یادداشت دریافتی- مهدی امینی؛ فیلم ابد و یک روز را از تلخترین شیرینهای سینمای چندسالِ اخیر ایران میدانم. فیلمی که به لحاظِ تاثیرگذاری و غنایِ محتوا شانه به شانهٔ جداییِ اصغر فرهادی میزند. به قولِ تولستوی در آناکارِنینا، «خانوادههای خوشبخت همه مثلِ هماند، اماخانوادههای شوربخت هر کدام بدبختیِ خاص خود را دارند.»
درست مثلِ «خانوادهی» نقاشی شده در ابد و یک روز. ابد و یک روز را باید شرحِ حالِ «خانوادهای» از طبقهٔ فرودستان و شوربختان دانست با بدبختیهای خاصِ خودش. البته با این تفاوت که خانوادههای زیادی در این بدبختیهای منحصربه فرد سهیماند!
معضلاتی چون اعتیاد، تجردِ قطعیِ شمارِ قابل توجهی از دخترخانومها، سنِ بالای ازدواج، بزهکاری، بیکاری، فروپاشیِ ارزشهای خانواده و برخی معضلاتِ اجتماعیِ از این دست از جمله بدختیهاییاند که کثیرِ خانوادههای جامعهٔ امروزیِ ایران با آنها دست به گریباناند.
معضلاتی که تا اندازهای زاییدهٔ سیاستهای هیجانی و نامعقولِ شرایطِ خاصِ برههای خاص از تاریخِ این سرزمیناند، و قربانیانِ آن فرودستانیاند که براستی در میراثی که به ایشان رسیده است هیچ فاعلیت و نقشی نداشتهاند.
با یک تجربهٔ میدانیِ ساده متوجه میشویم تقریباً در بیشترِ خانوادههای ایرانی دختران و پسرانِ اغلب دانشگاهرفتهای یافت میشوند که بیکاراند و از سنِ ازدواجشان هم گذشته است. از اعتیاد و طلاق و معضلات مشابهِ دیگر نیز میگذریم!
باید اعتراف کرد که سعید روستایی درقامتِ جوانی ۲۷ ساله با هشیاری و فراست به این معضلات پی برده و بهزیبایی و ظرافت این زشتیهای کریهِ خانمانسوزِ خانوادهبرانداز را تصویرگری کرده است.
ابد و یک روز به هیچروی به طبقهٔ متوسط-آنگونه که در موردِ جداییِ فرهادی ادعا میشد- نمیپردازد؛ طبقهای که میل و نیلِ به ارزشهای سکولار و مدرنِ برآمده از مدرنیت و مدنیت دارد، و سودایِ گریز از ارزشهای دینی و سنتی را در سر میپروراند.
خانوادهٔ ابد و یک روز اصلاً هیچکدام نمیداند که مفهومِ «طبقهٔ متوسط» یعنی چه؟! وچطور این طبقه ظرفیتِ تحققِ انقلاب مخملی دارد! اتفاقاً این خانواده از فرط فقر و عواقبِ ناگزیرآن – تازه اگر هنوز خدایی برایش مانده باشد- نه دردِ دین دارد، نه دردِ بیدینی. اصلاً چنین خانوادهای فرصتِ اندیشیدن ندارد، چه رسد که دچارِ دغدغههای روشنفکرانهٔ طبقهٔ متوسط شود؛ همان دغدغههایی که بنیادگرایان آن را حاصلِ غربزدگیِ منتجِ از مجالِ اندیشیدنِ طبقهٔ متوسط میدانند. تنها دردِ خانوادهٔ شوربختِ ابد و یک روز، دردِ زندگی است، دردِ چگونه زنده ماندن، دردِ بقاء.
بیاغراق ابد و یک روز را میتوان یک کارگاهِ جامعهشناختی از جامعهٔ ایران دانست که مسائل و سوالهای زیادی را مطرح میکند، برخی را پاسخ میدهد و برخی را بیپاسخ میگذارد.
شاید هنرِ یک فیلمِ خوب هم همین باشد که از «واقعیتها» و سوالهایی حکایت میکند که از بسهمهگیر شدهاند، وجودشان و حتی قبح و زشتیشان از یاد رفته است.
بهنظرم همهٔ شخصیتهای فیلم اصلیاند و واقعی. شخصیتها غلو نمیکنند، دروغ نمیگویند، اهلِ تزویر نیستند، خودِ خودشاناند.
خانوادهٔ ابد ویک روز با هفت فرزند-چهار خواهر و سه برادر-، مادری بهشدت بیمار و پدری که رخت از جهانِ خاکی بربسته است قصهگویی میکند. در این میان، سمیه را باید قهرمانِ این شخصیتهای اصلی دانست. شخصیتی بهشدت پرداخته شده که مرا به یادِ شخصیتِ دکتر فرانکل در شاهکارِ انسان در جستجوی معنا میاندازد. (گرچه شخصیتهای مرتضی (برادر بزرگ خانواده، بابازی محشرِپیمان معادی)، محسن (برادر دوم خانواده، بابازی محشرِ نوید محمدزاده)، و نوید (برادر کوچک و کوچکترین عضو خانواده) نیز بعد از سمیه (با بازی معرکهٔ پریناز ایزدیار) از قهرمانانِ بعدیِ فیلم به شمار میروند!).
سمیه در منجلابِ خانواده گرفتار آمده است، درست مانند گلی که در مرداب روییده و میخواهد نهتنها گل بماند، که مردابِ خانوادهاش را نیز گلستان کند. سمیه فقط یکی از هزاران سمیهٔ دههٔ شست است.
راستی به اطرافمان نگاه کنیم، فراوانند اسامیِ سمیهها، عمارها و میثمها. چه به حال و روز این اسامی آمد؟! این اسامی تداعیگرِ دههٔ شور و هیجان و ایدهآلیسمِ شصتاند. اسامیای که امروزه واردِ اواسط دههٔ سوم یا چهارم زندگیشان شدهاند.
سمیهها و عمارهایی که تحصیلکردهاند، بیکارند، بیهمسراند، بیهمسراند، بیهمسراند! تنهایند و افسرده. خلاصه حال این اسامی خوب نیست. اما سمیهٔ ابد و یک روز، مبارزه میکند، رنج میکشد و شاید با رنج به زندگیاش معنا میدهد.
مبارزه و گرفتاریِ سمیه در خانوادهاش بسیار شبیه به مبارزهٔ دکتر فرانکل در اردوگاه آشویتسِ نازیها است. سمیه درست مثل فرانکل نمیخواهد در منجلابی که خود در بهوجود آمدنش هیچ نقشی نداشته، غرق شود؛ او حتی میخواهد سایر اعضای خانوادهاش را نیز نجات دهد و نوید که آخرین بازماندهٔ معصومیت است را به قلهٔ پیشرفت و سعادت برساند و زندانِ طبقه را بیاعتبار سازد.
سمیه نشان میدهد که علیرغمِ جبرِ خانواده و طبقه، نهایتاً این خودِ «انسان» است که «انتخاب میکند» انسان بماند، خوب بماند، شریف و نجیب بماند، یا پشت کند به هرآنچه انسانیت است. اما مرتضی برادر بزرگ خانواده- که به نظر در آستانهٔ چهل سالگی است و زندگی را باخته-و روزگاری در چنگالِ دیوِ اعتیاد بوده، حالا پاک شده و در صددِ کسب و کار برآمده است. اما به چه بهایی؟!
راستی مرتضی در تصمیمِ بیشرمانهای که برای معامله برسرِ خواهرش میگیرد چقدر مسئول است؟!
آیا مرتضی بر خلافِ سمیه «انتخاب میکند» که بد باشد؟! و تسلیمِ رنج و سختی شود! یا اینکه حق دارد، انتقامش را از روزگار از این رهگذر بگیرد؟!
درآن طرفِ ماجرا، محسن-یک دههٔ شصتی دیگر- برادرِ کوچکترِ مرتضی که تا خرخره در اعتیاد غرق است، نشان میدهد که دراوجِ فلاکت و فشلی، خماری و نشئگی، میتوان هشیار بود، و عِرق و غیرت داشت! و در برابرِ برادرِ بزرگتر ایستاد و با معاملهٔ او بر سرِ خواهرِنجیبِ خانواده مخالفت کرد. (حقیقتاً که برخی دیالوگهای محسن به شدت یادآورِ دیالوگهایِ بهروز وثوق در برابرِ فرامرز قریبیان در فیلمِ گوزنها است).
ابد و یک روز به ارزشهای سنتی و اخلاقی هم میپردازد. مادر خانواده از ته دل میگوید خراب شود آن خانوادهای که بزرگتر ندارد و گلایه میکند از خانوادهای که پدر ندارد. سمیه هم در سکانسی از خلاء پدر شکایت میکند و اشک میریزد، که وقتی قدِخمیدهٔ پدر بود، مشکلات هم اینقدر بلندقد نبودند. فضای تلخ و بهشدت تراژیکِ فیلم با نگاههای معصوم، شیرین و دردناکِ نوید تلطیف میشود.
نوید را باید بزرگمردِ کوچکِ فیلم دانست که سوالهای فراوانی را پیرامونِ گذشته، حال و آیندهٔ نوید و نویدها در برابرِ مخاطب میگذارد. نوید که سرشار از استعداد است و بسیارباهوش، و منتخبِ آزمونِ تیزهوشانِ مدرسه، آن هم از میانِ آن همه پلشتی و زشتی و ناراحتی!
نهایتاً معتقدم که ابد و یک روز به هیچوجه ناامیدی و سیاهی را اشاعه نمیدهد! واقعیتهای سیاه را با نشانی دادن از نور و روشنایی حکایت میکند.
سمیه در سکانسِ پایانیِ فیلم بازمیگردد، و در حالیکه خانه بعد از رفتنش غرقِ در تاریکی شده بود، روشن میشود. سمیه چراغ میآورد، نور میآورد، نوید که نویدبخشِ آینده است، لبخند میزند... سمیه تا ابد زندگی را انتخاب میکند. سمیه زندگی میکند پس هست! درد می-کشد پس هست! باری، زندگی به بهای زندگی برای همهٔ سمیهها، عمارها و میثمها ادامه دارد...
ابد و یک روز ارزشِ چندین بار دیدن را دارد. و بااینکه هیچ سهمی از تبلیغاتِ رسانهٔ ملی نداشت، خوب فروخت. کسانی که فیلم را ندیدهاید آخرین روزهای اکران را از دست ندهید!