صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۰۲۳۳۱
تاریخ انتشار: ۱۷:۳۰ - ۲۲ دی ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی*- ايمان رنجکش؛ بنا بر تجربيات شخصي، تاکنون به کنسرت موسيقي هر خواننده غير بومي که در رشت بر روي صحنه رفته است، مراجعه کردم، همه شان کنسرت گذاشتن در رشت را يکي از بهترين اتفاقات در زندگي کاري خود عنوان مي کنند و دليلش را هم داشتن مردماني فهيم و با شعور بالا دانسته که معتقدند؛ خواننده در اينجا راحت و آسوده به روي صحنه مي رود.

به عنوان مثال در آخرين مورد مي توان به کنسرت ناظري ها در اين ديار اشاره کرد که حتي اعتراف استاد شهرام ناظري را هم بدنبال داشت و حضور در جمع گيلاني ها را يکي از آرزوهاي قلبي خود عنوان کرد.

حال صحنه عوض مي شود. به محل برگزاري يک بازي فوتبال به ميزباني يک تيم در همين رشت فرهنگ پرور خودمان مي رويم. ديگر هيچ اثري از آن همه فرهنگ و همدلي که پيشتر در کنسرت اشاره شد ديده نمي شود و تيم مهمان با انواع و اقسام فحش هاي رکيک و رفتارهاي ناهنجار بدرقه مي شود تا جايي که از بازيکنان گرفته تا هواداران مهمان، حضور در ورزشگاه هاي اين شهر را يکي از بدترين خاطرات خود عنوان مي کنند و از رفتار ديگر مردمان آن دم مي زنند!

اين مسئله به همين جا ختم نمي شود و اوج آن را مي توانيد در بازي دوتيم همشهري يا هم استاني در گيلان مشاهده کنيد که بنابر گفته مخاطبان در رسانه هاي مختلف، جدال بي فرهنگي ها خطاب مي شويم!

براستي دليلش چيست؟ چرا در يک کنسرت، اوج فرهنگ و شعور را به رخ سايرين مي کشيم ولي در يک مسابقه فوتبال بي فرهنگ ترين مردمان لقب مي گيريم.

 90 دقيقه تماشاي بازي فوتبال با 90 دقيقه تماشاي يک کنسرت موسيقي چه تفاوتي دارد؟

 آيا آن کسي که به تماشاي بازي فوتبال مي رود، همان کسي نيست که با خانواده خود گوش به صداي يک کنسرت موسيقي مي دهد؟

 پاسخ اين پارادوکس و تناقض در رفتار فرهنگي چيست؟


*این یادداشت در دوهفته نامه خط آخر منتشر شده است

ارسال نظرات