شهرداد روحانی سالهاست که از معرفیکردن معاف شده است. محبوبیت او و لبخند پرانرژی و بزرگش باعث شده چنان جایگاه خوبی در میان مردم داشته باشد که از کوچک و بزرگ طرفدار او باشند. انتخاب او در مسند رهبر ثابت ارکستر سمفونیک تهران، قطعا بهجز تبحر او در کار رهبری ارکستر، معطوف به این انرژی بیپایان و شوری است که در اجرای آثار به خرج میدهد. امسال و در جشنواره سیودوم موسیقی فجر، روحانی دو اجرا را به صحنه برد؛ اول با ارکستر سمفونیک تهران که در آن قطعاتی دشوار از جمله پوئم سمفونی «سرزمین دلاوران» را اجرا کرد و بعد از آن همکاری با ارکستر «پوچینی» ایتالیا که در آن دو رهبر میهمان هم حضور داشتند.
به گزارش شرق، روحانی که پیوسته به همکاریها و فعالیتهای بینالمللیاش شهره بوده است، در همین اندکزمانی هم که رهبری ارکستر سمفونیک تهران را به دست گرفته، تلاش کرده تا این ارکستر را هم از محدوده اجراهای داخلی خارج کند تا بتواند در کشورهای دیگر هم فعالیتهای بینالمللی داشته باشد و به اجرای قطعات بپردازد. با او درباره حالواحوال این روزهای ارکستر سمفونیک تهران بعد از تمامی حواشیای که بعد از رفتن رهبر پیشین به وجود آمده بود به گفتوگو نشستهایم.
چه شد که باب همکاریهای بینالمللی ارکستر سمفونیک تهران را با همکاری با ارکستر ایتالیا گشودید؟
یکی از مهمترین اهدافی که بعد از پذیرفتن رهبری ارکستر سمفونیک تهران به آن توجه کردم، مراوده فرهنگی با هنرمندان و گروههای بینالمللی بود که بهزعم من میتواند نقش تعیینکنندهای در جریان معرفی ارکستر سمفونیک تهران به دنیا داشته باشد. بنده در این مدت حتی با نوازندههای ایرانی مقیم خارج از کشور نیز در ارتباط بوده و خواهان همکاری تعدادی از آنها برای حضور در مجموعه ارکستر سمفونیک تهران شدم، بهطوریکه در همین کنسرت مشترک ما با ارکستر فستیوال پوچینی ایتالیا، خانم نسیم سعد، از نوازندگان مطرح ویلنسل که در این سالها در خارج از کشور زندگی میکند، بهعنوان تکنواز قطعه «باغ ایرانی» همراه ما بود.
چقدر امیدوار به تکرار این نوع همکاریها هستید؟
خوشبختانه در همین مدت کمی که از جریان تمرینها میگذشت، فضای بسیار خوبی به وجود آمده که امیدوارم استمرار پیدا کند و گروه ایرانی هم بتواند در کشور ایتالیا با این ارکستر کنسرت بدهد. فضا بهگونهای است که گروه ایتالیایی بسیار خوب از همکاران ایرانی خود حرف میزدند و میتوانم بگویم آنها انتظار چنین کیفیتی را از ارکستر ما نداشتند که همین افتخار بزرگی برای ارکستر سمفونیک تهران است.
اوضاع ارکستر سمفونیک این روزها خارج از فضای جشنوارهای و بعد از آمدن شما بهعنوان رهبر ثابت چطور و در چه حالی است؟
از وقتی که مسئولیت ارکستر سمفونیک را برعهده گرفتم، فعالیتها بهتر شده و جو ارکستر بسیار خوب و حرفهای است. طبق برنامهریزیای که تا آخر سال داریم، هر ماه حداقل چند شب برنامه ارکستر سمفونیک اجرا میشود که از این بابت خیلی خوشحالم. همیشه سعی داشتم از نوازندههای ایرانی بهعنوان سولیست استفاده کنم، بهخصوص نوازندههای ارکستر سمفونیک تهران و در چند برنامه گذشتهای که داشتم، با یک پیانیست جوان و بسیار خوب ایرانی به اسم امیرمهیار مرادی اجرا کردیم که این قطعه را بسیار خوب اجرا کرد.
در کنسرتهای قبلی، کنسرتو ویلن خاچاطوریان را برای اولینبار با سولیستی امین غفاری اجرا کردیم که ایشان از نوازندههای بسیار خوب ویلن هستند. در ماه آذر هم، تصمیم گرفتم از دو نوازنده ارکستر سمفونیک تهران به نام مونیکالران و علیرضا چهرهقانی بهعنوان سولیست دعوت کنم که این دو عزیز، قطعه کنسرتو ویلن باخ در «رِ مینور» را که برای دو ویلن نوشته، اجرا کنند. البته چندوقت پیش سر تمرین ارکستر سمفونیک به همه اعضا این پیشنهاد را دادم که اگر احساس میکنند برای اجرای روی صحنه بهعنوان سولیست آمادگی دارند از این کار استقبال میکنم.
بهتازگی در مصاحبهای اعلام کرده بودید که از نوازندههای ایرانی خیلی راضی هستید و احساس نیاز نمیکنید که از خارج نوازنده بیاورید.
در آن مصاحبه از من سؤال شده بود که آیا میخواهم سولیست یا نوازنده خارجی به ارکستر اضافه کنم یا نه. طبیعتا من محدودیتهایی دارم و در درجه اول با محدودیت بودجه ارکستر مواجهم. اگر قرار باشد یک سولیست غیرایرانی دعوت کنیم، هزینه رفتوبرگشت، اقامت و دستمزدش به اندازهای میشود که میتوانیم این میزان دستمزد را به چند نوازنده ایرانی پرداخت کنیم که در ایران فعالیت میکنند.
صرفا هدفم این نیست که با ارکستر تمرین و یک کنسرت برگزار کنم؛ من یک هدف درازمدت دارم که نوازنده خوب و حرفهای تربیت شود. چون سالها زمان میبرد تا یک نوازنده حرفهای به سطحی برسد که بتواند در ارکستر سمفونیک کشورش فعالیت کند. دادن چنین موقعیتهایی به نوازندهها که بتوانند بهعنوان سولیست فعالیت کنند بهندرت پیش میآید. این تجربه میتواند برای تربیت یک نوازنده بسیار خوب و مؤثر باشد. این پاسخ من به آن سؤال مصاحبهکننده بود؛ ولی دلیل نمیشود این موقعیت را نداشته باشیم که از یک سولیست خوب و حرفهای خارجی دعوت کنیم و حتما این اتفاق میافتد، ولی از این بابت نگرانی ندارم که به دلیل کمبودها کارم لنگ بماند. با فعالیت و تلاش بیشتر میتوانیم سطح نوازندههای ایران را بالا ببریم که این کار نیازمند زمان کافی و تعلیم بیشتر است.
درواقع خیالتان از بابت کیفیت کار نوازندههای ایرانی راحت است.
صد درصد نیست، ولی تا یک مقداری اینطور است. متأسفانه نسبت به جمعیت کشورمان، موزیسین حرفهای بسیار کم داریم. در شهری مثل تهران با ١٢، ١٣میلیون جمعیت، اگر بخواهیم خیلی خوشبینانه نگاه کنیم، درنهایت صد نفر نوازنده حرفهای و خوب داریم. البته من درباره ارکستر سمفونیک صحبت میکنم و این آمار در مورد نوازندههای سازهای ایرانی صدق نمیکند. این آمار برای نوازنده ارکستر سمفونی بسیار کم است و ما داریم در این زمینه فعالیت میکنیم. امیدوارم زمانی برسد که اینقدر به اندازه کافی نوازنده خوب داشته باشیم تا بتوانیم ١٠ ارکستر سمفونیک در کشور داشته باشیم.
اتفاقا چشمانداز بسیار خوبی است. حتما به یاد دارید روزهایی که خودتان شاگرد بودید؛ البته استادهای بسیار بزرگی داشتید، از هنری مانچینی گرفته تا آقای محمدتقی مسعودیه از استادان موسیقی ایران. اما در دوره شما یا حتی بعد از شما، نوازندهها و خوانندههای جدی در مقایسه با نسل جدید خیلی بیشتر بودند. فکر میکنید دلیلش چیست؟
وقتی در هنرستان ملی موسیقی تحصیل میکردم استادهای بسیار خوبی داشتم؛ هم استادهای خارجی و هم استادهای ایرانی. در آن دوره دولت از هنر حرفهای پشتیبانی میکرد و اگر به عقب برگردید، میبینید خیلی از هنرمندان عزیزی که الان فعال هستند و زحمت میکشند در آن دوره تحصیل میکردند و اغلب با من همدوره بودند. همه اینها باعث شده بود سطح موسیقی علمی در کشور بالا باشد. وقتی از هنرستان موسیقی فارغالتحصیل شدم برای ادامه تحصیل به اتریش و آکادمی موسیقی وین رفتم.
برای آهنگسازی و رهبری ارکستر باید یک دوره هشتساله را میگذراندم و مجبور بودم تعدادی از درسها را دوباره و طی چهار سال تکرار کنم. وقتی به آنها گفتم من این درسها را در ایران گذراندهام، گفتند برای ما مهم نیست کجا گذرانده باشی، ما یک امتحان ورودی از شما میگیریم و اگر واقعا اینها را بدانی لازم نیست تکرار کنی. حدود چهار یا پنج درس مختلف مثل هارمونی، سلفژ، کنتراپوان و... که در ایران خوانده بودم را امتحان دادم و از تکرارش معاف شدم.
البته علاقهمندی کسی که شاگردی میکند هم شرط مهمی است. وقتی خودتان علاقهمندید باید بیشتر به دنبال یادگیری بروید و صرفا انتظار نداشته باشید با فارغالتحصیلشدن از هنرستان یک موزیسین کامل شوید. حتی در اتریش و آمریکا هم اینگونه نیست؛ خود شاگرد باید کارهای اضافه انجام بدهد تا بتواند یک سروگردن از بقیه بالاتر باشد. زمانی که در ایران درس میخواندم سطح موسیقی بالاتر بود و کسانی که در آن زمان تحصیل میکردند خوشبختانه هنوز فعالند و باعث خوشحالی است که این روند ادامه دارد.
شاید هم جای نگرانی است.
البته از خیلی جهات باعث نگرانی است، ولی از این بابت خوشحالم که این عزیزان هستند و همچنان فعالند.
نگرانی از این بابت است که اگر این نسل از بین برود، در نسل جدید نوازندهها، کجا میشود این هنر جدی را پیدا کرد و این نسل را ادامه داد؟
نگرانی بجایی است. موسیقی در حقیقت علمی است که باید یاد گرفت. اگر پشتیبانی و حمایت دولت در مورد کارهای علمی وجود نداشته باشد، پیشرفتی که لازم است، طبیعتا انجام نمیشود.
درنتیجه حرکت کند میشود و نسلها میگذرد تا یک نفر بتواند برای پیشرفت موسیقی مملکتش مثمر ثمر باشد. یکی از دلایل برگشتم به مملکت عزیزم این است که بتوانم مثمر ثمر باشم و تجربهای كه کسب کردهام را منتقل کنم. تصمیم گرفتم بیشتر وقتم را در کشورم بگذرانم و با جوانها کار کنم تا شاید بتوانم یک جای کار را بگیرم.
در مدتی که در ایران حضور داشتید یا سالهایی که به ایران رفتوآمد داشتید پیش آمده که بخواهید روی افراد بیشتری سرمایهگذاری کنید یا بهصورت خاص تربیتشان کنید؟
چون بیشتر فعالیتم با ارکستر سمفونی تهران بود، توانستهام سولیستهایی را کشف کنم. این افراد خیلی شناختهشده نبودند و سعی کردم یک مقدار با آنها کار و معرفیشان کنم. همین مسائل باعث شد این افراد بیشتر شناخته شوند و حتی عده بیشتری تشویق شوند. جوانها وقتی میبینند یکی از همسنهایشان اینقدر موفق است و قطعهای جهانی را بهخوبی اجرا میکند، طبیعتا به فکر میافتند خودشان هم ممکن است بتوانند به این مرحله برسند. همین حرکتهای کوچک شاید بتواند در درازمدت مؤثر باشد. من به حدود ٧٠، ٨٠ نوازنده تعلیم میدهم و با تعالیمی که میبینند، میتوانند در ارکستر سمفونی کشورهای دیگر هم به فعالیت ادامه بدهند.
فکر میکنید دلیل سهلگیری در مورد نوازندههای نسل متأخر چیست؟
غیر از استعدادی که هنرجو باید داشته باشد، وقتی آموزش موسیقی با علم همراه میشود کامل میشود. منظورم از علمداشتن، لزوما مدرک و تحصیلات آکادمیک نیست. در این دوره اینقدر امکانات زیاد شده که از طرق مختلف میتوان علم موسیقی را بالا برد. من به عنوان یک آهنگساز و رهبر ارکستر، بالاترین مدارک علمی دنیا را دارم اما اصلا برایم مهم نیست و با آنها هم شناخته نمیشوم. اگر آهنگسازم، آثارم گویای توانایی من است و اگر رهبر ارکسترم، نتیجه کارم گویای این توانایی است. باید افرادی وجود داشته باشند تا بتوانند این علم و تجربه را منتقل کنند، اما متأسفانه این افراد بسیار کم هستند.
شما بهتر از هرکسی میدانید ارکستر سمفونیک تهران را در چه شرایطی تحویل گرفتید. دلایل این اوضاع وخیم چیست؟
تنها یک دلیل ندارد. شاید به کسانی که با ارکستر کار میکنند، برگردد. افراد مختلف هدفهای مختلفی دارند و من نمیتوانم درباره هدفهای دیگران صحبت کنم، اما هدفم این است بتوانم دانش و تجربهام را به نسل جوان منتقل کنم و با کمک همکارانم بتوانیم سطح علمی موسیقی کشور را بالا ببریم. یکی از اهدافی که همیشه دنبال کردهام، این است که از اجراها فیلمبرداری شود و برای معرفی ارکستر سمفونیک تهران منتشر شود؛ تا هم به ایرانیان و هم به غیرایرانیان، معرفی شوند. در کشور ما در این زمان، چنین فعالیتهایی انجام میشود. این کار چند حسن دارد؛ یکی اينکه استعدادهای جوان کشور عزیز ما به غیرایرانیها معرفی میشود و متوجه میشوند این جوانها میتوانند آثار نوابغ بزرگ دنیا را که در کشورهای پیشرفته دنیا هم اجرا میشوند، همزمان در ایران و با کیفیتي پذيرفتني اجرا کنند. البته من این ارکستر را اصلا با ارکستر فیلارمونیک وین، برلین و... مقایسه نمیکنم؛ چون اصلا نميتوان آنها را قیاس كرد؛ اما برای یک کشور آسیایی مانند ایران که موسیقیاش اصلا از طرف دولت حمایت نمیشود، اجرایي پذيرفتني است و کار در سطح بالایی عرضه میشود.
زمانی که به عنوان رهبر ارکستر میهمان به ایران میآمدم، چند سیدی صوتی و تصویری ضبط کردیم که در دسترس است. از زمانی هم که مسئولیت ارکستر سمفونیک را بر عهده گرفتم، اولین برنامهام ضبط صوتی و تصویری اجراها بود. بااینکه اجراها خالی از اشکال نیست؛ اما اجراهای ضبطشده را در هر جای دنیا میتوانم با افتخار نشان بدهم و سرم را بالا بگیرم. در آخرین سیدی که قرار است بهزودی منتشر شود، آثار استاد حسین دهلوی را اجرا کردهایم. جالب است به شما بگویم قسمت کوچکی که به عنوان بونوس در این مجموعه گذاشتهایم، آخرين اجرای زنده استاد مصطفی کمالپورتراب در تالار وحدت است که ایشان پیانو زدهاند. متأسفانه ایشان چند هفته بعد از این اجرا از دنیا رفتند و این فیلم به عنوان یک یادگاری در این مجموعه قرار گرفت.
رهبرهایی که قبل از شما با ارکستر کار میکردند هم احتمالا برنامهها و اهداف خاصی داشتند، ولی ارکستر سمفونیک تهران هیچوقت نتوانسته پایبند به اهدافی باشد که تعریف کرده. تا ارکستر آمده جان بگیرد، یا نوازندهها عوض شدهاند یا رهبر ارکستر یا حقوق به تعویق افتاده و... . داستانها و حواشی این قضیه اینقدر زیاد بوده که همهچیز دگرگون شده است. برنامه و فکر شما برای آینده چیست و چه قدر میتوانید به قولوقرارها دل خوش کنید؟
مسئله اصلا دلخوشی یا نگرانی من نیست؛ من کار خودم را انجام میدهم. اگر هدف درست باشد، کار خوب پیش میرود. من همیشه نگران آینده موسیقی کشورم بودهام. همیشه خودم را جزئی از اعضای ارکستر ديده و بالاتر نمیبینم. مسئولیت من رهبری ارکستر است و در حقیقت مسئولیت اصلی است. اگر اجرای یکی از برنامهها ضعیف باشد، به من برمیگردد؛ چون باید در تمرینها طوری ارکستر را آماده میکردم که ضعفها برطرف شود. ولی بااینحال، خودم را عضوی از این گروه میدانم.
گاهی دیده شده کسانی که رهبری ارکستر را بر عهده دارند، فاصلهشان را با نوازندهها خیلی زیاد میبینند؛ به نظرم مشکل ازاینجا آغاز میشود. من از حاشیههای ارکستر تهران اطلاع دقیقی ندارم و آن را فقط در مطبوعات دنبال کردهام؛ اما در این ١٢، ١٣سالی که با ارکستر سمفونیک تهران کار میکنم، هیچیک از این مشکلات و مسائل را احساس نکردهام. در این چند ماه هم که بهطور ثابت این مسئولیت را بر عهده گرفتهام، مسئله خاصی احساس نکردهام؛ اگر هم مسئلهای وجود دارد، مسائلی است که در همه ارکسترهای دیگر هم با آن برخورد کردهام. در ارکستر سمفونیک با ٧٠ الی صد هنرمند که هرکدام شخصیت خاصی دارند، طرفیم. به نظرم اینکه رهبر ارکستر فقط قطعه را خوب بشناسد و دستش را خوب تکان بدهد، کافی نیست؛ به خیلی مسائل ازجمله مسائل روانی هم باید توجه کند.
کافی است دو نفر نخاله بین اعضای ارکستر باشند، همین باعث میشود جو به هم بریزد. موزیسینها در پنج دقیقه میفهمند باید به رهبر ارکستر احترام گذاشت یا نه؛ نه برای اخلاق خوبش، بلکه برای معلومات بیشتر او و اینکه کارش را به بهترین نحو انجام میدهد. وقتی به این مرحله برسند، بلافاصله موزیسینها در مشت شما هستند.
فکر میکنم يكي از دلايلي كه هیچ مشکلی ایجاد نشده، این است که شما هیچوقت اهل حاشیه نبودهاید.
بله و علت اینکه اهل حاشیه نبودهام، این است که هیچوقت خودم را جدی نگرفتم؛ چون همه ما در یک کشتی هستیم و هدفمان این است کشوري سربلند داشته باشیم و وقتی اسم ایران گفته میشود، از آن به نیکی یاد شود. البته حاشیهها و مشکلاتی هم وجود دارد؛ ولی چون جو، حرفهای و همراه با احترام متقابل است، کارها خیلی خوب پیش میرود. هیچ کاری بدون مشکل نیست، بهویژه در شرایطی که ما هستیم و کمبودهایی که داریم؛ اما همه یکییکی برطرف میشود. همینکه در این راه جلو میرویم و مشکلاتمان حل میشود، باید قدردان باشیم. باید صبر داشته باشیم تا باقي مشکلات نيز حل شوند.
اجراهای اخیرتان چه ویژگیهایی داشتند؟
چندین قطعه برای اولین بار در این ماهها اجرا شد که ارکستر سمفونیک تهران این قطعات را در گذشته اجرا نکرده بود؛ مثلا سمفونی ٩ دورژاک بارها از سوي رهبران مختلف اجرا شده بود و تکرارش دیگر لزومی نداشت. البته موسیقی کلاسیک در کشور ما پیشینهای مانند کشورهای اروپایی و آمریکا ندارد، در نتیجه باید مردم را با موسیقی کلاسیک آشنا کرد تا موسیقی علمی پیشرفت کند. نوابغ بزرگ دنیا مانند موتزارت، بتهوون، چایکوفسکی و... به یک ملت تعلق ندارند، به همه دنیا متعلقاند؛ چون هنرشان فراتر از مرزهای کشورهاست؛ بنابراین مردم ما هم باید با این آثار بزرگ هنری آشنا شوند.
یکی از وظایف مهمی که رهبر ارکستر باید به آن توجه کند، انتخاب قطعات است. معمولا وقتی قطعهای را برای برنامهای در نظر میگیرم، چند هدف دارم؛ یکی اینکه بتواند در پیشرفت تکنیکی ارکستر و اجرای آن مؤثر باشد و هم اینکه مردم عادی علاقهمند به موسیقی را ترغیب کند تا برنامههای بیشتری ببینند. جامعهای که با هنر آشنا باشد طبیعتا جامعه بهتری است. در انتخاب قطعات، قطعا موزیسینها را هم در نظر میگیرم ولی فقط برای آنها انتخاب نمیکنم. این طرز فکر نشان داده موفق بوده. چون به محض اینکه اعلام میکنیم ارکستر سمفونیک در این تاریخ اجرا دارد مردم استقبال میکنند و بلیتها سریع فروخته میشود.
گاهی استقبال اینقدر زیاد است که حتی گاهی مجبور میشویم برنامهها را تکرار کنیم. در جشنواره موسیقی فجر هم به همراه ارکستر پوچینی ایتالیا، قطعه «ویلیام تل اورتور» اثر جاکومو روسینی همینطور «باغ ایرانی» با حضور نسیم سعد به عنوان سولیست را اجرا کردیم. علاوه بر اینها «کاپریس ایتالیایی» اثر پیتر ایلچ چایکوفسکی هم قطعه مهمی بود که دیدید مورد توجه حضار قرار گرفت.
شما در دانشگاه UCLA موسیقی فیلم خواندهاید، در حالیکه در ایران بهندرت موزیسینهایی داریم که در رشته موسیقی فیلم تحصیل کرده باشند. دلیلش چیست؟
از کودکی خیلی به موسیقی فیلم علاقه داشتم. ولی درعینحال میدانستم باید سواد این کار را داشته باشم. حتی در وین هم که در رشته موسیقی کلاسیک تحصیل میکردم دنبال این بودم که همزمان درس موسیقی فیلم بخوانم، ولی آن زمان این امکان وجود نداشت. الان موسیقی فیلم اینقدر جا باز کرده که در چند کشور تدریس میشود. زمانی که من تحصیل میکردم ارکسترهای خوب اروپایی هیچوقت موسیقی فیلم اجرا نمیکردند و آن را یک درجه پایینتر از موسیقی کلاسیک میدانستند که بعدا معلوم شد اشتباه میکردند.
چون اکثر کسانی که در موسیقی فیلم موفق بودند تحصیلات موسیقی کلاسیک داشتند و آثاری در این زمینه نوشتهاند. مثل اریک ولفگانگ کورنگلد که آهنگساز وینی بود و در ١٢سالگی اپرا نوشته بود. بعد از سالها نوشتن سمفونی و اپرا در اواخر عمرش به آمریکا مهاجرت کرد و موسیقی فیلم نوشت. من از اول این علاقه را داشتم و وقتی درسم تمام شد به آمریکا رفتم. البته الان ارکستر فیلارمونیک وین هر سال موسیقی فیلم اجرا میکند. یک شب موسیقی دارند که در یک فضای باز ٣٠ هزار نفر به دیدن آن مینشینند و آثاری از جان ویلیامز، کورنگلد و... را اجرا میکنند. ارکستر فیلارمونیک برلین حتی موسیقی فیلم ضبط میکند.
این نشان میدهد موسیقی فیلم، نزدیکترین موسیقی به موسیقی کلاسیک است. موزیسینها نهتنها این قطعات را با علاقه اجرا میکنند، بلکه متقاضیان زیادی هم دارد. من در دانشگاه UCLA با استادان بزرگی مانند جان ویلیامز و هنری مانچینی کار کردم و آنجا بهترین مرکز برای یادگیری موسیقی فیلم بود.
برای ارکستر سمفونیک تهران هم یکبار شب موسیقی فیلم برگزار کردید؟
بله، استقبال زیادی شد و الان هم مرتب از من میخواهند. اگر در آینده موقعیت مناسبی باشد حتما این برنامه را اجرا خواهم کرد.
با وجود این همه علاقه چرا هیچوقت آهنگساز موسیقی فیلم نبودید؟
باید پروژهای از لحاظ هنری راضیام کند تا بتوانم اثری خلق کنم و هنوز پیش نیامده. احساس کردم نمیتوانم دلم را برای کاری بگذارم. البته یکی، دو پروژه کوچک انیمیشن در ایران کار کردهام که خیلی هم عالی شد. حتی یک کار کوتاه را هم با ارکستر سمفونیک لندن ضبط کردم. کاری بود به اسم نمکی و دیو که قرار بود یک فیلم بلند سینمایی شود و کار باارزشی بود. نمونه کوچکی از کارهای دیزنی بود، اما با داستان و کاراکترهای ایرانی. اول قرار بود یک تیزر ساخته شود و شخصیتها معرفی شوند.
با اینکه داستان قطع شده بود و قطعاتی از آن بود اما موسیقی توانست آنها را به هم وصل کند و به نظرم کار بسیار جذابی شد. اما بعدا این عزیزان مشکلاتی با هم پیدا کردند و نتوانستند این فیلم را ادامه دهند. اگر پروژه مناسبی پیش بیاید و از جنبه هنری توجهم را جلب کند، قطعا کار میکنم.