صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۱۸۹۱
نیویورک تایمز بررسی کرد
چه فردی که در جشن روز باستیل در نیس بیش از هشتاد نفر را کشت یکی از عاملان داعش بوده باشد یا یک انزواطلب دیوانه، این کشتار یک سؤال اساسی را به وجود می‌آورد: چرا حملاتی به این وسعت بیشتر از هر کشور دیگری در فرانسه رخ می‌دهد؟
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۹ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۵
فرارو- چه فردی که در جشن روز باستیل در نیس بیش از هشتاد نفر را کشت یکی از عاملان داعش بوده باشد یا یک انزواطلب دیوانه، این کشتار یک سؤال اساسی را به وجود می‌آورد: چرا حملاتی به این وسعت بیشتر از هر کشور دیگری در فرانسه رخ می‌دهد؟

به گزارش فرارو به نقل از نیویورک‌تایمز، در بلژیک نیز به‌تازگی حمله‌ای رخ‌ داده است، اما این اتفاق خیلی به‌ندرت در این کشور رخ می‌دهد. هیچ‌یک از حملات تروریستی در بریتانیا و اسپانیا در دهه گذشته سبب مرگ بیش از ده نفر نشده است. در آلمان، اصلاً حمله بزرگی صورت نگرفته است.

شکست در دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی فرانسه دلیل قانع‌کننده‌ای برای این مشکل نیست؛ زیرا این نوع از مشکلات ارتباطی تمام دستگاه‌های امنیتی اروپا را تحت تأثیر قرار می‌دهد. پاسخ در جای دیگری نهفته است: زمانی که بحث جهاد در میان باشد، در فرانسه استثنا وجود دارد.

تمایز فرانسه تا حدی در قدرت ایدئولوژیک تصوری ریشه دارد که ملت فرانسه از زمان "انقلاب فرانسه" از خود داشته‌اند. از جمله شکل قاطعانه جمهوریت و بی‌اعتمادی به تمام ادیان که با مذهب کاتولیک آغاز شد. این مدل سالهاست که پایدار مانده؛ اول به سبب استعمارزدایی و سپس با دهه‌ها مشکلات اقتصادی، بدنامی در حال رشد از تفاوت‌های فرهنگی، فردگرایی پرشور نسل جدید و جهانی‌سازی که قدرت مانور دولت را کم کرده است.

مهم‌تر از همه، فرانسه نتوانسته مشکل محرومیت اقتصادی و اجتماعی را برطرف کند. سیستم این کشور که نسبت به افراد شاغل بیش‌ از حد محافظ است و اهمیت زیادی به افراد بیکار نمی‌دهد، حس تبعیض و نفرت را در سراسر کشور می‌پراکند. افراد جوانی که به حاشیه کشیده شده‌اند و چشم‌انداز امیدبخشی ندارند احساس قربانیان را پیدا می‌کنند. آن‌ها به اهداف اولیه‌ی تبلیغات گروه‌های تروریستی تبدیل می‌شوند که معمولاً بعد از سپری کردن دوره‌ای در زندان است.

نه آلمان و نه بریتانیا با پدیده گوشه‌گیری افراد جوان مواجه نیستند، حداقل نه در این مقیاس. شهر دینزلاکن در آلمان که تا حدی زاغه‌نشین است، به چشمه‌ای برای افراط‌گرایی تبدیل‌شده است. همین اتفاق برای دورزبری در غرب یورکشایر و مولنبیک در بروکسل در حال رخداد است. اما به نظر می‌رسد فرانسه بسیاری دیگر از شهروندان و ساکنانش را به مرزهایی فراتر از پیوستن به داعش می‌کشاند.

یک دلیل این است که فرانسه دیدگاهی شهروند-مدار دارد که پایبندی زیادی به ارزش‌های سیاسی متعالی داشت؛ اما به‌مرور در حال کمرنگ شدن است. تا دهه 1980، ایده آل جمهوری‌خواه در حال ترویج بود که قول فرصت‌های برابر را داده بود. گروه کمونیست فرانسه که با پیشنهاد مبارزه با بی‌عدالتی سبب عزت‌نفس گروه‌های محروم شده بود، در طول آن دوره تضعیف شد که تا حدی نیز به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود.

از سوی دیگر آلمان پس از جنگ، چشم‌اندازی متواضع و محتاط‌تر اتخاذ کرد: پیشرفت اقتصادی. امروزه، آلمان درباره جهان اسلام سیاست تقریباً خاموشی دارد و اصراری ندارد همه شهروندانش را حول محور اصول جهانی متحد کند. بریتانیا نیز تلاش ندارد جامعه‌ای یک‌ شکل و تک فرهنگی ایجاد کند، بلکه سیاستی چند فرهنگی در پیش‌گرفته است که در آن‌همه می‌توانند رفتار جمعی را رعایت کنند.

اما فرانسه همچنان بر مواضع خود پابرجاست و ادعا می‌کند هنوز هم میل و قدرت این کار را دارد. اما چنین جاه‌طلبی‌هایی شدیداً با واقعیت‌های روزمره در تضاد اند و این شکافِ در حال رشد منبع پریشانی فراگیر است.

بدین ترتیب هویت ملی فرانسه به یک مشکل تبدیل‌شده است. تنها بر نارضایتی جوانانی که ریشه‌های خارجی دارند می‌افزاید؛ به‌ویژه افرادی از آفریقای شمالی یا فرزندانشان زیرا غرب آن‌ها را با درد و تحقیر استعمار کرد: زمانی که فرانسه از الجزایر خارج شد، صدها هزار کشته و زخمی بر جای گذاشت و تا به امروز زخم‌های ماندگاری را در اذهان مردم این کشور ایجاد کرد. استعمارزدایی انگلیس در مقایسه با فرانسه بی‌درد به‌حساب می‌آید.

انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها هم نگرانی‌های خود درباره مهاجرت و اسلام را ابراز می‌کنند. چنین نگرانی‌هایی برکسیت را به وجود آورد. آزار و اذیت جنسی در شهر کلن که ظاهراً توسط مهاجران صورت گرفت، بحث‌های داغی را در آلمان و دیگر کشورها به وجود آورد. اما هم آلمان و هم انگلیس به اقلیت‌های غیر محلی فضای کافی برای بیان آزادانه و به جا آوردن اعمال مذهبی‌شان را می‌دهد.

فرانسه اصرار دارد که دین باید مسئله‌ای کاملاً شخصی باقی بماند. یک ملت ایدئولوژیک، بر مسائل نمادین مانند پوشیدن روسری یا برگزاری نماز جماعت در مکان‌های عمومی تمرکز دارد. اما محدود کردن چنین فعالیت‌هایی زخم‌هایی به وجود می‌آوردند که حتی از ممنوعیت عمیق‌تر خواهند بود: به افراط‌گرایان اجازه می‌دهد این محدودیت‌ها را بزرگ‌نمایی کنند و فرانسه را به اسلام هراسی متهم کنند. در واقع فرانسه اسلام هراس تر از همسایگانش نیست؛ تنها در شیوه برخورد با اسلام در حوزه عمومی از دیگر کشورها مشهودتر است.

روش و شیوه مهاجر پذیری فرانسه در اصل بسیار سخاوتمندانه است اما در اجرا بسیار سخت و انعطاف‌ناپذیر است. واقعیت‌های جامعه کنونی فرانسه نشان می‌دهند به رویکردی عمل‌گرایانه‌تر و انعطاف‌پذیرتر نیاز است. فرانسه دیگر آن کشور سابق نیست و زمان آن رسیده که به فکر ایده‌های جدید باشد.

ارسال نظرات