صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

محرم که می رسد شروع می کنیم از حسین(ع) گفتن، درس دادن و درس آموختن از او، و همیشه هم این درس ها از حرکت امام (ع) از مدینه و شروع می شود و به صحرای کربلا ختم می شودو معمولا همراه انبوهی از روایات و احادیث معتبر و مشکوک است که دهان به دهان و سینه به سینه نقل شده اند،کهگاهی انسان با خود می اندیشد اگر از تمامِ زندگی ۵۷ ساله امام (ع) هم همین مقدار حدیث و روایت باقی مانده بود شیعیان و حسین پژوهان باید تمامِ عمر خود را صرف مطالعه بخشی از این میراث به جا مانده می کردند! اما آن چه معرفت به سیره حسین(ع) را تهدید می کند همین از انتها مطالعه کردن زندگی اوست؛ یا به عبارتی مطالعه وارونه!
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۴ - ۲۷ مهر ۱۳۹۵
فرارو؛ فاطمه نورنژاد، محرم که می‌رسد شروع می‌کنیم از حسین(ع) گفتن، درس دادن و درس آموختن از او، و همیشه هم این درس‌ها از حرکت امام (ع) از مدینه و شروع می‌شود و به صحرای کربلا ختم می‌شود و معمولا همراه انبوهی از روایات و احادیث معتبر و مشکوک است که دهان به دهان و سینه به سینه نقل شده‌اند، و گاهی انسان با خود می‌اندیشد اگر از تمامِ زندگی ۵۷ ساله امام (ع) هم همین مقدار حدیث و روایت باقی مانده بود شیعیان و حسین پژوهان باید تمامِ عمر خود را صرف مطالعه بخشی از این میراث به جا مانده می‌کردند! اما آن چه معرفت به سیره حسین(ع) را تهدید می‌کند همین از انتها مطالعه کردن زندگی اوست؛ یا به عبارتی مطالعه وارونه!

چنین مواجهه وارونه‌ای با حادثه کربلا اگر عبث هم نباشد نهایتا به برداشت‌های عوامانه و شکل‌گیری بخشی از آداب و رسوم ملی و قومی با رنگ و لعاب دینی می‌انجام و شاید اگر از سطح عوام فراتر برویم محرکی برای اعتراض به فساد سیستماتیک حاکمان است و دیگر هیچ.

اما فارغ از نگاه عوام‌گرایانه و حتی بینش علمی و سیاسی محض، «حادثه کربلا» چه پیامی برای انسان امروز دارد؟

آن‌چه به لحاظ منطقی از نوعِ مرگ حسین بن علی (ع) می‌توان دریافت زندگی اخلاقی و قدیس گونه اوست. این نوع مرگ را قدیسان و کسانی که حیات اخلاقی را تجربه کرده اند؛ هنگامی که در دو راهی خواری و ذلّت و مرگِ عزتمندانه قرار می‌گیرند «انتخاب» می‌کنند. و مرگِ اخلاقی «سقراط» در سنت فلسفه یونانی یکی از نمونه‌های آن است.

پس بهتر است پیش از هر نوع نتیجه‌گیری اجتماعی و بیرونی از این نوع مرگ که از آن به شهادت تعبیر می‌کنیم ابتدا سرگذشت و سلوک آن حضرت را در دوران حیاتش بشناسیم، سیره و سلوکی که پایانش عاشورا است نه آغازش!

اگر به دید نمادین به سلوک حسین (ع) نگاه کنیم شاید بهترین مثال حجِ ناتمام او است که عید قربانش در صحرای کربلا اتفاق افتاد! و به تعبیری روز «عاشورا» «عید قربان» حسین(ع)، یاران و خوانواده‌اش شد! مراسم قربانی در سنت دینی پیش از این هم به چشم می‌خورد و پایه‌گذارش ابراهیم (ع) بود و فلسفه قربانی او چیزی جز قربانی کردن «منیّت» و «بت درونی‌اش» نبود.

ابراهیمی که با شکستن بت‌های بیرونی در جوانی برائتش را از عبودیت ماسواء‌الله نشان‌داده بود و اکنون در سنین پیری در مواجهه با فرمان خداوند [که قربانی کردن اسماعیل بود] تسلیم شد و البته قربانی اصلی این ماجرا کسی جز خودِ ابراهیم نبود! که پس از طی کردن مراحل کمال در اواخر عمرش مامور به شکستن بت درونی‌اش شده بود و سرانجام بنا به آیات قرآن به مقام «امامت» رسید.

بت درونی ابراهیم مصداقی از «فهم نادرست» انسان از «حقیقت» است. و این فهم نادرست بتی است که همواره همراه بشر است و تعلق به زمان و مکان خاصی هم ندارد. هر چند این فهم نادرست امری مشکّک است و برای هر انسانی مصداق خاصی دارد؛ برای ابراهیم قربانی کردن فرزند بود و برای دیگر انسان‌ها مصداق‌های دیگری دارد. اما آن چه بین انسان‌ها مشترک است، عادت اولیه آن‌ها به پرستیدن بت‌های ذهنی است و تا از این مرحله عبور نکنند راهی به سوی «حقیقت» که شهادت حسین(ع) بخشی از آن است نخواهند داشت.

شاید در زمانه نزدیک به ما «فرانسیس بیکن»[فیلسوف تجربه‌گرای انگلیسی] یکی از کسانی باشد که تبیین خوبی از موانعِ ذهنی معرفت ارائه کرده است. او از این موانع با نام «بت» یاد می‌کند. واژه «بت‏» ریشه در واژه یونانی «eidola» به معنی «محاکات» یا «روگرفت ناقص» دارد. افلاطون این واژه را در مورد سوفیست‏‌ها، به عنوان کسانی که با عرضه یک تصویر کاذب از عقل بشری سبب انحراف آن می‌‏شوند، به کار می‏‌برد.

بیکن «بت ها» را به چهار دسته تقیسیم می‌کند: بت‏‌های قبیله، غار، بازار و نمایشخانه. بت‏‌های نوع اول، «بت‏‌های طبیعی یا قبیله» خوانده می‏‌شوند، زیرا جزء جدایی‌ناپذیر طبیعت بشر هستند. این بت‏‌ها بطور کامل ریشه‌‏کن نمی‏‌شوند، ولی می‏‌توان تا حدی آن‌ها را تعدیل کرد. این‌ها خطاهایی هستند که از انسان‌ها، با همه ناتوانی‌‏ها و کمبودهایی که دارند، نشأت می‏‌گیرند. زیرا: ۱)انسان از کاستی‏‌های حواس خود رنج می‏‌برد؛ حواس یا هیچ اطلاعی درباره وقایع یا فرایندهای طبیعی نمی‏‌دهند، یا اطلاعات نادرست می‏‌دهند. ۲)بسیاری از بحث‌‏ها و استدلال‌‏های انسان آمیخته به عواطف است، مثل وقتی که درباره خدا بحث‏ می‏‌کند. ۳)انسان به خیالات خود میدان می‌‏دهد که بتازند. ۴)گاهی‌ انسان‌ تصور می‌کند که تصورات خیالی که ذهن اختراع می‌کند مطابق با واقع است و حتی به دنبال مصداقی برای آن‌ها در عالم خارج می‌گردد!

«بت‏های غار»: خطاهایی که ناشی از ویژگی فردی انسان‌ها هستند. مثلا هر کدام از ما دیدگاه خاصی به زندگی داریم و تمایل داریم که دیگری هم در این دیدگاه سهیم باشد. اموری که برای ما بدیهی و حائز اهمیت‏ هستند، برای دیگران آن‌قدر بدیهی و حائز اهمیت نیستند.

«بت‏های بازار»: خطاهای ناشی از سوء‌استعمال زبان است زیرا زبان امری بازاری است؛ و در اثر معاشرت و همنشینی انسان‌ها باهم پدید آمده‌است و معمولاً «وضوح»ندارد و دستخوش «ابهام» است و باعث می‏‌شود که انسان عقاید خطا پیدا کند.

«بت‏های نمایشخانه»: بت‏هایی که برخاسته از مکتب‌های فکری است. این نوع بت مجموعه خطاهایی است که محصول تبعیت کورکورانه از هر کسی است که در جامعه بزرگ به حساب می‏‌آید و به همین دلیل مقتدا و مرجع فکری شده‌است، این بزرگان می‌‏توانند در کسوت فیلسوف، حکیم، عارف، عالم اخلاق، رهبرسیاسی، مصلح اجتماعی و ... باشند.

در تقسیم بندی بیکن از موانع شناختِ معرفت‌زا، شاید خطرناک‌ترین نوع موانع ناشی از خطاهای دسته اول و چهارم باشند. ذهنی که آمیخته با انواع توهمات و برداشت‌های نادرست از وقایع پیرامونش است مسلما وقتی با واقعه‌ای که ۱۴۰۰ سال پیش از او اتفاق افتاده‌است روبرو می‌شود و از قضا این واقعه تاریخی، بارِ عاطفی هم دارد آماده پذیرش هر داستان اغراق شده و آمیخته با موهومات است و حالا اگر این جعلیات از زبان کسانی شنیده شود که مردم آن‌ها را بزرگ خود می‌دانند و به آن‌ها اقتدا می‌کند مصیبت چند برابر می شود! و در چنین جامعه‌ای باید بیش از گریه بر مصایب حسین(ع) در ماتم «جهلِ نهادینه شده» درباره زندگی او گریست! و تا زمانی که این بت‌ها در ذهن و درون انسان اصلاح نشوند [که البته اولین گام برای اصلاح درونی است] اصلاح بیرونی و اجتماعی «خود فریبی» و «عوام‌فریبی» خواهد بود.

قربانی روز «عاشورا» نماد و تجلی بیرونی و عرفی از قربانی درونی بود که حسین(ع) و یارانش بارها در مدینه و کوفه و ... تجربه کرده‌بودند و نوع مرگشان حلقه پایانی زنجیره حقیقت‌جویی و حقیقت‌خواهی بود. در این سیره؛ ظلم ستیزی، داعیه اصلاح امتِ رسول الله و شهادت تابعی از اصلاحِ درونی است که جد حسین بن علی(ع) برای آن مبعوث شد و در این راه بت‌های بسیاری را از ذهن‌های آلوده به جهل و خرافه معاصرانش دور کرد. پس اگر حتی بخواهیم از شهادت او پرچمی برای عدالت‌خواهی و اصلاح اجتماعی بسازیم باید پیش از هر چیزی موانع معرفت را از ذهن و درونمان دور کنیم و گرنه ترسیم چهره‌ای از حسین (ع) که تنها، اسوه و الگوی مبارزه سیاسی است و در برابر ظلم حاکمان زمانه تسلیم نمی‌شود «جهل» به راه اوست و هر جهلی ظلمی نو به او، یاران و اهل بیتش است.
ارسال نظرات
ناشناش
۱۸:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۷
خانم نورنژاد در کل مطلب شما فقط نا تمام ماندن حج امام(ع) نکته قابل تاملی می باشد که خواننده را به فکر فرو می برد که چرا امام(ع) حج خود را ناتمام گذاشت ولی بقیه مطالب شما حقایق حرکت بسوی کربلا را بیان نمی کند بطور خلاصه دلیل ناتمام ماندن حج امام(ع) از این قرار است که عوامل یزید ملعون قصد ترور امام حسین(ع) را داشتند مثل دفعات قبل و برای بنده همیشه این سوال مطرح بود که اگر امام حسین (ع) می خواست برای جنگ به سمت کوفه حرکت کند چرا نزدیکان (زن و فرزندان) خودش را به معرکه جنگ برد درصورتی که نه تنها زن و فرزندان صغیر تکلیف رفتن به خط مقدم نبرد را ندارند حتی شرعا هم جایز نیست پس معلوم است که اصل ماجرا هجرت بوده همانند هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه و دلیل هجرت و در نهایت شهادت امام حسین (ع) هم به اینگونه بود که یزید ملعون قصد قطعی برای غصب خلافت را داشت چند بار هم ترتیب سوء قصد به جان امام(ع) را داد که ناموفق بود و مردم هم دین برایشان بی اهمیت شده بود و طمع دنیا کورشان کرده بود و امام(ع) هم قصد خارج شدن از مکه و مدینه را داشت تا اینکه نامه دعوت کوفیان بدست امام(ع) رسید،
حالا امام(ع) با علم امامت می داند که کوفیان به عهد خود پایبند نیستند و از طرف دیگر هم اگر دعوت انها را رسما" رد میکرد تا اخر تاریخ مغرضان میگفتند دلیل انحراف دین رد قبول دعوت کوفیان از طرف امام (ع) بوده امام (ع) مسلم را زودتر به عنوان پیک خود به سمت کوفه روانه میکند و خود امام(ع) هم با خانواده به سمت کوفه یا ایران حرکت میکند جناب مسلم در کوفه دستگیر و به شهادت می رسد و تمام مردم می فهمند که کوفیان به عهد خود پایبند نبودند ولی یزید ملعون چون می دانست اگر از اینگونه دعوت ها باز هم صورت بگیردمعلوم نیست که باز هم بشود مثل دفعه قبل خنثی کرد به عوامل خود دستور میدهد که جلوی امام(ع) را در نیمه راه بگیرند و از او بخواهند که یا با یزید بیعت کند یا اینکه کشته شود بیعت کردن که امکان نداشت زیرا معنای بیعت این بود که امام(ع) باید اقرار میکرد که یزید ملعون خلیفه برحق می باشد، که نشدنی بود و امام(ع) حتی از آن ملعون ها خواست که به سمت دیگری برود ولی قصد انها گرفتن بیعت یا کشته شدن بود و مابقی ماجرا را هم می دانید.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر امامى که نداند چه به سرش مى‏آید (از خیر و شر و بلا و عافیت) و به سوى چه مى‏ رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر خلقش نیست.(کافی ج۱ص۳۸۳ش۱)
امام باقر علیه السلام فرمود: خداى تعالى نصرت خود را بر امام حسین علیه السلام فرود آورد تا آنجا که میان آسمان و زمین قرار گرفت (و نزدیک شد که او را بر کوفیان پیروزى دهد) سپس او را مخیر ساخت که او یا پیروزى و یا ملاقات خدا را انتخاب کند، آنحضرت ملاقات خداى تعالى را اختیارکرد. (کافی ج۱ص۳۸۷ش۸)
. . . حریز گوید: بامام صادق علیه السلام عرضکردم : قربانت گردم، با وجود احتیاجى که مـردم به شـمـا دارنـد چـقـدر عـمـر شـمـا اهـل بـیـت کـوتـاه و اجـل شـمـا خانواده به یکدیگر نزدیک ست؟!! فرمود: براى هر یک از ما صحیفه و مکتوبى است که آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه کارش احتیاج دارد در آن نوشته است، چون او امر و دسـتـوراتـیـ کـه در آن اسـت پـایـان یـابـد، امـام مـى فـهـمـد کـه اجـل او رسـیـده اسـت .
سـپـس پیغمبر صلى اللّه علیه و آله نزد او آید و خبر مرگش را به او گـویـد، و آنـچـه نزد خدا دارد، به او گزارش دهد، و امام حسین علیه السلام مکتوبى را که بـاو دادنـد، قـرائت کرد، و خبر مرگش که در پیش داشت برایش تفسیر شد، ولى چیزهائى در آن مـکـتـوب بـاقـى بـود کـه هنوز انجام نشده ، او براى جنگ بیرون رفت ، و چیزهائیکه بـاقـى بـود، ایـن بود که ملائکه یارى کردن او را از خدا خواسته اند و خدا اجازه فرموده است ملائکه مهیا و آماده جنگ گشته و در انتظار بودند تا آن حضرت شهید شد، ملائکه فرود آمدند، در زمانیکه عمر آن حضرت تمام شده و شهید گشته بود. مـلائکـه گـفـتـنـد: پـروردگـارا! تو به ما اجازه فرود آمدن و اجازه یاریش را دادى ، ولى ما فرود آمدیم و تو قبض روحش نمودى !! خدا به ایشان وحى کرد: شما بر سر قبر او باشید تـا او را بـبـینید که بیرون آمده است آنگاه یاریش کنید، اکنون گریه کنید بر او و بر از دست رفتن یارى او از شما، زیرا شما براى او و گریه بر او اختصاص یافته اید، پس آن مـلائکه براى عزا دارى امام حسین و براى افسوس از دست رفتن یاریش گریستند و چون بیرون آید(رجعت) یاور او باشند. (ترجمه اصول کافى جلد 2 صفحه 31 روایة 4)