فرارو؛ مهدی ملک محمد*|آیا میان گرفتن حقوق های نجومی توسط برخی از مدیران دولتی و آمار تکان دهنده وزیر کشور از وضعیت آسیب های اجتماعی در مجلس شورای اسلامی ارتباطی وجود دارد؟
آیا میان گرفتن این حقوق ها و اختلاس های میلیاردی ارتباطی وجود دارد؟
آیا میان گرفتن این حقوق ها و خشونت فزاینده در جامعه ایرانی ارتباطی وجود دارد؟
پاسخ از منظر علم روان شناسی اجتماعی به هر سه سئوال مثبت است.
روان شناسی اجتماعی در سال های اخیر که بحث شکاف طبقاتی در جوامع مختلف جدی تر شده تحقیقات وسیعی را در این زمینه انجام داده است که نتایج نگران کننده ای را به دست آورده است.
یکی از این روان شناسان که به طور خاص به شکاف طبقاتی می پردازد، دکتر پل پیف، روان شناس اجتماعی امریکایی است.
او در تحقیقات گسترده خود در این زمینه دریافت که هرچه ثروت افراد بیشتر شود احتمال تمایل به تسلط بر دیگران، بی توجهی به نیازهای دیگران و همدلی کمتر با دیگران نیز بیشتر می شود.
ثروتمندان چه با دسترنج خویش به ثروت دست یافته باشند و چه با پول بادآورده و رانتی به یک خودشیفتگی بالایی دست می یابند که وضعیت احساسی آنها را خطرناک می کند. این ثروت هرچقدر بادآورده تر باشد این خودشیفتگی بیشتر می شود و فرد بیشتر خود را محق دریافت آن ثروت می داند.
دکتر پیف در ادامه تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که شکاف طبقاتی می تواند باعث بروز بی اخلاقی های اجتماعی، صدمه به رشد اقتصادی، پایین آمدن اعتماد اجتماعی، سقوط نرخ امید به زندگی، نقص در عملکرد آموزشی، به خطر افتادن وصضعیت سلامت جسمی افراد جامعه، افزایش میزان اعتیاد و آسیب های اجتماعی و سقط جنین های غیرقانونی و بالا رفتن میزان خشونت در جامعه شود.
شاید همین خطرات نگران کننده است که بیل گیتس ثروتمند را ترغیب کرد که در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه هاروارد در سال 2007 به شکاف طبقاتی به عنوان ترسناک ترین چالش بشریت امروز اشاره کند.
این چالش در ایران معاصر وضعیت پپیچیده تری می یابد. انسان ایرانی همیشه در یک وضعیت روان شناختی آرزومندی قرار داشته است؛ آرزومند یک زندگی مرفه. اما لغت مرفه وقتی معنا می شود که برتری ای وجود داشته باشد و او خود و وضعیت خود را با کسان دیگری مقایسه کند که خود را محق تر از آنها یا برابر بداند.
به طور طبیعی ما خود را با فرد دیگری که بدانیم با دسترنج خود به ثروتی دست یافته مقایسه نکرده و به او حسادت نمی کنیم اما این ماجرا وقتی دگرگون می شود که در ذهن و نظر ما تعدادی از افراد با سوء استفاده از جایگاه خود و دسترسی به اموال عمومی ثروتی برای خود بیندوزند.
وقتی جامعه با کثرت چنین افرادی در ذهنش مواجه می شود بسیاری از مبانی اخلاق اجتماعی برای او رنگ می بازد. حتی خود او نیز متوجه این دگرگونی ارزشها نخواهد بود. فقط در نتیجه شاهد خواهیم بود که او به سلامتش اهمیتی نمی دهد، تا مفری برای قانون گریزی بیابد از آن استفاده خواهد کرد، بلادرنگ در برابر هر نوع احساس زیرپا گذاشتن حق شخصی اش از طرف دیگران رفتار خشمگینانه ای خواهد داشت و استرس در سطح بالایی در تمامی زندگی اش حضور دارد.
از طرف مقابل نیز، مسئولی که با این حقوق ها ثروتمند شده است علاوه بر آنکه دچار یک نوع خودشیفتگی مرضی می شود، فاصله اش را با مردم بیشتر خواهد کرد و تصمیماتی که خواهد گرفت ربطی به زندگی عادی مردم نخواهد داشت. اینجا خطر بی توجهی به قانون از سوی مدیر به ناگهان ثروتمندشده بیشتر می شود. چرا که روان شناسی اجتماعی در مطالعاتش دریافته است که ثروتمندان یک میل طبیعی بی توجهی به قانون دارند و برای مثال جالب است بدانید که در اکثر کشورهایی که شکاف طبقاتی حاکم است بیشترین تخلفات رانندگی از سوی رانندگان ماشین های گران قیمت صورت می گیرد.
همین ها موجب می شوند که بحث حقوق های نجومی بتواند جوی گسترده در جامعه به راه بیندازد و دولت را مجبور به برکناری این مدیران کند.ولی متاسفانه عواقب غیرقابل جبران شکاف طبقاتی بین مدیران و مردم در جامعه ایرانی که اعتمادش همیشه به دولت ضعیف بوده و این ماجراها آن را ضعیف تر کرده استیک وضعیت نگرشی است که به سختی تغییر می کند و حتی بخشی از آن ناخودآگاه است.
به همین دلیل بحث های رسانه ای فعالان سیاسی که می خواهند به مردم بفهمانند این وضعیت در دولت قبل حاکم شده و در دولت فعلی بخش مهمی از آن حذف شده نمی تواند نتیجه مثبتی داشته باشد. برکناری مدیر متخلف نیز نمی تواند تغییر قابل توجهی در نگرش منفی شکل گرفته ایجاد کند. این راهی است طولانی که گام اول که البته نباید از آن انتظار تغییر فوری نگرش را داشت عذرخواهیصادقانه از مردم است. گام دوم را مردم در عمل خواهند دید.