صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۵۵۹۹
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۰ - ۲۴ مرداد ۱۳۹۵
فرارو- حبیب رضازاده:* چند صباحی می‌شود که دوستان و حامیان آقای روحانی ضمن اعلام حمایت خود از دولت و شخص رئیس‌جمهور، انتقادهایی نیز بیان می‌دارند؛ از جمله می‌توان به نامه ٩٢ تشکل دانشجویی به روحانی، انتقاد دبیر کل حزب کارگزان جمهوری اسلامی از دولت روحانی به خاطر استفاده از چهره‌های خشک و مدیران قدیمی، یا هشدار عضو شورای مشورتی اصلاح‌طلبان بر بی‌توجهی روحانی در تغییر برخی مدیران که نتیجه آن واگذاری عرصه به رقیبی نوظهور خواهد بود  و ... است.

در واقع رفتار آقای روحانی در سیاست داخلی و به‌ویژه عدم استفاده‌ی موثر از نیروهای همسو با سیاست‌های دولت برای بسیاری محل سوال است؛ چرا که تمام منتقدین بر این باور هستند که به‌رغم پیشرفت‌های حاصل شده توسط دولت در عرصه سیاست خارجی، به‌علت عدم همسویی بسیاری از مدیران در داخل، دولت در عرصه سیاست داخلی تا کنون نتوانسته همچون سیاست خارجی نمره خوبی دریافت دارد. در پاسخ به چرایی این مهم تا کنون برخی، به عللی چون مانع مجلس (که در واقع با انتخابات اسفند 1394 تا حدودی رفع شده است)، یا عدم تعریف مفهوم اعتدال و یا حتی عدم وجود سیستم حزبی قوی در ایران اشاره کرده اند.

اما در پاسخ به این معمای روحانی باید به ساختار سیاسی کشور و ساختار ذهنی آقای روحانی توجه کرد، ساختاری که به‌زعم نویسنده در عین پراکندگی، نقطه ثقلی نیز دارد، اما نقطه ثقل آن در خارج از قوه مجریه است و لذا از همین‌رو بر بازی کارگزاری چون روحانی بیشترین تاثیر را دارد. البته این نوشته یک مفروض دارد و آن اینکه شخص روحانی و حامیان انتخاباتی وی در ساختار سیاسی ایران غیر همسو (نه دشمن و مخالف) می‌باشند و لذا این کارگزار در بهره‌گیری از کارگزارن همسو با خود چندان آزادی ندارد؛ چرا که در درازمدت این کارگزاران و رفتارهای آنان خود موجد ایجاد ساختاری می‌گردد که می‌تواند در مقابل ساختار سیاسی خارج از قوه مجریه از ایستادگی بیشتری برخوردار گردد.

برای پاسخگویی به معمای روحانی در بهره‌گیری از نیروهای همسو نیازمند بهره‌گیری از دو نظریه به‌طور همزمان هستیم، اولی رویکردی است که ذیل نظریه ساختار-کارگزار قرار می‌گیرد و دومی نظریه سازه‌انگاری است و البته هر دو نظریه نیز تا حدی جرح و تعدیل شده‌اند.

در حوزه نظريه‌هاي سياسی مي‌توان دو رويكرد كلي متمايل به كارگزارمحوري و ساختارمحوري را شناسايي كرد كه اولي بر نقش تعيين‌كننده كارگزاري در جهت‌دهي به ساختارها و دومي بر ضرورت سازگاري با الزامات ساختاري تأكيد دارد. ما ضمن رد هر دو نظریه، رویکرد استراتژیک- نسبتی را مناسب‌تر می دانیم. به‌دلیل مشکلات موجود در رویکردهای ساختار محور و کارگزار محور، باب جسوب* رویکرد استراتژیک – نسبتی خود را عرضه می کند؛ که در مجموع مناسبتر از سایر رویکردها می‌باشد. جسوب کار خود را از ساختار - کارگزاری، دو مفهومی که به نظر می‌رسد خود به خود بر نوعی دوگانه‌انگاری مفهومی دلالت دارند آغاز کرده و می‌کوشد کارگزاری را در دل ساختار قرار دهد- بستری ساختارمند «زمینه کنش»- و ساختار را در دل کارگزاری قرار دهد – کنشگری بسترمند «کارگزار موقعیتمند». جسوب در نهایت به مفهوم کنشگر استراتژیک در چارچوب بسترِ از لحاظ استراتژیک گزینشگر می‌رسد.

در رویکرد استراتژیک- نسبتی رابطه اصلی میان ساختار و کارگزاری نیست، بلکه اندرکنش بی‌واسطه‌‌تر کنشگران استراتژیک و بستر استراتژیک است که کنشگران در چارچوب آن قرار دارند. در کنش استراتژیک، کنشگران موقعیت خود را در ارتباط با محیط می‌سنجند. در نظر جسوب، خود محیط استراتژیک، از لحاظ استراتژیک گزینشگر است، به بیان دیگر این محیط استراتژی‌های را بر استراتژی‌های دیگر که ابزارهایی برای واقعیت بخشیدن به دسته‌ای معین از سیاست‌ها و علایق هستند ترجیح می‌دهد . در واقع این رویکرد اعلام می‌دارد که کارگزاری چون روحانی در ارتباط با محیط –ساختار سیاسی- می‌آموزد که چه رفتارهایی از شانس پذیرش بیشتری برخوردارند و چه رفتارهایی از شانس پذیرش کمتری. اتفاقا معمای روحانی از همین جا شروع می‌گردد؛ چرا که به‌رغم بروز برخی تغییرات در ساختار سیاسی –هرچند نه چندان موثر- از جمله تغییر کارگزاران مجلس شورای اسلامی و حتی خبرگان رهبری، ما شاهد بروز کنش‌های موثرتر از روحانی در بهره‌گیری از نیروهای همسو در قوه مجریه نیستیم؟

برای توضیح این معما است که نیازمند بهره گرفتن از نظریه سازه‌انگاری می‌باشیم. سازه‌انگاري رويكردي است كه پيش از طرح در روابط بين‌الملل در جامعه‌شناسي معرفت و مباحث فرانظري در كل علوم اجتماعي مطرح بوده است. در اين نگرش، بر ساخت اجتماعي واقعيت تأكيد مي‌شود. جهان چيزي تلقي مي‌شود كه ساخته و ابداع شده و نه چيزي كه بتوان آن‌را طبيعي،‌ مسلم و يا موجودي از قبل داده شده فرض كرد. به بيان ديگر، از اين منظر، امكان دسترسي مستقل و بي‌واسطه به جهان وجود ندارد. همه كنش‌هاي انساني در فضايي اجتماعي شكل مي‌گيرند و معنا پيدا مي‌كنند و اين معناسازي است كه كم و بيش به واقعيت جهان شكل مي‌دهد. به يك بيان، جهان‌ اجتماعي شبكه‌هاي تفسيري است كه افراد و گروه‌هاي انساني آنها را شكل مي‌دهند.

در واقع مدعای این یادداشت این است که روحانی تفسیری از واقعیت دارد که حاصل ساختار و محیطی است که در سال 92 مانع از تحقق برخی کنشهای روحانی در انتخاب وزرایش و مدیران ارشد گردید؛ اما در سال‌های 1393، 1394 و 1395 آن ساختار و محیط تغییر یافته است –البته کاملا دگرگون نشده، اما تغییری با نتایج و پیامدهای مختلف یافته است- اما در ساختار ذهنی آقای روحانی همان تفسیر از واقعیت و محیط با همان محدودیت‌ها باقی مانده و لذا از همین‌رو کارگزاری چون روحانی با این تفسیر از واقعیت، توان بهره‌مندی از فرصت‌هایی که ساختار گزینشگر در اختیار کارگزار قرار می‌دهد را ندارد. در واقع پاسخ معمای روحانی را نه در ساختار واقعی سیاست و کارگزارن آن، بلکه در تفسیرهای آقای روحانی از واقعیت باید جست، تفسیرهایی که موجب گردیده به‌رغم آنکه ساختار واقعی تغییراتی یافته، اما کنشگریِ کارگزای چون روحانی چندان تغییری نیابد.

آقای روحانی اگر نتوانید و یا نخواهید از کمترین فرصت‌هایی که در ساختار گزینشگر رخ داده –آن‌هم به‌واسطه کنش‌های کارگزارانی که برای پیروزی شما در همین ساختار کنشگری کرده‌اند- بهره ببرید، باید منتظر باشید تا ساختار هوشمند و گزینشگر، کمترین امکان کنشگری را برای کارگزاری چون شما باقی بگذارد.

*دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس

ارسال نظرات