جوانی از یک خانواده ثروتمند، بهخاطر بیتوجهی والدینش و کمبود مهر وعاطفه بادختر معتادی آشنا شد تا اینکه دل به دختر خالهاش بست و تصمیم به ازدواج فامیلی گرفت. اما وقتی دختر معتاد را مانعی بر سر راه ازدواجش دید، او را تحت تأثیر مواد مخدر خفه کرد. بعد هم سعی کرد وانمود کند این دختر در اثر مصرف مواد مرده است اما عذاب وجدان رهایش نکرد. سرانجام برای نجات از کابوسهای شبانه، نزد پلیس رفت و به قتل دختر معتاد اعتراف کرد.