صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۰۳۱۳۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۵ - ۲۹ دی ۱۳۹۵
شاید روزگاران خوشی را پشت‌ سر گذاشته‌ایم، زمانی که سخنان روزنامه‌نگاران مورد توجه بود، تیراژ روزنامه‌ها بالا بود و دانشجویان در دانشگاه‌ها به نظرات استادان توجه می‌کردند. معلم‌ها می‌توانستند سرنوشت و رویکرد دانش‌آموزان خود را تعیین کنند. گروه‌های سیاسی مرجع نظر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی قرار می‌گرفتند. با این شرایط این سؤال مطرح است که در مسائل و موضوعات مهم سیاسی نظر چه فرد یا گروهی برای مردم مهم‌تر است؟».

به گزارش شرق، در آخرین پیمایشی که در سال ٩٤ انجام شده است، ٣٨,٢ درصد افراد پاسخ داده‌اند نظر خانواده برایشان مهم است. ١٤.٩ درصد به نظر مسئولان، ١٢.٧ درصد به نظر علما و روحانیون و ١١ درصد به نظر مراجع تقلید مراجعه می‌کنند. گروه‌های سیاسی می‌توانند مرجع تنها هفت درصد مردم برای پاسخ‌‌های سیاسی و اجتماعی باشند؛ اما در کمال ناباوری و شاید افسوس فراوان ٦.٧ درصد به نظر استادان دانشگاه، تنها ١.٣ درصد به نظر معلمان و با تأسف بیشتر ١.٤ به نظر روزنامه‌نگاران استناد می‌کنند.

 به سراغ «عباس عبدی»، فعال سیاسی و تحلیلگر، رفته‌ایم تا نظرش را درباره ازدست‌رفتن و تغییر جایگاه گروه‌های مرجع به صورت مختصر بدانیم:

‌ به نظر شما مردم در این روزها بیشتر به رأی و نظرات چه کسانی مراجعه می‌کنند؟
برای اظهارنظر دقیق حتما باید مطالعات میدانی و پیمایشی معتبر در دسترس باشد؛ ولی فارغ از این نکته احساس می‌کنم که توسعه فضای مجازی و کاهش مشارکت متشکل گروه‌های مرجع، کارایی آنها را کم کرده است و در نتیجه افراد ترجیح می‌دهند تا درون خانواده و دوستان نزدیک به نتیجه‌گیری در امور مهم بپردازند.

‌ چگونه عده‌ای از افراد و شغل‌ها به‌عنوان مرجع از سوی مردم انتخاب می‌شوند؟
مرجعیت هر گروه بستگی به میزان مشارکت آن گروه و اعضایش در امور جامعه و ارتباط با مردم دارد؛ وگرنه اینکه گمان کنیم یک گروه برای مردم مرجعیت ذاتی دارد، چنین نیست.

‌ به‌تازگی آمار جدیدی در پژوهش نگرش‌ها و ارزش‌ها مطرح شده است که در‌این‌میان حضور روحانیون و علما در صدر گروه‌های مرجع قرار دارد. فکر می‌کنید این مشروعیت چه خاستگاهی دارد؟
با توجه به نحوه پرسش (آنچه بنده در‌این‌باره دیده‌ام) به نظر نمی‌رسد که بتوان درباره نتایج آن قضاوت قطعی کرد و به‌ویژه با نتایج پیمایش‌های قبلی مقایسه کرد؛ ولی آنچه از این نتایج مسلم است، کاهش گرایش به مرجعیت این گروه نسبت به گذشته است. آنان پیش‌از‌این از اعتماد بسیار بالاتری برخوردار بودند.

‌ از سوی دیگر حدود ٣٨ درصد همچنان برایشان نظرات خانواده مهم است. آیا این موضوع می‌تواند نشان‌دهنده جایگاه و استحکام خانواده باشد؟
به یک تعبیر بله. خانواده تنها نهادی است که هنوز در ایران کارکردهای خاص خود را دارد و حتی کارکردهای نهادهای دیگر را هم عهده‌دار شده است و باری اضافه را تحمل می‌کند؛ ولی از یک منظر چنین نتایجی جالب نیست؛ زیرا این کارکرد را باید دیگر نهادها به‌ویژه رسانه‌ها عهده‌دار شوند که متأسفانه نسبت به آنها اعتمادی وجود ندارد. چنین کارکردی در خانواده منجر به نوعی پس‌رفت در توسعه اجتماعی خواهد شد و دیدگاه‌های خاص‌گرایانه را تقویت و نگرش عام‌گرایانه را تضعیف خواهد کرد.

‌ پیش‌از‌این شاید در زمان روی‌کارآمدن دولت اصلاحات روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها به‌عنوان مرجع شناخته می‌شدند؛ اما اکنون این جایگاه از‌دست‌رفته به نظر می‌رسد. شما دلایل این ماجرا را چه می‌دانید؟
بخشی از آن را گفتم. به دلیل کاهش حضور اجتماعی آنان است؛ ولی ضعف رسانه‌های مستقل و عوارض ناشی از قاطی‌شدن دوغ و دوشاب در این رسانه‌ها گریبان همه را گرفته است. دود چنین ضعفی در نهایت به چشم جامعه خواهد رفت.

‌ فکر می‌کنید چرا معلمان و استادان دانشگاه نیز چندان محل ارجاع نیستند؟ این اتفاق برای نوجوانان و جوانان در بزنگاه‌های سیاسی و اجتماعی و پیداکردن الگو مي‌تواند سبب مشکل و به‌نوعی ناهنجاری انتخاب شود؟
فکر می‌کنید وقتی که تقلب در پایان‌نامه و نمره‌دادن و مقاله‌نوشتن، سکه رایج شود و مدرک جانشین علم شود، چرا مردم باید به چنین جمعی اعتماد کنند؟ سیل که بیاید، محسن و مسی را با هم می‌برد. آتش نیز، ‌تر و خشک را می‌سوزاند؛ هر‌چند خشک زودتر آتش می‌گیرد؛ ولی شعله‌هایش هیزم‌های‌ تر را هم خاکستر می‌کند.
ارسال نظرات