صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۱۷۰
امید مهرگان
تاریخ انتشار: ۱۴:۴۸ - ۲۱ تير ۱۳۸۸


امید مهرگان مترجم و عضو ارشد حلقه رخداد طی یادداشتی در سایت رخداد به بررسی فاجعه ی ایغور پرداخت است مهرگان در این باره می نویسد:

1- اویغورها صدای چندانی ندارند. در اورومچی به‌واقع چه اتفاقی افتاده است؟ در جهان معاصر، در دوره "گزیده و مشروح اخبار" شبانه، به‌نظر می‌رسد سرنوشت بسیاری از مردمان بستگیِ مستقیمی پیدا کرده است به تصاویر و صداهایی که از آنها پخش می‌شود یا نمی‌شود. 

اخبار رسانه‌ای، بالاخص تلویزیونی، خصلت عجیبی دارند: اولاً، وقتی خبری از جایی پخش می‌شود، به‌هیچ‌وجه ضرورتاً به این معنا نیست که در آنجا واقعاً "خبری هست". دوماً، و مهم‌تر، وقتی از جایی خبر چندانی پخش نمی‌شود یا دیگر پخش نمی‌شود، به‌هیچ‌رو به‌ این معنا نیست که در آنجا "خبری نیست". از این حیث، به‌راستی اینترنت، دست‌کم در شرایط کنونی و در این آزمون خاص، بدل به عرصه‌ای برای پیش‌بردنِ پیکار تصویری یا همان سیاست تصاویر شده است.

اما اویغورها حتی در اینترنت و توییتر و فیس‌بوک هم، دست‌کم در خارج از اجتماعات چینی خودشان، آن‌قدرها صدا و تصویری پیدا نکرده‌اند. شاید چون فقط یک اقلیت قومی و مذهبی‌اند. جستجوی کلمه "اویغور" در گوگل، گذشته از اخباری عمدتاً مشابه که نیمی از آنها هم متعلق به خبرگزاری‌های دولتی چینی است، غالباً فقط به سایت‌هایی درباره فرهنگ و زبان و تاریخ ایغورها برمی‌خوریم، به‌عنوان قومی که احتمالاً به‌درد "مطالعات فرهنگی"، "ادبیات اقلیت" و غیره می‌خورند.

2- پس‌زمینه و ماجرا از این قرار است: مدتی پیش، دولت چین، حدود شصت کارگر و دهقانِ اقلیتِ مسلمان اویغور، اعم از زن و مرد، را تقریباً به‌اجبار به مناطق غربی چین، ازجمله جیان‌جینگ فرستاد. بهانه رسمیِ این کار ایجاد توازنِ قومی بود، ولی یکی از دلایل اصلی به‌واقع فراهم‌کردن نیروی کار ارزان و تحت‌فشار درآوردن و تضعیفِ اقلیت‌های مذهبی و قومی در چین بود.
 
از همان ابتدا، در این استان، اکثریت چینی‌ها نظر مساعدی به اویغورها نداشتند. نفرت قومی و ایدئولوژیک از بدو امر موجد تنش‌هایی در این منطقه بود. وضعِ اویغورها در نسبت با دولت، شباهت زیادی به وضع تبتیان دارد. بی‌جهت نیست که دولت چین حتی دالای‌لاما را نیز در این "شورش" دست‌اندرکار می‌داند. تا پیش از 1949، ترک‌تباران اویغور کمابیش مستقل بودند و حتی دو بار تشکیلِ جمهوری دادند که بار دوم در 1944 به‌دست استالین، در راستای توافقات‌اش با چین، سرکوب شد و بسیاری از رهبران اویغور نیز در سانحه‌ای هوایی کشته شدند.

اویغورها ترجیح می‌دهند به‌جای جین‌جیانگ از اسم "ترکستان شرقی" استفاده کنند، نامی یادآور تاریخِ متأخرشان که به‌هیچ‌رو مورد تأیید دولت نیست. چین کمونیست در 1949 ترکستان شرقی را تصرف کرد و جمعیت زیادی از چینی‌ها را به آنجا کوچاند و بدین ترتیب، درست نظیر تبت، ساکنان اصلی را حاشیه‌نشین و به اقلیت بدل ساخت. طبیعتاً اویغورها و تبتی‌ها در برابر این هم‌گون‌سازیِ سیاسی و فرهنگی مقاومت کردند. 

اگر مسأله صرفاً بر سر ادغام فرهنگی می‌بود، بی‌شک مقاومت آنها جنبه‌ای ناسیونالیستی یا حتی ارتجاعی می‌یافت. ولی تلاش دولت برای حاشیه‌ای‌ساختنِ اقلیت‌ها خصلت اقتصادی و اجتماعی پررنگی داشته است که به انواع تبعیض‌ها و نابرابری‌ها انجامیده است (اویغورها عملاً نمی‌توانند به مقام‌های سیاسی بالا برسند).
 
بدین ترتیب حزب کمونیست چین هر نوع فعالیت سیاسیِ اویغورها و تبتی‌ها را شکلی از جدایی‌طلبی می‌خواند. اما واقعه‌ای که پیش از همه به این تنش و ستیز دامن زد، فاجعه یازده سپتامبر و سیاست‌های پیش‌دستانه و تهاجمی بوش بود. بلاهت نوعاً بوشی حتی دراینجا نیز بیشتر به تشدید تنش کمک کرد تا به ضبط و مهار "تروریسم". 

کمونیست‌های دولتیِ چین فوراً به "جنگ علیه تروریسم" بوش لبیک گفتند و بی‌درنگ انگشت روی اویغورها به‌عنوان تروریست‌های بالفعل و بالقوه چین گذاشتند. بنابراین از 2001 بدین‌سو، دولت به توجیه ایدئولوژیکیِ جدیدی برای سرکوب اقلیت‌ها دست یافته بود. در ضمن نباید از یاد برد که تعداد زیادی از اسرای گوآنتانامو اویغوری اند. در ترکستان شرقی، که مرکز آن اورومچی است، حدود 10 تا پانزده میلیون اقلیت ترک‌تبار زندگی می‌کنند (متشکل از اویغورها، ازبک‌ها، قزاق‌ها، مغول‌ها، تاجیک‌ها، مانچوها، تاتارها و غیره) و اکثریتِ باقی را چینیان هان تشکیل می‌دهند.

در روز 16 ژوئن، شایعه‌ای (که خود دولت نیز بعداً آن را رد کرد) مبنی بر تجاوز دو کارگر اویغور به دختری چینی در شائوگوآن پخش می‌شود و اکثریت چینیان هانِ منطقه، یا به‌عبارت دیگری، اوباش هان، به کارگران و دیگر ایغورها، که عموماً "جانی و تروریست" فرض می‌شوند، حمله می‌کنند و حدود 18 نفر را می‌کشند و عده‌ای را زخمی می‌کنند. ظاهراً پلیس برای ساعت‌ها هیچ دخالتی نمی‌کند. 

اولین تصاویر از این یورش توحش‌آمیز در اینترنت پخش می‌شود. عده‌ای از مردم اویغور، ازجمله کارگران و دانشجویان، در اعتراض به این واقعه و با درخواستِ رسیدگی دولت به قضیه و محاکمه عاملان این قتل‌ها، دست به تظاهرات می‌زنند که به گفته بسیاری از شاهدان کاملاً مسالمت‌آمیز بوده است.
 
درمقابل، نیروهای پلیس و عده زیادی از چینی‌های هان با باتوم و اسلحه‌های سرد دیگر به تظاهرات‌کنندگان یورش می‌برند و بسیاری را می‌کشند. باز هم تظاهراتی در اورومچی در "میدان مردم" برپا می‌شود و پلیس مستقیماً به روی مردم تیراندازی می‌کند. همچنین بیش از هزار نفر، که به‌گفته دولت در آشوب‌ها دست داشته‌اند، بازداشت می‌شوند و سایت‌های اینترنتی نیز مسدود. مختصر این‌که، دولت به‌جای پاسخ به دادخواهی اویغورها، اعتراضات مسالمت‌آمیزشان را به‌نحوی خشونت‌بار و فاجعه‌آمیز سرکوب می‌کند.

3- یکی از گرایش‌های قالب در گفتار رسانه‌ایِ غربی درباره حادثه اورومچی تأکید بر خصلت محلیِ ماجرا و استفاده مکرر از ترکیبِ "نزاع‌های قومی" است. این شکلِ دیگری از تلاش برای "فرهنگی‌کردنِ" ماجرای اورومچی و تقلیل آن به کشمکش‌های محلیِ دو قوم است. 

همین تأکید و تقلیل مستقیماً توجه جدی و سیاسی را از قضیه برمی‌دارد. درست است که شروع درگیری بعضاً با انگیزه‌های قومی همراه بوده است، ولی نکته اصلی ازقضا این است که درست زمانی مسأله از حد قومی فراتر می‌رود و سیاسی می‌شود که پای دولت چین به میان می‌آید. اعتراضات اویغور کاملاً سیاسی است زیرا از یک لحظه خاص به بعد، مشخصاً علیه رفتار و موضع‌گیریِ ناعادلانه دولت است. درست است که ظاهر قضیه عبارت است از "اعتراضات یک اقلیت قومی در چین"، اما اساساً مسأله چیزی نیست مگر به‌حساب‌نیامدنِ بخشی از مردم چین در وضعیتی که این مردم بخشی از آن اند.
 
به بیان ساده‌تر، دولت چین هیچ اعتنایی به دادخواهی اقلیتِ قومیِ اویغورها نکرده است، دادخواهی‌ای که در آغاز خصلتی جزئی، مشخص و حتی حقوقی داشت (رسیدگی به کشته‌شدن دو کارگر ایغور در کارخانه‌ای در جنوب چین)، ولی سپس، با توحش دولت چین و حمایت ضمنیِ پلیس از حمله اکثریتِ چینیِ هان به اویغورها، خصلتی سیاسی و فراگیر‌تر یافته است. اشتباه مهلک در مواجهه با ماجرای اویغور این است که آن را مسأله‌ای ناسیونالیستی و قومی ببینیم و از درک جنبه سیاسی آن بازمانیم.

در وضعیت‌های سیاسی، چندان لازم نیست اطلاعاتی دقیق و جامع و "اسناد و مدارک"ی بی‌نقص از ماجرا در اختیار داشته باشیم تا سپس بتوانیم به‌اصطلاح "منصفانه" دست به قضاوت زنیم. آنجا که مردم به صحنه می‌آیند، فریاد می‌زنند، گلوله می‌خورند، قضیه یا حقیقت کاملاً روشن و عیان است. و نکته اصلی این است که وضعیت فقط زمانی به چنین وضوحِ سیاسیِ چشمگیری بدل می‌شود که مردم وسط می‌آیند.
 
آنجا که صرفاً با کوشش‌های برخی احزاب یا گروه‌ها یا تشکل‌ها سروکار داریم، درکِ وضعیت یا حقیقتِ وضعیت همچنان، به‌قول لنین، نیازمند تحلیلِ انضمامی و مشخصِ یک وضعیتِ مشخص است. در این وضعیت‌ها باید موضع گرفت و ریسک کرد. ولی آنجا که مردم تصمیم خودشان را گرفته‌اند، فرد ازقبل به درون این یا آن موضع پرت شده است و فقط می‌ماند این‌که این موضع، این انتخاب‌شدگیِ خویش، را شجاعانه، صریحاً و از نو انتخاب کند. در این شرایط، کسانی که از این نوع انتخابِ اجباری می‌هراسند، چاره‌ای ندارند جز این‌که خود را از انظار عموم پنهان سازند. زیرا هر ظهوری معادلِ نوعی موضع‌گیری است.

حتی در سطح کاملاً فرمال نیز، که سطحِ بد و گاهی حتی بی‌شرمانه‌ای است، وضعیت اخیر در اورومچی سیاسی است، زیرا سه عنصر اصلی در آن حضور دارند: دولت، پلیس، بدنه مردمی (که حامل خواسته و اعتراضی جهان‌شمول‌اند). نقش دولت، در این وضعیت، در نحوه بازنماییِ وضعیت نهفته است. نحوه بازنماییِ دولت کمابیش همیشه برای درک وضعیت و محتوای "حقیقی" آن لازم است. دولت‌ها، در مواجهه با وضعیت‌های سیاسی و از دید آنها نامطلوب، از کلمات و عباراتی استفاده می‌کنند که قرائتِ به‌اصطلاح میان‌سطری‌شان گویای نکات مهمی درباره حقیقتِ وضعیت خواهد بود. به‌همین دلیل، حتی پیش از هر کار دیگری، برای فهم مسأله اویغورها، بهترین کار رجوع به روایت دولت چین از آن است.

حزب کمونیست چین، که غیر از نام‌اش فاقد هر نوع بهره کمونیستی است، دو خبرگزاری رسمی‌ـ‌دولتیِ عمده دارد که هر دو برای اشاره به حوادث استان جیان‌جینگ و اورومچی نه به‌هیچ‌رو از واژه "اعتراض"، بلکه همه‌جا از "شورش" (riot)، و بعضاً "خشونت مرگبار"، یا حداکثر "ناآرامی" استفاده کرده‌اند.
 
به نقل از خبرگزاری Xinhua، یکی از دو سازمان خبرپراکنی دولتی، کین گانگ، سخنگوی وزارت خارجه چین، با توصیفِ حوادث روز یکشنبه به عنوان "کشتار شرارت‌بار، به‌آتش‌کشیدن، و غارت"، گفته است: "هرکس این خشونت را اعتراضی مسالمت‌آمیز بخواند سعی دارد سیاه را به سفید بدل سازد و اقدام به گمراه‌کردن افکار عمومی کند." در این حادثه، به اقرار دولت چین، بیش از 150 نفر کشته و حدود هزار نفر زخمی و بیش از هزار نفر دستگیر شده‌اند.
 
البته منابع اویغور تعداد کشتگان را نزدیک به 800 تن می‌دانند. کشتار در اصل توسط پلیس و ساکنان چینی‌ِ هان انجام شده است اما دولت کشتگان را عمداً از نیروهای خودی و هان‌ها می‌داند و آن را "خشونتی پیشگیرانه و سازماندهی‌شده علیه مردم" خوانده است. طبق معمولِ این وضعیت‌ها، دولت چین کوشیده است نشان دهد که می‌خواهد حسابِ "مردم صلح‌جوی" استان جین‌جیانگ را از "آشوب‌گران"ی که از "رهبران جدایی‌طلبِ ساکن خارج" خط گرفته‌اند، سوا کند. 

تصاویری که در تلویزیون دولتی چین نشان داده می‌شود صرفاً تصاويري از آتش‌سوزي و خرابي اموال عمومي و اتوبوس‌ها و ساختمان‌ها و غيره است، و نه به‌هیچ‌رو از راهپیمایی و اعتراضِ آرام اویغورها و دانشجویان و کارگران. یکی از ترکیبات ایدئولوژیکِ مورد علاقه دولت چین "پیشرفت، و ثبات اجتماعی" است که به زعم آنها اغتشاش‌گران قصد برهم‌زدنِ آن را دارند. 

ازسوی دیگر، کل قضیه را تحریک‌شده از طرف گنگره جهانیِ اویغورها (Uyghur World Congress) و رهبرشان، خانم رِبیا کادیر، جلوه می‌دهند. یک رهبر اسلامی ترکستان شرقی نیز، که رئیس انجمن اسلامی چین است، این اعتراضاتِ مسلمانان اویغور را تقبیح کرده است و آن را منافی با "آموزه اسلامی صلح و آرامش" خوانده است. همه این‌ها، به‌اضافه موارد پرشمار دیگر، معرف روایت و بازنماییِ نوعاً دولتی از اعتراضات است.

4- اعتراضِ سیاسی‌شده اویغورها به کجا خواهد رسید؟ وضعیت پیچیده جامعه چین، جمعیت زیاد آن، ساختار سیاسیِ بسته و اقتدار دولتیِ حاکم بر آن چندان اجازه‌ای به پاگرفتن سیاست‌های حاشیه‌ای نخواهد داد. ولی مهم‌تر از آن، مسأله اقلیت‌بودن است. در غیاب آگاهیِ سیاسیِ مردمی، یک اقلیت به‌دشواری می‌تواند هویت خود را به هویتی جهان‌شمول و کلی بدل سازد. مردم برای همبستگی با یکدیگر عموماً نیازمند منافع مشترک‌تری از انسانیتِ صِرف بوده‌اند. در این میان، جنبش دانشجویی چین، که سابقه درخشانی دارد، و احیاناً بخشی از طبقه کارگر، شاید بتوانند صدا و همبستگی‌ای وسیع‌تر از استان جین‌جیانگ به مسلمانان اویغور ببخشند.

در حال حاضر، اویغورها شدیداً نیازمند کمک و حمایت‌اند و در جهان امروز، این حمایت به‌طرزی عجیب و نهایتاً مخاطره‌آمیز، به سیاستِ تصاویر و پیکار صداهای بلند و کوتاه گره خورده است. آدم یاد انیمیشن "هورتون" می‌افتد: یک فیل به نام هورتون به ذره‌ای بی‌اندازه کوچک روی گل قاصدکی برمی‌خورد و تصادفاً از درون آن صدایی می‌شنود یا خیال می‌کند می‌شنود. 

او با سماجت باز هم گوش می‌دهد و سرانجام معلوم می‌شود در آن ذره ریز یک دنیای کامل در جریان است، سرزمینی بزرگ با مردمانی زیاد، با تاریخ و آینده و امید و ایدئولوژی و . . . اما جنگلی که هورتون در آن زندگی می‌کند نمی‌خواهد ماجرای ذره و آدم‌های درون‌اش را باور کند و بنابراین شروع می‌کند هورتون را اذیت‌کردن و دست‌انداختن، طوری که آن ذره، که هورتون پیوسته با خرطوم‌اش حمل‌اش می‌کند، در معرض تهدید به نابودی قرار می‌گیرد.
 
هورتون، به‌یاری اخلاقی کانتی، اصرار دارد که: "یک آدم یک آدم است، مهم نیست چقدر کوچک باشد." و می‌کوشد به هرقیمتی شده آن ذره را به جایی برای همیشه امن برساند و بدین ترتیب از نابودیِ قطعی نجات‌اش دهد. اما اعضای بدِ جنگلْ او را به دام می‌اندازند و می‌خواهند ذره را بسوزانند تا از شرّ پرگویی‌ها و "دیوانه‌بازی‌ها"ی هورتون خلاص شوند. هورتون زور می‌زند به آنها بباوراند که توی آن ذره یک عالم آدم هست، ولی بی‌نتیجه.
 
بنابراین، تنها راهی که باقی می‌ماند این است که اهالی جنگل نیز مثل هورتون صدای ساکنین ذره را بشنوند. پس کل مردمان شهر هوویل (Whoville) تصمیم می‌گیرند با تمام نیروی خود، با تمام امکانات خود، فریاد بزنند و سروصدا به پاکنند تا صدایشان به گوش اهالیِ جنگل برسد. فریاد آنها این است: "We Are Here!"، "ما اینجاایم! ما اینجاایم!" تلاش آنها، بعد از شکست‌های متوالی، سرانجام به نتیجه می‌رسد، تلاشی که فقط زمانی به نتیجه می‌رسد که مطلقاً تک‌تکِ اعضای سرزمین فریاد می‌زنند، تا آخرین نفرشان.
 
در یک صحنه اوج، صدای مردم هوویل را می‌بینیم که ناگهان صعود می‌کند، آسمان بالای سرشان را می‌شکافد، از پوسته‌های ذره عبور می‌کند و به گوش جنگل می‌رسد. هرچند وقتی صدا به بالا می‌رسد، آوایی بسیار آرام و خفه است، ولی آن‌قدر هست که شنیده شود.

گویی وضعیتِ همه مردمان و ملت‌های ریز و درشتِ بی‌صدا و بی‌تصویر در جهان امروز شبیه وضعیت هوویل است. آنها ذره‌هایی‌اند در جنگلی عظیم که پر از صدای انواع حیوانات است. (نوربرت الیاس درست می‌گفت که قانون بین‌الملل، در نسبت با قانون داخلیِ دولت‌ملت‌ها، هنوز در حد قانون جنگل است، و دلیل‌اش نیز ازقضا فقدان انحصار خشونت در این عرصه است.) ولی آنها دیگر از دیپلماسیِ آبکیِ صرف خسته شده‌اند، می‌خواهند خودشان فریاد بزنند و صدایشان را به‌زور هم که شده به گوش جنگلِ بین‌الملل برسانند. ما دوباره داریم قدم به عصر مردم می‌گذاریم.

برچسب ها: ایغور مهرگان
ارسال نظرات