زنی با کلاه کج و عینک دودی اتوبوس حامل آیتالله سلیمانی و مولوی عبدالحمید و مدیران استانی سیستان و بلوچستان و شورای شهر زاهدان را میراند. این، شرح عکسی که در شبکههای اجتماعی به واکنشهای مثبت زیادی از سوی کاربران روبهرو شده است.
به گزارش روزنامه «ایران»، ۱۷ سال پیش کفشهای آهنین را بهپا میکند و پشت وانت بار مینشیند تا زندگی شش فرزندش را اداره کند. میگوید: «نگاه برخی از مردم به رانندگی زنان خوب نیست. آنها فکر میکنند زن باید در خانه بماند، حالا من میخواستم بروم و از میدان بار بزنم.»
نخستین واکنشها به او میگوید: «تو زن هستی. ضعیف هستی. نمیتوانی، این کار مردانه است.» فارقی میگوید: «اما بار را خودم پشت وانت میگذاشتم و در مغازهها و سوپرها به زمین میگذاشتم. البته از فروشنده هم کمک میگرفتم.»
بعد از آن گواهینامه پایه یک میگیرد تا به عنوان «تاکسی بانوان» کار کند اما در میان سرویسهایی که برای بانوان میرود، مسافران مرد را هم سوار میکند. میگوید: «خیلی سختی کشیدم تا راننده تاکسی شوم. اول اصلاً قبول نمیکردند. میگفتند: مردها عاصی و خسته میشوند از رانندگی، تو چطور میخواهی در خیابانها رانندگی و مسافرکشی کنی؟ گفتم: من تلاشم را میکنم.»
مسافر ناسازگار هم پیدا میشود. بویژه برخی از مردهای همشهری او نمیتوانستند حضور یک زن مسافرکش را بپذیرند. اما به گفته خودش، او زن مبارزه است: «بالاخره اعتماد کردند. مدارس و معلمها من را شناختند. راننده سرویس دانشآموزان و معلمها شدم.»
بعد از آن به سراغ اتوبوسرانی میرود، شانس میآورد که مدیرانی بر سر صندلی اتوبوسرانی زاهدان تکیه میزدند که حضور یک زن در میان رانندگان اتوبوسرانی را چیزی غریب نمیدانستند: «آن موقع مهندس هوشنگ شهرکی معاون اتوبوسرانی بود. او وآقای «مهندس حجت حاج خلیل» رئیس اتوبوسرانی قبول کردند که به صورت آزمایشی کار کنم تا بازتابها را ببینند. الحمدالله خیلی خوب بود. مردم قبول کردند و اتوبوسرانی هم به صورت قراردادی ما را پذیرفت.»
او حالا تنها زن اتوبوسران زاهدان است، میگوید: «روزهای اول وقتی مردها میخواستند سوار شوند همین که میفهمیدند راننده زن است برمیگشتند اما من میدان را خالی نکردم.»او تأکید میکند: «من نخستین زن راننده تاکسی در زاهدان بودم. الان هم نخستین زن راننده اتوبوسرانی هستم. کفشهای آهنین زیادی را برای رسیدن به این نقطه پاره کردم.» حالا علاوه بر تاکسیهای بانوان، نزدیک به ۴۰تا۵۰ زن در سطح شهر زاهدان رانندگی میکنند.
حمایت مسئولان
حمایت مسئولان از او نکتهای است که فارقی خیلی روی آن تأکید میکند. او درحالی که هنوز هم از نگاه برخی از مردم و مردان شهر به کار زن در بیرون خانه گلهمند است اما اعتقاد دارد حمایت مسئولان از کار زنان راه را برای آنها بازکرده است. این نکته ریزکه نرگس روی آن تأکید دارد شاید یکی از تفاوتهای اساسی مسئولان در سایر استانها با سیستان و بلوچستان باشد. آنها مردانه راه را برای زنان باز میکنند.
انتخاب زنان به عنوان شهردار، معاون استانداری، فرماندار، بخشدار و... باعث شد رسانهها از پیشتازی زنان در مدیریت سیستان و بلوچستان یاد کنند. قرار گرفتن مسئولان استانی، مذهبی و شهرستانی پشت سر یک راننده زن باعث شد افراد زیادی یادآوری کنند که برخلاف بسیاری از شهرها که انتخاب زنان مطالبه مردمی است، این مسئولان سیستان وبلوچستان هستند که راه را در میان خرده فرهنگهای استان برای زنان باز میکنند.
نرگس فارقی ۱۷ سال است که رانندگی میکند. دوسال است که راننده نمونه است وحالا افراد بسیاری او را میشناسند. او هر روز همراه با رانندگان مرد اتوبوسرانی زاهدان ساعت۵ صبح پشت فرمان مینشیند تا فراز و فرودهای زندگی را پشت سربگذارد. ساعت یک ونیم بعد از ظهر کارش در اتوبوسرانی تمام میشود اما چاله چولههای زندگیاش با حقوق اتوبوسرانی پر نمیشود. بعد از ظهر را با ماشین «ون» مسافرکشی میکند تا بتواند زندگی خود، همسر و شش فرزندش را تأمین کند. میگوید: «دو پسر سرباز دارم. یک دخترم دانشجو است. سه فرزند دیگر هم دانشآموز هستند.»
بین حقوق او و مردان راننده تفاوتی وجود ندارد. همه حقوق قانون کار را میگیرند اما همکاران مرد چون سابقه بیشتری دارند حقوق بیشتری هم گیرند. میگوید: «حقوق من یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان است اما با گذشتن از استراحت روز جمعه و اضافه کار نزدیک به یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان میگیرم. اما کفاف زندگی با شش فرزند را نمیدهد.»
میگوید: «اگر همکاران مرد از من حمایت نمیکردند امروز من راننده موفقی نبودم.»
بچههایش روزهای اول از شغل مادر راضی نبودند: «چون محیط استان جوری بود که نمیپذیرفت اما بچهها کم کم دیدند که اقوام و دوستان از شغل من تعریف میکنند حالا راضی هستند.»
او میگوید: «من سخت کار میکنم اما کاش مسئولان فکری به حال جوانان میکردند من الان دو پسر بیکار در خانه دارم.» او حتی تعجب پاکستانیها و چینیها را هم برانگیخته است: «گروهی از چین و پاکستان آمده بودند، اصلاً باورشان نمیشد؛ شروع کردند به عکس گرفتن. چینیها هم همینطور.»
او هرچند رانندگی را دوست دارد اما آرزویش روی زمین نیست درآسمان است: «الان که نه سرمایهای دارم نه ذهنم یاری میکند اما اگر میتوانستم درس بخوانم دوست داشتم امروز خلبان باشم.»