بچههای این مدرسه مرفه هستند. بین 20 تا 25 میلیون تومان در سال شهریه میدهند. بیشترشان در تعطیلات، مسافرتهای خارجی میروند و طبیعتاً وقتی مهرماه یا بعد از عید به مدرسه میآیند، اشتیاق دارند برای هم از سفر و خاطراتشان تعریف کنند. این تعریف کردن، برایشان حالت پُز دادن دارد.
به گزارش روزنامه «ایران»، بعد از تعطیلات تابستان و عید، آنقدر حرف برای گفتن دارند که میشود کلاً کلاس را تعطیل کرد و پای خاطراتشان نشست. ذهنتان به روزهای دور نرود؛ آن وقتها که همشاگردیها دلشان پر میزد زودتر مدرسه باز شود تا روی دوستان را ببینند و بنشینند به گپ و گفت. یکی، از سفر به شهر پدری بگوید و آن دیگری از شیرینی کارآموزی تابستانی وردست استادی چیره دست. زیادش دو تا زنگ تفریح طول میکشید و بعدش دیگر روال عادی مدرسه بود. حالا اما اوضاع جور دیگری است؛ البته نه در همه مدرسهها. اما مرفهها، هم جور دیگری تفریح میکنند و هم، جور دیگری تعریف.
«بچههای این مدرسه مرفه هستند. بین ۲۰ تا ۲۵ میلیون تومان در سال شهریه میدهند. بیشترشان در تعطیلات، مسافرتهای خارجی میروند و طبیعتاً وقتی مهرماه یا بعد از عید به مدرسه میآیند، اشتیاق دارند برای هم از سفر و خاطراتشان تعریف کنند. این تعریف کردن، برایشان حالت پز دادن دارد. متأسفانه میبینیم که بچههای دبستانی مدام در حال فخرفروشی به هم هستند و چشم و هم چشمی هم بینشان زیاد است. درست است این بچهها همهشان مرفه هستند اما بینشان بچههایی هم هست که شرایط اقتصادی خانوادههایشان متوسط است و خانوادهها از رفاه خودشان میزنند تا بچهشان در چنین مدرسهای درس بخواند. این بچهها دچار تعارض میشوند.»
اینها را احمد سبحانی، مربی آموزشی یکی از همین مدرسهها میگوید؛ مدرسهای در شمال شهر تهران. او ادامه میدهد: «به خاطر همین فخرفروشیها بین بچهها خیلی اختلاف ایجاد میشود. حتی بچههایی که وضع مالیشان مثل هم است. مادر یکی از دانشآموزان آمده بود و شکایت داشت از اینکه فرزندش از همراه شدن با پدر و مادرش در سفر مالزی امتناع میکند چون به نظرش سفر غیر اروپایی خیلی بیکلاس است و خجالت میکشد به دوستانش بگوید برای تعطیلات عید، مالزی رفته.
از این موارد باز هم داریم. فقط هم مربوط به سفر نمیشود. بچهها با ماشین پدر و مادرشان و منزل مسکونی و باقی داراییهایشان به هم فخرفروشی میکنند. برای اینکه جلوی این رفتار را بگیریم، به معلمها توصیههایی کردهایم؛ از جمله اینکه اجازه ندهند بچهها در مورد چنین مسائلی باهم بحث کنند. گفتهایم معلمها حتی گوشی تلفن همراهشان را جلوی بچهها بیرون نیاورند چون مواردی بوده که دانشآموزان سر مارک گوشی معلمها باهم بحث کردهاند. معلمها همچنین نباید روز تولدشان را به دانشآموزان بگویند چون باز هم سابقه داشته بچهها برای معلم هدیه آوردهاند و سر اینکه هدیه چه کسی گرانتر است، باهم اختلاف پیدا کردهاند. همچنین روز معلم هم کسی حق گل و هدیه آوردن ندارد.»
رقابت بین دانشآموزان همیشه وجود دارد. معمولاً هم رقابت درسی، که البته چیز بدی نیست و باعث میشود برای موفقیت بیشتر، تلاششان را چند برابر کنند. اما اینکه دانشآموزان بر سر اینکه ساعت مچی کدامشان گرانتر است و برند معروفتری دارد، باهم رقابت کنند، نه موفقیتی در پی دارد و نه تلاشی برای بهتر شدن. آنچه ایجاد میشود، فقط انرژی منفی است که تلاش برای تحصیل و آموزش در سایهاش رنگ میبازد؛ آفتی که به جان بعضی مدارس افتاده و بخشی از آن ناشی از سیاستهای نادرست آموزشی است و بخشی دیگر، تربیت نادرست از سوی والدین و از همه مهمتر اقتصاد بیماری که طبقهای را یک شبه به زمین میزند و طبقهای دیگر را یک شبه به آسمان میبرد.
«دانشآموزی که در محیط خانه، مدام شاهد چشم و همچشمی از سوی پدر و مادر و دیگران است، تحت تأثیر این فضا قرار میگیرد و فخرفروشی را بهعنوان یک ارزش تلقی میکند. بحث هویت سازی، در وهله اول از خانواده شروع میشود که متأسفانه خیلی وقتها الگوی مناسبی نیستند. همچنین نظام آموزشی هم نتوانسته در به سامان رساندن این مسأله مهم موفق باشد.»
زهرا اوجانی، کارشناس آموزشی این را میگوید و ادامه میدهد: «دانشآموزان در مدارس خصوصی، بیشتر وقتشان را در محیط مدرسه و شرکت در کلاسهای مختلف میگذرانند و طبیعی است که در این شرایط از اولیای مدرسه و دیگر دانشآموزان تأثیر میگیرند. حتی همین کلاسهای آموزشی، گاهی اوقات ابزاری برای فخرفروشی خانوادهها و خود دانشآموزان است. بهطوری که اگر دانشآموزی در تمام کلاسهای فوق برنامه که از سوی مدرسه برگزار میشود شرکت نکند، احساس سرافکندگی میکند.
درحالی که لزوماً شرکت در تمام کلاسها برای همه دانشآموزان، مفید نیست و با توجه به استعداد آنها باید برای این دورهها برنامهریزی شود. بهعنوان مثال تمام دانشآموزان به تئاتر علاقهمند نیستد. یکی ممکن است علاقهاش در زمینه موسیقی باشد و دیگری، داستان نویسی. اما این کلاسها گاهی به ملغمهای تبدیل میشوند که حاصلی جز خستگی برای دانشآموز ندارد.»
ریشه فخرفروشی بین دانشآموزان کجاست؟ از چه زمانی این رفتار بینشان رایج شد؟ آیا این موضوع به گسترش فرهنگ نوکیسگی و منفعتطلبی ارتباطی دارد؟ دکتر سیدحسن حسینی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با «ایران» در اینباره میگوید: «در جامعهای که فخرفروشی در تمام لایههای آن وجود دارد، طبیعی است که چنین رفتاری به نظام آموزشی و دانشآموزان هم سرایت میکند. ما اصولاً جامعه فخرفروشی داریم. در یک اداره از پایینترین سطح، با ارباب رجوع با فخرفروشی برخورد میکنند و بسته به اینکه ارباب رجوع دارای چه طبقه اجتماعی است، رفتارشان با او متفاوت است.
در واقع با این کار، قدرت خود را به رخ میکشند. مشابه همین رفتار در خانواده و محیطهای اجتماعی هم دیده میشود. متأسفانه در مدارس خصوصاً مدارس خصوصی، به جای اینکه دانشآموزان بر اساس ارزش علمی و رفتاری سنجیده شوند، کسی که خانوادهاش کمک بیشتری به مدرسه بکند و بیشتر پول خرج کند، با ارزشتر شمرده میشود و نوع رفتار اولیای مدرسه هم با او متفاوت است. خانوادهها در بسیاری از موارد تلاش میکنند با ارائه خدمات خاص به مدرسه، برای فرزندشان جایگاه ویژهای فراهم کنند. درحالی که یکی از وجوه سیستمهای رسمی که مدرسه و محیط آموزشی هم جزو آنها محسوب میشود، این است که صرف نظر از طبقه اجتماعی به افراد نگریسته شود. یعنی فرد در مدرسه فقط دانشآموز است.»
این جامعهشناس ادامه میدهد: «در ایران بهعنوانها خیلی بها داده میشود. عناوینی مثل دکتر و غیره. حتی به کسی میگوییم «حاجی» صرف نظر از بهره معنوی او از سفر حج، این پیام را انتقال میدهیم که او پول بیشتری داشته و به این سفر رفته است. استفاده از همین عناوین که در واقع از جامعه روستایی و عشایری به جامعه شهری انتقال پیدا کرده، باعث ایجاد نظام طبقاتی در جامعه میشود که البته با نظام سرمایهداری متفاوت است. در کشوری مثل فرانسه که سرمایهداری محسوب میشود، هیچ گاه نمیبینیم با دانشآموزان در مدارس بر اساس عناوین خانواده و میزان ثروتشان رفتار شود. به همین دلیل هم هست که در نظام آموزشی به جای اینکه فرهنگ انسانی برابری طلبانه رواج داشته باشد، فرهنگ نابرابری طلبانه داریم که باعث انواع به رخ کشیدنهای اجتماعی و فرهنگی میشود.»
سینکر لویس نخستین آمریکایی بود که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شده. او در سال ۱۹۲۲ در رمان «بابیت» طبقه نوکیسه آمریکا را زیر ذرهبین برد و انواع فخرفروشیهای عجیب و غریب این طبقه را واکاوی کرد. صفحات بسیاری از این اثر ارزشمند که در آکادمی نوبل نیز به آن توجه ویژه شد، به درگیری شخصیت اول رمان برای خرید یک فندک میگذرد؛ فندکی برای اتومبیل که بشود آن را روی داشبورد نصب کرد و همینطور خوشحالی از ساخت ویلاهای زیبا و آپارتمانهای شیک در اطراف محل زندگی و شرکت در جمعهای دوستانه صنفی در کافهها و... هنوز رمان بابیت در نقد خلقیات رفتاری طبقه نوکیسه ایران نوشته نشده است و جای آن بسیار خالی است اما اگر نوشته شود، حتماً دست نویسندهاش برای یافتن تصاویری ماندگار خالی نخواهد بود. رقابت برای دیده شدن به هر قیمتی؛ کدام همکلاسی خانه بهتری دارد؟! ماشین پدر چه کسی گرانتر است؟! کدامیک از سفر اروپا برگشته؟! چه کسی از همه باکلاستر است؟!
این فخر فروشی ناشی از بی فرهنگی و بیسوادی است و زمانیکه افراد میبینند افراد تحصیل کرده از نظر مالی موفقیتی ندارند و هرچه بیسواد و بی فرهنگ است به پول و مال میرسند کم کم رفتارهای آن افراد بی فرهنگ الگو میشود ببینید کتاب نخواند و بی سواد بودن (به معنی نداشتن اطلاعات عمومی و یا رشته تخصصی خود نه نداشتن مدرک تحصیلی) آیا ضد ارزش است ؟ یا خیلی عادی است .
کافیست پول داشته باشی همه بیسوادی و بی فرهنگیت نتنها ناپدید میشوند که تبدیل به ارزش هم میشوند .خوب بچه ها هم از بزرگترهایشان تقلید میکنند
2-اینجوری در محیط مدرسه که تازه داره شخصیت یک کودک شکل میگیره ، همه با هم برابرند
چرا مسولین ما این همه دب دبه و کب کبه و درامد های نفتی از مدیدیت یه همچین بحرانی عاجزند ؟