صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۸۰۱۹۶
خانه، خالی ماند و خوان بی‌آب و نان
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۴ - ۱۹ تير ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی- مالک رضایی؛ بچۀ خود را نیز به همراه خود به مهمانی برده بود. اندکی مریض احوال بود و برحسب عادتی مزمن، گاهی قادر به کنترل آن بیماری خود در جمع نبود. لاجرم خطایی سر زد و صدایی بر خاست.

ابتدا دستپاچه شد اما خیلی زود خود را یافت، با دو دست خود محکم بر سر طفل بینوا کوفت، یعنی اینکه:

 «این بود من نبودم»


لحظاتی بعد، خطایی مشابه از مرد دیگری نیز سر زد، چارۀ کار مشخص بود، او هم بلافاصله بلند شد و محکم بر سر طفل مظلوم کوبید. صاحب بچه اعتراض کرد که ناجوانمرد، این بچۀ من است!

مرد با بی‌اعتنایی گفت: «مگر نه اینکه او را برای کتک خوردن و گم کردن مسیر صدا به اینجا آورده‌ای!؟»

چقدر سرنوشت آن طفل مظلوم و بینوا حکایت حال و روز ما مردم گشته است؟

هر کسی از راه می‌رسد یک تو سری می‌زند بر سرمان و منّتی هم می‌نهد که ضربه‌ای که آن یکی زده و رفته، محکمتر بود.

تا می‌گوییم چرا حقوق نجومی گرفته‌ای؟ مقاله و یادداشت هست که می‌ریزند رو سرمان، حاکی از اینکه قبلا هم بوده است و چند برابرش هم بوده است.

کسی نیست بگوید آقا جان، ما هم به‌‌ همان سبب به وَعده‌ای دیگر و عدّه‌ای دیگر رای دادیم که این رسم و عادت را بر چیند. مگر دعای شب و ورد سَحَر نخواندیم که کلید گنج مقصودش درِ قفلهایی را بگشاید و ریشۀ فساد را بخشکاند و...؟

مگر نفرموده بود که نفس باد صبا، مشک فشان خواهد شد و...؟

آخر این چه وضعی است که باز اطرافیانی‌‌ همان خطا را مرتکب شوند و تا حرفی بزنیم، قلم بدستان پر آوازه‌ای دو دستی بکوبند تو سرمان که شاکر باش. وضع قبلی از این بد‌تر بود.

آخر مگر ما، مادرزادی تو سری خور توجیهات شماییم جناب روشنفکر؟

اما نه. اینطور نیست.

لطفا اندکی جدی باش. یک شوخی را نمی‌توان دو بار تکرار کرد، بر خاکستر ناامیدی مردم، همیشه نمی‌توان، نخل امید خود کاشت، از هیجانات عمومی ردصلاحیت‌ها برای همیشه نمی‌توان بهره برد و برای همیشه نمی‌توان صفدر حسینی‌ها را به عنوان خادمان دلسوز، در چشم و دل مردم جا داد و نور دیده‌اش را هم در لیست امید مردم کاشت!

چه امیدی؟ چه خیالی؟

دست صادقانه‌ای لازم است تا از آستین اراده بدر آید.

در حالی که مشاورینی همسو، از دست نامرئی آدام اسمیت و رهایی اقتصاد از دام دولت و... سخن می‌گویند مدیرانی هم از آن طرف از ضرورت دولتی ماندن شرکتهای «هفت من شیر ده» داد سخن می‌دهند و مردم در این وسط مانده‌اند که حرف کدامشان درست است و چارۀ کار چیست؟

نکند اندک زمان باقیمانده از عمر دولت هم در انفعال و بلا تکلیفی به این مسائل سپری شود و در خرداد پیش رو به یکباره با جوابی از افکار عمومی مواجه شود که خانه خالی ماند و خوان بی‌آب و نان. آنچه ماند، آش دهن سوزی نبود، آن شب است، آری شبی بس هولناک، لیک پشت تپه هم روزی نبود.

ای کاش قلم بدستانی که مرتبا جهت توجیه حقوق نجومی، به وجه قیاس با گذشته، پی‌ام‌ها و مقالات خمیازه خیز، در شبکه‌های مجازی و غیر مجازی برسر و روی مردم می‌ریزند، این رویۀ اعتماد سوز خود را فرو نهند و راهکار اساسی به دولت نشان دهند.

از آن جوابات قیاسی و این توجیهات و تمجیدات خیالی، چراغی برای دولت روشن نمی‌شود، بهتر است دولتمردان محترم نیز به آن تمجید‌ها و ستایش‌ها دل نبندند و بدانند که سرخوشی آن تعریف و تمجید‌ها از جنس سرخوشی مردم نیست از جنسی دگر است.

دلسوزانی که زبانشان از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است، آنگونه نمی‌اندیشند، آن‌ها به گونۀ دیگری فکر می‌‌کنند.

خوب است بالش گرم از زیر سر تصمیم گیرندگان دولت بر داشته شود تا در ریشه‌کنی فساد اداری، حقوق نجومی، پایین آوردن هزینۀ دولتی، کاستن از وزن دولت، بالا بردن نرخ بهره وری، برقراری انضباط مالی و.... تصمیم جدی اتخاذ کنند.

افسوس که چنین هشدارهایی تا کنون ره به جایی نبرده است چرا که با منافع برخی در تضاد است و عملا باید بدست کسانی اجرایی شود که کوچک‌ترین اراده ای بر اجرای آن ندارند. و گرنه چه کسی بهتر از خود آن‌ها می‌داند که ارزش کارشان اصلا معادل حقوقی نیست که در این آشفته بازار رکود و تنگنای معیشتی از مردم دریافت می‌دارند؟

ارسال نظرات
ناشناس
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
این بنا از پایه ویران است جانم و نه کسی را یارای اصلاح و نه همتی برای بازسازی مجدد آن است