یادداشت دریافتی- امین میرزائی*؛ این روزها میزان هورمون غذاها بالا رفته و مشکلات اقتصادی کمر مردم را شکسته. مردمان با پالمی که در شیرشان است، و آنتی بیوتیک و هورمونی که به مرغ و ماهی و گاو و گوسفندشان تزریق کرده اند، و با ضایعات مرغی که در قالب سوسیس و کالباس و کباب و حلیم به خوردشان داده اند، و با هوایی که هر روزه تنفس می کنند عقیم شده اند. البته بدون آن که به طُرُق غیر قانونی مانند "وازکتومی" رو کنند.
در عوض گربه هایی که به جای ارتزاق از "موش های زنده خوار شهرها" به خوردن پسماندِ خوراک آدمیان روکرده اند به فرزند آوری افتاده اند. نمونه اش گربه هفت رنگِ محلّه ما که در یک دوره هشت ساله، به هشتاد و هشت گربه در سی و شش نسل تکثیر شده، و همه را هم یک شکل و یک رنگ و یکنواخت بارآورده.
رانندگی بد ایرانیان نه فقط اتوبوس را ، که انسان و حیوان و درخت کنار جادّه را - کُلُّهُم أجمعین - به ته درّه می فرستد. این است که هر از گاهی گربه ای بخت برگشته، قربانی لایی کشیدن های جوانی مجرّد می شود و لنتِ ترمزِ بی کیفیتِ آلوده کننده هوا، گربه ای را به حاشیه پرتاب می کند.
چند وقت پیش به یکی از همین گربه ها برخوردم. نیمی از بدنش فلج شده بود و یک دست و یک پایش را از کف داده بود . مانده بودم چه کنم و گربه بی پناهی را که به پشت در اطاقم پناه آورده بود، چگونه به زندگی برگردانم؟!
دکارت اگر بود معطّل نمی کرد. دوآلیسم دکارتی خاص انسان ها است و حیوانات، موجوداتی لا شعورند. پس سُمبه اش را در می آورد و بی محابا به بدن گربه وارد می کرد. شوخی نمی کنم. دکارت، همین عمل "شوک درمانی" را نسبت به سگ ها انجام داد، بی آن که از داروی بی حسّی استفاده کند. البته برخی برادران محیط زیست، خرس بخت برگشته ای را که در غرقابه افتاده نه با سُمبه، که با "دار زدن" ( قرینه بُردارهای دکارت) بیرون می آورند. چرا ؟! چون سُمبه (= آمپولِ ) بیهوشی ندارند. می توانستند صبر کنند تا آب استخر خشک شود، خرس بدبخت هم به همانجایی برود که فلامینگوهای دریاچه ارومیه رفتند. امّا نکردند.
هیوم اگر بود به برنامه "پرگار" می رفت تا "مسأله شرّ" را با بینندگان بی بی سی فارسی در میان بگذارد و از پای له شده گربه، عدم وجود خدا را نتیجه بگیرد! داروین با توسّل به اصل "تنازع بقا" بر وجدانش آب پاکی می ریخت و بقای گربه را مانع تحقّق اصل "انتخاب اصلح" تلقّی می کرد. برادران داعش هم گربه بدبخت را سر می بریدند و تصویر گربه بدون سر را توئیت می کردند. چیزی شبیه کشتن بیمار از سر ترحّم یا اتانازی، این بار از سر بی رحمی و عمل به تکلیف شرعی! چرا؟! چون گربه در بیعت خلیفه نبوده، یا بُرقع نزده، یا ریشش را سه برابر سبیلش بلند نکرده!
نمی دانم چرا؟! امّا ناخودآگاه به یاد داعش افتادم. با خودم گفتم چه می شود اگر حکمتی را که به خرج دادیم و از یزیدیان بی دفاع حمایت کردیم، بدون آن که از دین و ایمان و حزب سیاسی شان بپرسیم، در اینجا هم به کار ببندم و تن رنجور "گربه" را تیمار کنم.
مسلمانان صدر اسلام بر کافران سخت می گرفتند و برای آن که آنان را به آوردن اسلام وادار کنند، شلّاقشان می زدند یا به بازنشستگی اجباری بی مَواجِبِشان حکم می دادند. در چنین شرایطی آیه ۲۷۲ سوره مبارکه بقره نازل شد و مسلمانان را به انفاق به کافران امر فرمود:
لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ
قبل از اسلام در بين اهل یثرب رسم بود كه اگر بچه زنى زنده نمى ماند، نذر مى كرد كه اگر بچه اى براى او بماند او را يهودى كند. در نتيجه بعد از اسلام و زمانی كه قبيله یهودی بنى النضير به تبعید از مدینه مجبور شدند، عده اى از اين افراد بين آنها بودند. مردم مدينه گفتند: ما نمى گذاريم فرزندانمان يهودى بمانند و با بنى النضير كوچ كنند. در اينجا بود كه آيه:" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"(بقره/۲۵۶) نازل شد و از اکراه دین به غیر همکیشان، و ممنوع الخروج کردنشان نهی فرمود. این شد که فرزندان مرتد "ابالحُصین" را رها کردند تا به تثلیث مسیحیت برگردند. اگرچه از ارتداد آن ها ناخشنود بودند و به صراحت کافرشان می خواندند.
تفسیر "کنز الدقائق"(ج ۶/ ص ۱۱۲) ، از امام علی بن موسی الرّضا نقل می کند که گروهی از مسلمانان به پیامبر عرض کردند، اگر بر مردمی که بر آنان سلطه داری سخت بگیری و آنان را به اجبار به دین اسلام درآوری، شمارمان بیشتر می شود و امکان پیروزی ما بر دشمنان بالا می رود. نبی مکرّم اسلام، چنین کاری را بدعت خواندند و تصمیم در این باره را به وحی الهی موکول کردند. پس آیه ۹۹ سوره مبارکه یونس نازل شد و دینداری اجباری را فاقد ارزش تلقّی فرمود:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمنین؟!
و اگر پروردگارت خواسته بود، بی گمان همه ساکنان زمین ایمان می آوردند. پس آیا تو مردمان را مجبور می کنی که ایمان بیاورند؟!
...
حال آدمیزاد مکلّف که چنین باشد، تکلیف گربه ای که شرایط عامّه تکلیف در او مجتمع نیست روشن است.
گربه را تیمار کردم ، بی آنکه از علّت "بی وفایی" اش بپرسم.
* دینپژوه