشود، زبالههايي نيست که مردم رها ميکنند، بلکه زبالههايي است که مردم در سطل زباله مياندازند و حتي براي کمک به محيطزيست بهصورت جمعآوريشده به زبالهدانها ميسپارند.
متأسفانه شهرداريها زباله را جمع و بهصورت دپوشده کنار ساحل دريا انباشت ميکنند يا اگر کنار ساحل انباشت نکنند، وسط جنگل دپو خواهند کرد. بحران بزرگتر از آن است که توسط رسانهها و مسئولان اعلام ميشود. زبالههاي رهاشده توسط مردم در ساحل دريا يا جنگلها در مرحله دوم يا سوم آلودگي قرار دارند و بهاينترتيب، دپوي زبالهها نزديک دريا يا بخشي از جنگل از رهاسازي آنها خطرناکتر است.
به نظر ميرسد فعاليتهاي مشارکتي و مردمي براي دفع زباله چندان کارساز نيست؛ برايناساس، مخاطراتي که در اثر دپوي زبالهها به شيوهاي که توضيح ميدهيد، ايجاد ميشود، چيست؟
هنگامي که زبالهها روي هم انباشته ميشوند، شيرابه توليد ميکنند. اين شيرابه بسيار خطرناک و مضر است چون عصاره آلودگي زباله است. ميزان BOD يا همان اکسيژن زيستي آب کشاورزي، 20 تعيين شده و اين رقم در شيرابه به 20 هزار افزايش پيدا ميکند. هرچه ميزان BOD آب کمتر باشد، سلامت آب بيشتر است. بهاينترتيب، ورود شيرابه به رودخانه و آب دريا، آبزيان و زيستگاههاي دريايي را تهديد ميکند و چرخه غذايي مختل خواهد شد و همه اين موارد بهواسطه دپوي زباله است که بهصورت سيستمي انجام ميشود و رسيدگي به آن در اولويت قرار نميگيرد.
در رابطه با سيستم دفع فاضلاب شهرهاي شمالي هم چالشهايي رسانهاي شده است؛ دراينباره توضيح دهيد؟
همين وضعيت در دفع فاضلاب هم حاکم است. هيچکدام از شهرهاي ساحلي، تصفيهخانه فاضلاب ندارند. با اين حجم مسافر که گاهي به سه يا چهار برابر جمعيت شهرها ميرسد، به چه وضعيتي خواهيم رسيد؟ آيا فکر کردهايد که اين حجم از فاضلاب به کجا سرازير ميشود؟ تمام فاضلابهاي شهرهاي شمالي کشور به چاههاي جذبي وارد ميشوند. ورود فاضلاب به چاههاي جذبي، معني واردشدن فاضلاب به آبهاي زيرزميني است؛ چاههايي که هيچ ايزولاسيوني ندارند و آبشان به رودخانهها و آبهاي زيرزميني وارد خواهد شد. آلودگي آبهاي زيرزميني، همه ابعاد زندگي انسان را تحت شعاع قرار خواهد داد. نياز است که در شمال کشور، معضل تصفيهخانهها برطرف شود. اين معضل به اندازه معضل گردوغبار در خوزستان اهميت دارد چون آلودگي فاضلاب منجر به آلودگي آب و خاک بهطور همزمان ميشود و اين نيازمند نگاه ويژهاي است.
اگر اين روند ادامه پيدا کند، چه اتفاقي خواهد افتاد؟
شمال کشور، رتبه يک سرطانهاي گوارشي در کل کشور را دارد. اين مسئله، نشاندهنده ايجاد مرگ خاموش در شمال کشور است. شايد بسياري از مردم در شمال کشور نميبينند که پسماندها کجا ريخته ميشود اما چون بهصورت غيرمستقيم، زمينهاي کشاورزي با شيرابهها آبياري شده و دامها و ماهيها با اين آب تغذيه ميشوند، مسلما بر مردم تأثيرگذار است و نمود اين فرايند بر سلامت مردم پيداست. پيشروي اين معضل در شمال که منطقهای توريستي و قطب کشاورزي کل کشور است، کل ايران را تحتتأثير قرار خواهد داد.
دپوي زباله در چه شهرهايي بيشتر از ساير شهرها و شهرستانها به دريا و جنگل آسيب ميزند؟
همه شهرهاي شمال، درگير اين معضل و مشکل هستند. برخي شهرها که جمعيت بيشتري دارند، طبيعتا با اين مشکل بهصورت جديتری به دليل جمعيت بيشتري از زباله درگير هستند. زبالههاي شهرهاي رشت و رامسر، بيشتر در جنگل دپو ميشوند؛ چالوس و نوشهر هم همینطور. زبالههاي آمل در جاده هراز دپو ميشوند؛ حجم زبالههاي آمل بسيار زياد است که بايد فکری اساسي براي آن کرد چون به قدري شيرابه وارد آن خاک شده که ممکن است هر لحظه، کوهي که زبالهها بر آن انباشت شدهاند، بترکد. اين زبالهها بهصورت سيال درآمده است.
زبالههاي شهر ساري به فاصله 130 کيلومتري از اين شهر و بين ساري و سمنان دپو ميشوند. شهرستان قائمشهر، يکي از بدترين نقاط انباشت زباله را دارد. حجم زبالههاي اين شهر بسيار زياد است و به فاصله يک کيلومتري دريا دپو ميشود و 40 سال است که در همان نقطه زبالهها دفع ميشوند.یک زمين چند هکتاري است که کوههاي زباله 15 متري آنجا ديده ميشود. زباله در شهرهاي ساحلي، بيشتر در ساحل انباشت ميشود. در بابلسر، فريدونکنار و محمودآباد هم زباله با فاصله کم از دريا انباشت ميشود.
پيشنهاد يا توصيه شما چيست؟
يکي از آمارهايی که جا ماند و درموردش توضيح ندادم، مرتبط با مازندران است. حجم زبالهاي که در مازندران در روز توليد ميشود،2700 تن در روز است.
روزهايي که مسافر به شهرهاي اين استان سفر ميکند، چطور؟
اين حجم از زباله در ايام عيد تا سه برابر افزايش پيدا ميکند. متأسفانه مسئولان درصدد راهاندازي جادههاي جديد از شهرهاي مختلف به شهرهاي شمالي هستند. براي مثال، جاده قزوين به تنکابن در دست راهاندازي است. استاني که زيرساخت دفع زباله جمعيت خودش را ندارد، چرا بايد توريستي باشد؟ استاني که اين ميزان از آلودگي ساحلي را تجربه ميکند، چطور ميتواند پذيراي حجم بالاتري از مسافر و پسماند باشد؟ متأسفانه شهرداري شهرهايي که به آنها اشاره کردم، بهدنبال استفاده از دستگاههاي زبالهسوز هستند. شوراهاي شهرهاي مختلف استانهاي شمالي ميخواهند با همکاري پيمانکارها دستگاه زبالهسوز را براي دفع زباله مورد استفاده قرار دهند، درحاليکه بسياري از پيمانکاران، پيوستهاي محيطزيستي را رعايت نميکنند و اصلا در دستور کار خود قرار نميدهند. ميتوان با دو دستگاه زبالهسوز، زباله کل شهرهاي شمالي را امحا کرد اما ميان مسئولان اين شهرها، اين اجماع نظر وجود ندارد. راه اصلي دفع زباله مجتمع سازماندهي شده است. اصليترين مسئله براي هر طرح محيطزيستي، توجيه اقتصادي بوده که بعدها اين طرحها از استانداردهاي محيطزيستي دور نشود. اينکه بتوان تفکيک زباله در مقصد داشت، يکي از راهحلهاست متأسفانه 70 درصد از زبالههاي شهرهاي شمالي زباله «تر» است؛ اين خودش فاجعهاي است.
اگر بناست کاري به نفع مردم صورت بگيرد، اين است که به مردم آموزش داده شود که حجم زبالههاي تر را کاهش دهند. زباله تر، زباله کمارزش بوده و تنها کاراييای که دارد، اين است که ميتوان از آن گاز گرفت و هزينه آن بسيار بالاست. همچنين ميتوان از زباله تر، کمپوست توليد کرد که در شمال کشور توجيه اقتصادي ندارد. هنگامي که چنين شرايطي حاکم است، ميتوان از مردم خواست حجم زبالههاي تر را کاهش دهند. يکي از دلايلی که من با دستگاه زبالهسوز مخالف هستم، اين است که دستگاه زبالهسوز نميتواند در شهرهايي مثل شهرهاي شمالي که رطوبت دارد، مورد استفاده قرار گيرد. دوم اينکه 70 درصد زبالههاي شهرهاي شمالي، «تر» است و نميتوان برق مورد نياز دستگاه زبالهسوز را توليد کرد.
ازسویديگر براي هر آنچه زباله تعريف ميشود، آب مصرف شده است، آنهم در کشوري که آب چنداني ندارد. اين آب بايد دوباره به چرخه محيطزيستي بازگردد. به اين آب، آب مجازي ميگويند و متأسفانه به شيرابه تبديل ميشود. اگر زباله سوزانده شود، به معناي سوختن آب است. زبالهها بايد در مقصد تفکيک شوند. چون تفکيک در مبدأ با شرايط بحراني فعلي، شدني نيست. از طرفي، تفکيک در مبدأ توسط کارگران غيرمجاز در محلهاي دپو انجام ميشود. همچنين پيمانکاران مافياي پسماند در شمال، درآمد ميليوني از تفکيک زباله دارند و همه اينها در حالي است که تکنولوژي تفکيک در مقصد وجود دارد. بااينحال، تصور رايج درمورد استفاده از دستگاه زبالهسوز، مشابه راهاندازي نيروگاه است که نيروي کار زيادي نياز دارد و بههميندليل تمايلها به اين سمت رفته است.
جالب اينجاست که هزينهاي که براي ساخت يک زبالهسوز پرداخت ميشود، بيشتر از کارخانه تفکيک در مقصد است و چون همه اين روشها ريزش دارند، بايد بهصورت مجتمعي راهاندازي شوند که کارخانه توليد کمپوست، کارخانه تفکيک در مقصد و کارخانه زبالهسوز با پيوست محيطزيستي کنار هم قرار بگيرند. اگر جز اين باشد معضلي به معضلات شمال کشور اضافه ميشود.