صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۳۸۵۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۸ - ۱۳ مرداد ۱۳۹۵
قدم به قدم بیمار است که یا روی صندلی‌ها نشسته‌اند، یا کنار راهرو‌ها خوابیده‌اند. عده‌ای هم در سایه درختان بیمارستان امام خمینی(ره) نقش بر زمین شده‌اند. عموما چهره‌هایشان آفتاب‌سوخته است. سر و وضعشان نشان می‌دهد که اغلب از قشر آسیب‌پذیر هستند. از راهروهای تودرتو عبور می‌کنم تا به ساختمان شماره سه در مرکز طبی کودکان می‌رسم.

بعد از لختی تأمل به اتاق وارد می‌شوم. دکتر مصطفی معین در حال قدم‌زدن در طول و عرض اتاق بود. با خوشرویی پذیرای ما می‌شود و گفت‌وگو را آغاز می‌کنم. موضوع بحث، ارزیابی تحولات یکی، دو ماه گذشته در جریان اصلاح‌طلبی بود. دکتر به‌وضوح از عهدشکنی پس از ائتلاف ناراحت و معتقد بود اگر ائتلاف را پذیرفتیم، دیگر رقابت پس از آن معنایی ندارد. در لابه‌لای صحبت‌هایمان به توسعه‌نیافتگی فرهنگ سیاسی کشور اشاره می‌کند.

او همچنان معتقد است که ٨٠ درصد کار در کشور باید در حوزه اجتماعی صورت بگیرد و از طریق سازمان‌های مردم‌نهاد. بعد به سازمان‌هایی که خود دراین‌باره ایجاد کرده نقبی می‌زند. همان‌طور که پشت میز نشسته و دستانش را تکان می‌دهد، تأکید دارد فقط ٢٠ درصد توسعه مربوط به سیاست است که فقط همین ٢٠ درصد را برای رسیدن به قدرت و بعد هم فراموش‌کردن وعده‌ها اختصاص داده‌ایم.

برخی از کسانی که با فهرست «امید» به‌طور ‌ویژه وارد مجلس شدند، فراکسیونی به اسم «اعتدال» تشکیل داده‌اند. سخنگوی آنها دراین‌باره گفته بود که ما نه به جریان پایداری معتقد بودیم و نه می‌توانیم مثل جریان امید یک‌سری خط قرمزها را نادیده بگیریم. به‌خاطر‌ همین مسائل فراکسیون اعتدال را تشکیل دادیم. به نظر شما ما می‌توانیم این‌گونه افراد را اعتدال‌گرا یا اعتدالی بدانیم. معنی و تعریف اعتدال در فضای فعلی چیست؟
ابتدا باید مشخص شود هر واژه‌ای که در ادبیات سیاسی به کار می‌‌رود، چه نوع نگرش و اهدافی را پیگیری می‌کند. به طور کلی اعتدال یعنی پرهیز از افراط و تفریط، یعنی کاری که انجام می‌شود، از یک منطق درست برخوردار باشد، مبتنی بر احساسات صرف نباشد و از منطق عقلانی برخوردار باشد. کاری که براساس کارشناسی تخصصی و علمی انجام گیرد و برای جامعه مفید باشد. چنین کاری را می‌توانیم مبتنی بر اعتدال بنامیم و ما هم مدافع اعتدال هستیم؛ اما اگر از «اعتدال» فقط به‌عنوان یک واژه «بی‌مسمای سیاسی» و یک «حرکت تاکتیکی» استفاده شود، مفهومی نخواهد داشت.

اعتدال با محافظه‌کاری متفاوت است. محافظه‌کاری در عرف سیاسی، یعنی حفظ وضع موجود و اینکه طوری حرکت کنیم که بیشتر از تأمین منافع جامعه، منافع گروهی، باندی یا شخصی پیگیری شود. این ضعف می‌تواند متوجه احزاب هم باشد. یک ضعف عمومی احزاب در کشور ما این است که استراتژی یا راهبردی برای خود تدوین نکرده‌اند؛ یعنی اینکه به صورت خیلی سنجیده از خرد جمعی استفاده شود و راهبردهای خود را براساس اهداف عالی خود تدوین کنند؛ سپس براساس آن راهبردها، اولویت‌ها و سیاست‌های خود را تدوین و به سمت برنامه و اجرای آن حرکت کنند. این یک ضعف عمومی و مشترک در احزاب ماست و در مواقع حساس خواه‌ناخواه خود را نشان می‌‌دهد؛ ازجمله در انتخابات مجلس دهم که خود را نشان داد.

اصلاح‌طلبان از خرداد ۹۲ به این سمت ائتلاف‌های مختلفی را شکل داده‌اند و به نظر می‌رسد در همه این ائتلاف‌ها از مواضع و گفتمان اصلاح‌طلبی عدول شده تا اهداف انتخاباتی محقق شود. در انتخابات اخیر، اصلاح‌طلبان چتر خود را تا جایی باز کردند که حتی اصولگرایان معتدل را هم پذیرا شدند؛ ولی به نظر می‌رسد عملا آنچه در این چند ماه اتفاق افتاد، نشان داد که این ائتلاف چندان پایدار نبوده است. نظر شما دراین‌باره چیست؟ این ائتلاف‌ها چقدر می‌توانند قوام داشته باشند؟ آیا باید به صورت تاکتیکی روی آنها حساب کنیم و اصلا نباید برنامه درازمدت درباره این ائتلاف‌ها داشته باشیم؟ می‌توان این توجیه را پذیرفت که اگر فردا در مجلس افرادی که با بلیت ما وارد شدند، برخلاف اهداف و گفتمان سیاسی ائتلاف حرکت کردند، نباید نگران باشیم؛ چون ائتلاف ما تاکتیکی بوده است؟ آیا شما به این قرائت اعتقاد دارید؟
باید توجه کرد که نگاه اصلاح‌طلبانه دارای چه رویکردی است. نگاه اصلاح‌طلبانه باید بر اهداف آرمانی، انسانی، اخلاقی و حتی جهانی استوار باشد. حرکت باید بلندمدت باشد، نه مقطعی و مبتنی‌بر احساسات و افراط و تفریط! باید مبتنی بر عقلانیت، دانش علمی و تخصصی و مستمر و مبتنی بر اهداف و راهبردها باشد؛ اما در انتخابات این ضعف وجود داشت. وقتی راهبردها، آن‌طور که باید روشن، سنجیده، مکتوب و تدوین نشده باشد، آن زمان تاکتیک‌هایی که به کار برده می‌شود، ممکن است راهبردها را مخدوش کند. حفظ هویت اصلاح‌طلبی با آن ویژگی‌هایی که گفتیم، یک اصل است و ملاحظات و تاکتیک‌ها نباید آن را نقض کند. هویت اصلاح‌طلبی نباید به چالش کشیده شود. ائتلافی نباید شکل گیرد که اصل حرکت اصلاح‌طلبی را به چالش بکشد و مردم را دچار سردرگمی کند. ما اجازه بدآموزی نداریم. آموزش‌های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی نباید تناقضی با یکدیگر داشته باشند و افراد را دچار سردرگمی کنند؛ به‌طوری که نتوانند شرایط را تشخیص دهند و به یک تحلیل درست سیاسی دست یابند... .

یعنی اتفاقی که در جریان مجلس افتاد که همان شکل‌گیری ائتلاف است، باعث شد که ما از هویت خود عدول کنیم و این بدآموزی داشته است؟
داخل یک جبهه انتخاباتی بهتر است از سلایق مختلف در احزاب و تشکل‌های جبهه اصلاحات استفاده شود و این باعث می‌شود که با انسجام و پایداری بیشتری در انتخابات شرکت کنند و موفق شوند؛ اما اگر به‌عنوان ائتلاف، افرادی را وارد کردید که با دیدگاه اصلاح‌طلبی - براساس سوابق آن افراد و شواهدی که وجود دارد- تعارض جدی وجود داشته باشد، زمانی که در یک فهرست مشترک وارد انتخابات می‌شوید، قاعدتا در مراحل بعدی نباید با آنها رقابت کنید. اینکه اول فهرست مشترک بدهید و بعد با آنها وارد رقابت شوید، از لحاظ منطقی پذیرفتنی نیست. منطقی این است که شما در داخل جبهه یک فهرست انتخاباتی داشته باشید و در یک فضای سالم با رقبای سیاسی خود به رقابت بپردازید. درصورتی‌که مبانی کار جمعی، سیاسی و حزبی براساس اهداف و راهبردها تدوین نشود، این ضعف‌ها خود را نشان خواهد داد و آن ائتلاف هم تضمینی برای تداوم نخواهد داشت.

 فکر می‌‌کنید بهتر بود آن ائتلاف به آن شکل انجام نمی‌شد؟
به نظر من این‌طور بود. اگر به دلایلی این کار انجام شد، در مراحل بعدی نباید آن ائتلاف نقض می‌شد. شما ائتلافی را اعلام می‌کنید، بعد درباره انتخاب ریاست مجلس، به رقابت می‌پردازید. باید اجازه می‌دادید تا در چارچوب یک تفاهم و برنامه مشترک، مسئولیت‌های مجلس تقسیم می‌شد و سعی می‌کردید آن حرکت کلی که براساس ائتلاف امید شکل گرفته است، استمرار پیدا کند، نه اینکه دچار ریزش شود.

به نظر شما نقض عهد از جانب دو طرف اتفاق افتاد؟ چون درحال‌حاضر بیشتر انتقادات به جریان اصولگرایی است که در ائتلاف شرکت داشته است. فکر می‌کنید جریان اصلاح‌طلبی هم که در ائتلاف بود، در جریان همین رقابت‌های درونی مجلس نقض عهد کرده است؟
نقضی چندجانبه است! نقض عهد اصلی وقتی انجام شد که بسیاری امکان حضور پیدا نکردند، آن هم افراد کارآزموده، شناخته‌شده و دارای مقبولیت اجتماعی. دوم، همان‌گونه که قبلا گفتم ضعف مشترک گروه‌های سیاسی ماست که راهبردهای مشخص و روشنی ندارند و براساس حفظ هویت سیاسی- اجتماعی‌شان در مراحل مختلف، حرکت خود را تنظیم نمی‌‌کنند و سوم، ضعف فرهنگ سیاسی یا توسعه‌نیافتگی سیاسی جامعه هم به‌طورکلی مطرح است. با‌این‌حال، آنها مجبور هستند وقتی یک فهرست اعلام می‌شود- با اینکه ممکن است درباره نامزدهای اعلام‌شده آگاهی لازم نداشته باشند- به آنها رأی دهند. اگر یک حافظه قوی تاریخی وجود داشته باشد، خود جامعه ممکن است حرکت سیاسی و حزبی را نقد کند که شما بر چه اساسی با هم توانستید جمع شوید و یک فهرست مشترک اعلام کنید؟

ممکن است جامعه بگوید ما مدارکی داریم که برخی از افراد در گذشته و در مسئولیت‌های خود ضربه‌های اساسی به جنبش اصلاح‌طلبی وارد کرده‌اند! خلاصه اینکه مجموعه ضعف‌های تشکیلاتی گروه‌های سیاسی و ضعف فرهنگی- سیاسی جامعه و ساختار انتخاباتی که برگزار می‌شود، همه می‌تواند از دلایل این نقض عهد باشد. فرایند رسیدن به دموکراسی در جامعه یک دوره کوتاه‌مدت نیست؛ یک روند بلندمدت است که باید مرحله به مرحله طی شود و آهنگی روبه‌رشد داشته باشد. بااین‌حال، فکر می‌‌کنم در ارتباط با این فرایند، در مسیر درستی پیش می‌رویم؛ هر چند این حرکت بطئی و کند است، ولی همین که ادامه دارد، نشانه خوبی است.

توجیهی که برای این ائتلاف‌ها مطرح شده، همه بر این اساس استوار بوده است که کشور در شرایط طبیعی به سر نمی‌‌برد و برای اینکه بتوانیم کشور را از این شرایط خارج کنیم، باید ائتلاف کنیم. می‌توان این توجیه را پذیرفت؟ و اینکه از سال ۹۲ به این سمت این تحرکات و ائتلاف‌هایی که شکل گرفته‌اند، دستاوردی داشته‌اند؟
مهم‌ترین مبنایی که در دفاع از ائتلاف مطرح شده، موافقت یا مخالفت با برجام است؛ یعنی دورکردن خطر از کشور و از این می‌توان دفاع کرد؛ چون در شرایطی قرار داشتیم که جنگ و خون‌ریزی بر منطقه حاکم بود و تنها جزیره ثبات، یعنی ما، در دولت قبلی در معرض خطر جدی قرار گرفته بود. چندین قطع‌نامه در شورای امنیت علیه ما تدوین کردند و براساس فصل هفت منشور سازمان ملل قدرت‌های سلطه‌گر می‌توانستند دخالت نظامی داشته باشند و به زور متوسل شوند. براین‌اساس، می‌‌توان گفت سال ۹۲ نقطه ‌عطفی بود برای زمینه‌سازی تصمیم‌هایی که برای یک اقدام ملی باید گرفته می‌شد. با این نگاه، بله، آنهایی که مخالف جنگ و ستیز با دنیا بوده و مخالف مخدوش‌شدن امنیت ملی هستند، طبیعی است سعی کنند به هم نزدیک شوند و خطر را دور کنند. این به نظر من پذیرفتنی است و می‌توان از آن و دفاع کرد. خوشبختانه در سال ۹۲ این نگاه به نتیجه رسید و موفق شد به جای شعار جنگ و ستیز، شعار «تدبیر و امید» را با رأی آگاهانه مردم به پیروزی برساند.

فکر می‌کنید مجموع این اتفاقات و انتقادات تا چه حد باعث ریزش نیروها و سرمایه‌های اجتماعی اصلاح‌طلبان شود؟
خسارت دارد و صدمه وارد می‌کند. قرار نبود برجام همه مسائل را حل کند. مسائلی مانند ایجاد اشتغال یا رفع بی‌کاری، تورم و رکود اقتصادی، توسعه‌نیافتگی سیاسی، توسعه‌نیافتگی حزبی و نهادهای مدنی در کشور، آزادی‌ها و حقوق اساسی مردم، اینها مسائلی نیست که قرار باشد در خارج از کشور برای آنها راه‌حل پیدا شود. راه‌حل آنها داخل کشور است. طبیعی است دولت و مجموعه نظام و نیز نخبگان مسئولیت اصلی را دراین‌میان بر عهده دارند تا این مسائل بتوانند به‌تدریج حل شوند، این حرکت تدریجی است. به نظر من دولت با بهره‌گیری از نقاط قوتی که داشت - مثل برجام - موفق شد معضلاتی مثل تورم را تا حدودی کنترل کند. دولت همچنین باید از فضای با‌ثبات نسبی به لحاظ سیاسی، احساس امنیت و امیدهایی که در مردم وجود دارد، بهره‌برداری و به وعده‌های انتخاباتی‌اش ازجمله رفع محدودیت‌های سیاسی عمل کند.

همچنین از پتانسیل بزرگ دانشگاهی کشور استفاده بهتری کند. هرچه سریع‌تر ضعف رسانه‌ای خود را برطرف کند و در نشریات و به‌ویژه فضای مجازی حضوری فعال داشته باشد. به نظر من رئیس‌جمهور باید هفتگی و به‌صورت منظم در صداوسیما حضور یابد و مستقیم با مردم گفت‌وگو کند و سطح آگاهی مردم را بالا ببرد. اینها فرصت‌های خیلی مغتنمی است برای یک دولت در دوره هشت‌ساله مسئولیت که در مسیر توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه باید حداکثر استفاده را از آن بکند و پیامد ریزش آرا و دلزدگی مردم را با بهره‌گیری بهتر از فرصت‌ها و نقاط قوت، دور کند و پاسخ‌گوی مسئولیت‌هایش باشد.

دولت در سه ‌سالی که از عمرش گذشته چقدر توانسته در اهدافش موفق باشد و انتظارات افکار عمومی را برآورده کند؟ نظر می‌رسد بخشی از افکار عمومی درحال‌حاضر ناراضی است. از نتیجه ائتلاف در مجلس گرفته تا موضوع برجام که اثرات آن را در زندگی خود هنوز به‌ طور ملموس ندیده است. فکر می‌کنید دولت در این یک سال باقی‌مانده چگونه می‌تواند به این وضعیت سامان دهد؟
این مسائلی که مطرح کردید، مقداری به خاطر ناشی‌‌گری یا ضعف‌های این طرف بوده است؛ اینها نشانه قوت طرف مقابل نیست. طرف مقابل قوتی ندارد، قوتش در آن هشت سال سیاهی که بر کشور ما تحمیل کرد و صدها ‌میلیارد دلار درآمدی که هیچ نشانی از آن وجود ندارد، مشاهده شد! اما رقیب، از ضعف‌ها و ناشیگری‌های ما استفاده می‌‌کند؛ برای نمونه ناشیگری در انتخابات مجلس این بود؛ به‌جای اینکه روی خود فراکسیون امید سرمایه‌گذاری شود و مسائل اصلی را قانون‌گذاری، نظارت بر کار دولت و تحقیق و تفحص در همه امور کشور بداند یا تلاش کند در کمیسیون‌های مجلس حضور جدی داشته باشد؛ موضوع به سمت ریاست مجلس که یک سمت سیاسی است، تغییر داده شد.

درست است که ریاست مجلس به‌عنوان رئیس یکی از قوا مهم است؛ اما به نظر من کار اصلی در خود مجلس و بدنه آن انجام می‌شود و انسجام این فراکسیون (امید) می‌‌تواند نقطه آغازی برای شکل‌گیری و گسترش فرهنگ تحزب در کشور نیز باشد. اگر یک فراکسیون منسجم داشته باشیم، منجر به برکاتی در سطح جامعه خواهد شد، به این معنا که همین نگاه کار جمعی و حزبی ترویج داده می‌شود. به نظر من پررنگ‌کردن این موضوع کار ناشیانه‌ای بود، چراکه به اعتقاد من اگر قرار است در یک فهرست مشترک قرار بگیرید، پس نباید رقابتی میان شما باشد. دوم اینکه باید در ارتباط با میزان رأی‌آوری هم بررسی بیشتر و دقیق‌تری می‌شد و اینکه آیا از اکثریت آرا برخوردار هستید یا نه. در ارزیابی اگر متوجه شدید آرا در حد کافی نیست و تضمین وجود ندارد، از طرفی نیروهایتان هم جدید هستند و ارزیابی دقیقی از آنها ندارید، نباید ریسک می‌کردید.

اصلاح‌طلبان تا چه زمانی قرار است به این ائتلاف‌ها با این تیپ افراد پایبند بمانند. اشتباهات این ائتلاف برای انتخابات آینده که شورای شهر است، به چه شکل جبران خواهد شد، آیا اصلاح‌طلبان همچنان می‌خواهند در این مسیر باقی بمانند یا نه بهتر است این شکل ائتلاف‌ها را تغییر دهیم؟
نفس ائتلاف چیز بدی نیست؛ اما باید مبتنی بر همدلی، اعتماد، همفکری و هم‌گرایی باشد و منظور از آن رسیدن به اهداف مشترک باشد. سؤال این است که آیا خود احزاب و افرادی که می‌خواهند ائتلاف کنند از نظر تشکیلاتی آمادگی ائتلاف را دارند؟! مشکل اصلی ما اینجاست، هنوز حزب به‌معنای واقعی نداریم. مهم‌ترین کار یک گروه سیاسی که می‌خواهد کار حزبی انجام دهد، این است که آموزش دهد هم به کادرهای خود و هم به جامعه و این آموزش استمرار داشته باشد. راهبردها، اهداف، سیاست‌ها و برنامه‌های خود را مشخص و تدوین کند تا اگر قرار است ائتلافی پدید آید، مبتنی بر مبانی درست و آمادگی کافی باشد و یک کار سلیقه‌ای زودگذر و فاقد واقع‌بینی نباشد که با شکست مواجه شود؛ البته این هم یک کاری است که سریع نتیجه نمی‌دهد. برای انتخابات شورا حداقل باید از ضعف‌هایی که در همین یکی، دو سال گذشته وجود داشته، عبرت بگیریم.

به نظرم باید انسجام درونی را تقویت کرد، ارتباط تنگاتنگی با نخبگان کشور به وجود بیاید؛ نخبگان مدیریتی یا سیاسی یا علمی و دانشگاهی که ظرفیت بزرگی هستند. باید ارتباطات با نهادهای اجتماعی و مدنی که کم‌وبیش وجود دارد، بیشتر شود و از فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی که معجزه این قرن است، حداکثر استفاده برای اطلاع‌رسانی و ترویج نوع نگاه و دیدگاه‌ها انجام شود. گروه‌های سیاسی می‌کوشند خود را برای انتخابات بعدی آماده کنند و آن تفکیک اولیه جریان‌های سیاسی را از نظر تفکیک آنهایی که موافق ثبات و آرامش جامعه به‌دور از افراطی‌گری هستند با گروهی که کسب‌وکار آن در افراطی‌گری، تنش، جنگ و تحریم است، انجام دهند و درعین‌حال هویت خود را در هر مرحله حفظ کنند. به نظر من امید و امکان تکرار پدیده هفتم اسفند در انتخابات ریاست‌جمهوری ٩٦ و در شوراها وجود دارد.

دکتر عارف به‌تازگی گفته‌اند ما در انتخابات مجلس به‌نوعی از هویت و گفتمان اصلاح‌طلبی خود عدول کردیم. انتخابات مجلس یک انتخابات تقریبا ملی است و همه ترجیح دادند برای دسترسی به منافع ملی از منافع جریانی خود به‌ویژه منافع اصلاح‌طلبی گذر کنند. در انتخابات‌هایی که پیش‌رو داریم به‌ویژه انتخابات شورای شهر به نظر می‌رسد دیگر آن نگاه ملی مطرح نیست، بیشتر نگاه محلی و شهری است و حتی قومی و قبیله‌ای. به نظر می‌رسد اینجا بشود به‌نوعی گفتمان اصلاح‌طلبی را و هویتی را که از آن عدول شده، دوباره تقویت کرد. شاید به نظر برسد که لازم نباشد همچنان بخواهیم فهرست سراسری در قالب ائتلاف‌های بزرگ با گروه‌های مختلف، ارائه بدهیم. یا فهرست‌ها را به‌صورت کامل ارائه ندهیم، فکر می‌کنید این نگاه چقدر درست است؟
آقای دکتر عارف تلاش‌های ارزشمندی در انتخابات اخیر مجلس انجام دادند. البته در یک جامعه توسعه‌یافته، حفظ هویت‌ها و موقعیت‌های حزبی و انجام رقابت سالم انتخاباتی برای تأمین منافع ملی است؛ یعنی احزاب وقتی موقعیت خاص خود را دارند، می‌توانند با هم رقابت کنند و اهداف و برنامه‌های خود را پیگیری کنند. درباره انتخابات شوراها با شما موافق هستم، بیشتر فضای رقابت شهری و منطقه‌ای بر این انتخابات حاکم است؛ بنابراین احزاب می‌توانند نامزدهای خود را به جامعه معرفی کنند و رقابت سالمی با هم داشته باشند.

یعنی جریان اطلاح‌طلب می‌تواند برای ریاست‌جمهوری و شورای شهر دو راهبرد متفاوت داشته باشد؟ برای ریاست‌جمهوری ائتلافی پیش برود و برای شوراها دنبال تقویت هویت و گفتمان خودمان باشد؟ این فرضیه چقدر می‌تواند به حقیقت نزدیک باشد؟
انتخابات مجلس و شوراها استانی و شهری است؛ اما انتخابات ریاست‌جمهوری فرق می‌کند و با آرای کل ملت سروکار دارد؛ بنابراین رویکرد ملی در آن ضروری است.

نقدهای خود را به جریان شکل‌گیری ائتلاف مطرح کردید؟
نقدهایی داشته و گفته‌ام، اما به نظر اکثریت باید احترام گذاشت.

به نظر می‌رسد به دلیل  متغیر‌های ثابتی که در فعالیت‌های سیاسی وجود دارد، اصلاح‌طلبان پله‌پله در حال عقب‌نشینی از هویت و گفتمان اصلاح‌طلبی هستند. در این شرایط چه ابزار و مؤلفه‌ای برای حفظ گفتمان و هویت وجود دارد؟
ببینید، شاید مثلا ١٠ تا ٢٠ درصد مسائل مبتلا به جامعه ما موضوعاتی از نوع مسائل سیاسی است. بیشتر از ٨٠ درصد مسائل از نوع مسائل و مشکلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، زیست‌محیطی و ... است. بنابراین باید در همه عرصه‌ها فعالیت کرد. اما متأسفانه این ٨٠ درصد فراموش شده. البته آن ٢٠ درصد هم مدتی قبل از انتخابات خود را نشان می‌دهد که البته ارزشی هم ندارد، چراکه نه باعث رشد جامعه می‌شود و نه به توسعه پایدار کشور منجر می‌شود. این موضوع جزء ضعف‌های نگرشی ما است. جامعه ما نیاز به سیاست‌ها و برنامه‌ریزی‌های مناسبی در حوزه اجتماعی دارد، چراکه دچار آسیب‌های بسیار جدی‌ای شده است. این نوع نگرش باعث شده فاصله‌ای بین روشنفکران، دانشجویان و نخبگان علمی و سیاسی و جامعه به وجود‌ آید.

دولت‌ها به تنهایی نمی‌توانند کاری انجام دهند! ما دچار فقر سرمایه اجتماعی هستیم، همگی به هم سوءظن داریم. اما از کجا باید شروع کرد؟ هرکس باید ابتدا از خودش شروع کند. هرکس که آگاهی و احساس مسئولیت بالاتری دارد، از خودش شروع کند و نگاه مسئولانه‌ای به خود و جامعه خود داشته باشد. بی‌تفاوت و بی‌انگیزه نباشد. انسان مسئول است و مسئول آفریده شده است. انسان اجتماعی است منتها در جامعه ما، نخبگان، چه سیاسی یا علمی یا مدیریتی، احساس مسئولیت کمی نسبت به جامعه دارند. بیشتر درگیر منافع شخصی، خانوادگی و درنهایت قبیله‌ای هستند که قابل قبول نیست. توسعه سیاسی مهم است، ولی فقط در بعد مسائل سیاسی خلاصه نمی‌شود. مطمئن باشید جامعه‌ای که از حداقل زندگی برخوردار باشد، به حقوق خودش آگاه باشد به حقوق خود و دیگران نیز احترام می‌گذارد، به حقوق دیگران تجاوز نمی‌کند و حقوق جمعی خود را مطالبه می‌کند، خواه ناخواه در توسعه سیاسی کشورش نقش و مشارکت داشته و مؤثرتر خواهد بود.

ما نمونه این موضوع را در کشورهایی مثل مالزی، اندونزی یا ترکیه داریم، یعنی از توسعه اجتماعی و دولت رفاه به سمت توسعه سیاسی حرکت کرده‌اند، درحالی‌که در کشور ما برخلاف آن عمل می‌شود، فقط به فکر قدرت و سیاست هستند و بعد هم فراموش‌کردن همه قول‌هایی که در انتخابات داده می‌شود و فراموش‌کردن مشکلاتی که جامعه ما دارد! از منظر دیگری فضای جامعه امروز ما، فضای بسیار مساعدی به لحاظ جهانی و ملی و نیز به لحاظ دسترسی به فضای مجازی دارد. تقریبا یک‌سوم جمعیت ما دانش‌آموخته دانشگاهی هستند. در هیچ مقطع تاریخی چنین سرمایه‌ای در اختیار کشور نبوده است. یک‌سوم جمعیت ما، جوانان و میان‌سالانی هستند که از تحصیلات عالی برخوردار هستند و همه دنیا از این خوان یغما بهره‌مند می‌شود به جز خود ما! به نظر من در این شرایط استثنایی، اگر نخبگان از فرصت استفاده کنند، نهادهای مدنی را گسترش دهند و دولت هم پشتیبانی کند، زمینه‌ساز اتفاقات خوبی خواهد بود. اگرچه دولت‌ها معمولا «ان‌جی‌اوها» را رقیب خودشان می‌دانند. البته عملکرد این دولت نسبت به دولت قبلی در این زمینه‌ها اصلا قابل مقایسه نیست. به نظر من باید از این فرصت استفاده کرد و حتما هم جواب خواهد داد.

در این سه‌سالی که از دولت روحانی گذشت فرصت خوبی بود که بشود کادر‌سازی کرد. ژنرال‌های اصلاح‌طلب به هر دلیل اجازه ورود ندارند و برای آنها جایگزینی نیز ساخته نشده است. در این سه سال که امکان فعالیت بیشتر بود، اصلاح‌طلبان برای پرکردن خلأ کادر‌سازی چه‌کار کرده‌اند؟ تشکیلاتی که راه‌اندازی شدند چقدر توانستند دراین‌باره فعالیت کنند؟ اصلاح‌طلبان چه‌کار باید بکنند که در زمان انتخابات گفته نشود ما نیروهای خود را از دست دادیم یا نیرویی نداریم و بعد هم نتوانیم پاسخ افکار عمومی را بدهیم که انتظارات خود را دارند؟

اینها سؤالات مهمی است که دغدغه مشترک ماست. در همه عرصه‌هایی که به حقوق اساسی ملت و آینده کشور مربوط است، کادر‌سازی ضروری است. همین کادرها وقتی که درآستانه انتخابات قرار می‌گیرند، قطعا انگیزه و تحلیل سیاسی واقع‌بینانه‌ای دارند و می‌دانند کار حزبی و تشکیلاتی یک اصل است. براین‌اساس، کار آنها انسجام و تداوم آن، آثار مهمی به دنبال خواهد داشت. به نظرم در این سه سال، دولت با مسئله سیاست خارجی و برجام و زمین سوخته‌ای که تحویل گرفت، درگیر بود. نخبگان هم که از ضعف کم‌توجهی نسبت به مسائل اجتماعی رنج می‌برند و به‌همین‌دلیل از شناخت جامعه خود و راه‌حل‌هایی که باید دراین‌باره ارائه می‌دادند، نتوانستند یا نخواستند بهره‌ای ببرند. دولت نتوانست، ولی نخبگان نخواستند. نخبگان می‌توانستند اما نخواستند. از طرف دیگر، با مجلسی مواجه بودیم که به جای آنکه عصاره فضایل مردم باشند، بداخلاقی می‌کردند. کار آن نمایندگان در دولت جدید فقط کارشکنی بود. آنها در زمان دولت آقای روحانی به پنج الی شش وزیر علوم یا رأی ندادند یا تهدید و توهین و استیضاح کردند و ثباتی وجود نداشت. من شخصا بیشترین امیدم به دوره بعد است.

اینکه من گفتم سرمایه‌گذاری اصلی باید در رابطه با فراکسیون امید و درون خود مجلس انجام گیرد، به‌همین‌دلیل است و هنوز هم بر این نظر پایبند هستم. هر نماینده، نماینده کل ملت است. اینها باید به صورت سازمان‌یافته با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؛ هم در میان خود و هم با نهادهای بیرون از مجلس و هر کدام از آنها در منطقه و در کل کشور محوری برای ایجاد آگاهی، امید و هم‌بستگی باشند. این نمایندگان می‌توانند مخاطبان خود را در جامعه و به‌ویژه در میان جوانان پیدا کنند و آنها را رشد دهند. من با تنوع احزاب موافق هستم. تنوع سیاسی و احزابی که بتوانند در یک فضای سالم رقابت و از حقوق یکدیگر حمایت کنند. ما هنوز به این مرحله نرسیده‌ایم ولی نقطه شروع آن می‌تواند این مجلس باشد. دو قوه باید با هم همکاری کنند و با تقنین قوانین درست، می‌توانند آینده خیلی بهتری را برای کشور به ارمغان آورند. ما در دولت آقای خاتمی و مجلس ششم همین وضع را داشتیم، ولی عملا استفاده حداکثری از آن نشد.

ولی این برعکس فرمی است که در همه جای دنیا اتفاق می‌افتد! در دنیا هر حزب برای انتخابات جداگانه فعالیت می‌کند و پس از مشخص‌شدن وزن و میزان کرسی‌های هر کدام از احزاب، اگر قرار بر ائتلاف باشد، این کار در مجلس انجام می‌شود. اما در ایران ظاهرا باید برعکس عمل کنیم.
اینها گروه‌هایی سیاسی هستند که مقطعی به وجود می‌آیند و عمل می‌کنند. وقتی انتخابات تمام شد، ارتباطشان هم با کاندیداها خودبه‌‌خود قطع می‌شود. می‌خواهم بگویم که اشکال ما همه‌جانبه است. هم حزب نیست، هم وقتی به‌عنوان نماینده انتخاب می‌شوند، ارتباطشان با همان گروه‌های سیاسی که انتخابشان کردند، قطع می‌شود و به کارهای خرد مشغول می‌شوند. جاده‌کشیدن و ساختن‌ بیمارستان و انتقال یک دانشجو از دانشگاهی به دانشگاه دیگر که وظیفه یک نماینده نیست. شهرها برای خودشان استاندار، شورا و شهردار دارند که می‌توانند این کارها برای آنها انجام دهند. نماینده‌ای که انتخاب می‌شود، باید از حقوق ملت دفاع کند و نگاه او کلان و در سطح ملی باشد. کشور وقتی می‌تواند به توسعه همه‌جانبه دست پیدا کند که احزاب شکل بگیرند و مجلس و دولت حزبی داشته باشیم. در شرایطی که ما قرار داریم و در همه حوزه‌ها ضعف وجود دارد، مجلس و دولت باید از خودشان شروع کنند و ضعف‌های خود را رفع و زیرساخت‌های توسعه متوازن و پایدار کشور را فراهم کنند.

بعد از انتخابات ۸۴ شما هم قرار بود جبهه‌ای را با عنوان جبهه دموکراسی و حقوق ‌بشر راه‌اندازی کنید. چرا آن تشکل جان نگرفت و ادامه پیدا نکرد؟
قبلا بارها توضیح داده‌ام؛ بیشتر از اینکه موانع بیرونی مانع فعالیت آن بوده باشد، موانع درون جبهه بود. همان احزابی که پشتیبانی می‌کردند و الان نمی‌خواهم اسم بیاورم، در ادامه کار، وقتی به زمان انتخابات مجلس رسیدیم، رأسا برای آن برنامه‌ریزی کردند و درواقع جبهه را دور زدند. یعنی علت توقف فعالیت جبهه دموکراسی و حقوق‌ بشر نه از طرف من بود و نه موانع بیرونی. نشد که همه تفکرات را راضی کنیم، اگرچه من کاندیداتوری احزاب را پذیرفته بودم و معتقد بودم که کشور باید به سمت تحزب حرکت کند.

نمی‌خواهید در این سه سال دوباره آن فعالیت را احیا کنید؟
من بعد از اینکه از دولت آقای خاتمی بیرون آمدم، وارد عرصه دیگری شدم و این یک ورود آگاهانه بود. چراکه ضعف‌های اصلی را در عرصه عمومی و اجتماعی می‌دانستم، به همین دلیل به تأسیس نهادهای مدنی در زمینه‌های اخلاق، توسعه علمی، رشد و توسعه کشور، آسیب‌های اجتماعی، فرهنگ گفت‌وگو و اخیرا تأسیس انجمن تاریخ اجتماعی علم و فناوری اقدام کردم. این فعالیت‌ها را در آینده زمینه‌ساز یک سیاست درست و کارآمد اخلاقی می‌دانم. ولی این به آن معنا نیست که ما به آن جبهه نیاز نداریم. اگر فضای مناسب و حمایت مسئولانه از سوی گروه‌های سیاسی ایجاد شود، باز هم می‌توان این کار را از سر گرفت.

یکی از خروجی‌های حرکتی که تحت عنوان تشکیل نهاد مدنی دنبال می‌کنید، طبیعتا باید تربیت کادرهای جوانی باشد که آموزش‌دیده هستند. این کادرها به نظر شما چه زمانی این قابلیت را دارند که بتوانند وارد عرصه شوند و مثلا در مقاطع انتخابات، بشود از همین کادرها استفاده کرد. این را چه اندازه در دستور کار خود قرار داده‌اید؟
محور حرکتی را که با جمعی از همکاران دانشگاهی آغاز کرده‌ایم، رویکرد علمی و مطالعات پژوهشی بوده است. اما موضوع این است که نگاه دولت و نیز توده مردم، نگاه چندان مثبتی به این‌گونه فعالیت‌ها نیست. از طرفی ان‌جی‌او‌ها معمولا کمبود منابع مالی دارند. مثلا فرض کنید اگر هر استان می‌توانست امکانات موردنیاز کار را برای نهادهای مدنی در نظر بگیرد و به آنها خدمات مشترک بدهد، می‌توانست بسیار راهگشا باشد، ولی دولت‌ها هیچ‌وقت چنین سرمایه‌گذاری‌ای نکردند.
ارسال نظرات