صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۷۷۲۰۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۷ - ۲۹ خرداد ۱۳۹۵
مدتی که از زمان آشنایی ما گذشت، احساس کردم که علاقه ام نسبت به او زیاد شده است و این احساس موجب شد که درمورد دلارام با مادرم صحبت کنم و از علاقه ام به این دختر بگویم.

به گزارش رکنا، مرد جوان 27 ساله صبح یک روز کاری به واحد مشاوره کلانتری مراجعه کرد. این جوان عنوان می کرد که در سن 25 سالگی در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تهران قبول شدم و برای ادامه تحصیل به این شهر بزرگ رفتم.
 
وی ادامه داد؛ حدود 8 ماه از رفتنم به دانشگاه می گذشت که با ورود به یک گروه مجازی با دختری آشنا شدم.دلارام نام دختری بود که در فضای مجازی با او آشنا شده بودم.دلارام دختر عموی یکی از همکلاسی هایم بود که از طریق او وارد گروه تلگرامی ما شده بود.
 
در ابتدای آشنایی مان، دلارام خود را دانشجو کارشناسی ارشد در رشته تحصیلی که من در آن تحصیل می کردم معرفی کرد، ولی من در تهران بودم و او می گفت که در شیراز تحصیل می کند.
 
مدتی که از زمان آشنایی ما گذشت، احساس کردم که علاقه ام نسبت به او زیاد شده است و این احساس موجب  شد که درمورد دلارام با مادرم صحبت کنم و از علاقه ام به این دختر بگویم.
 
بعد از گذشت مدت ها، خانواده ام با اصرار من راضی به خواستگاری از دلارام شدند. وقتی که به خواستگاری رفتیم، خانواده دلارام اصرار بر عقد در نزدیک ترین زمان ممکن داشتند که خانواده ام با این نظر آنها مخالفت کردند و نظرشان براین بود که مدت آشنایی ما به صورت نامزدی ، بیشتر ادامه داشته باشد.
 
حدود چند هفته ای که از نامزدی ما گذشته بود دلارام گفت که همراه مادر و خواهرش برای زیارت به مشهد می روند. پس از بازگشت شان من به خانه آنها رفتم اما متوجه شدم که روی چمدان دلارام بارکد تهران – کیش درج شده است .
 
فکر این که او به من دروغ گفته است و آدم پنهان کاری است، خاطرم را آزرده کرد وموجب عصبانیتم شد و جریان پیش آمده را از او پرس و جو کردم.
 
دلارام به راحتی هرچه تمام تر گفت که تغییر مقصد ما یکدفعه پیش آمد و فرصت نکردم که تورا خبر کنم.
 
چند روزی از دست او خیلی عصبانی بودم که با عذرخواهی های مکرر دلم به رحم آمد و سریع این اشتباه او را فراموش کردم.
 
همه چیز یکنواخت در حال گذر بود که به زمان آغاز امتحانات دانشگاه نزدیک شدیم و دلارام گفت که می خواهد به دانشگاه شیراز باز گردد.
 
عصر همان روز من او را به فرودگاه رساندم ولی تمام مدت در مسیر برگشت ذهنم مشغول این بود که نکند دوباره مقصدش را دروغ گفته باشد.
 
بنابراین دوباره به فرودگاه برگشتم و از طریق دوستی که در فرودگاه داشتم  متوجه شدم که دلارام اصلا با هواپیما به شیراز نرفته است.
 
این لحظه بود که دیگر شک من از اینکه او مرا به بازی گرفته است به یقین مبدل شد. وقتی دیدم که او مرا به بازی گرفته است، دنبال ادامه بازی و جبران این سوء استفاده دلارام شدم.
 
 او گفت ؛ دوستم علیرضا پسرخاله دلارام، هم اتاقی من بود و رفتم در مورد او با دوستم صحبت کردم. علیرضا گفت:  چند سالی است که ما رفت و آمدی با خاله و خانواده اش نداریم.این قطع ارتباط از طرف خود آنها و در زمانی ایجاد شد که شوهرش ورشکست شد و آنها نه تنها با ما، بلکه با دیگران نیز قطع ارتباط کردند و مدت زیادی است که از زندگی آنها اطلاع دقیقی ندارم.
 
به اتفاق علیرضا به منزل یکی از دوستان خانوادگی دلارام رفتیم. او گفت که دلارام مدتی با پسر شریک پدرش به نام مهدی دوست بوده  و درطی این رابطه از او باردار شده است.
 
بعد از اینکه کارخانه آنها ورشکسته شد، شراکتشان از هم پاشید و ارتباط دلارام نیز با پسر شریک پدرش کاملا قطع شد.
 
دلارام بعد از این که دست به سقط بچه زد، چندین بار خود کشی کرد و مدتی نیز در بیمارستان روانی بستری بود و در مقطع کارشناسی در همان زمان از دانشگاه انصراف داده است.
 
وقتی بیشتر به سرنخ های این بازی پی بردم، دنیا روی سرم شروع به چرخیدن کرد و از او سوال کردم پس الان دلارام برای چه به کیش می رود. او گفت که مهدی  در حال حاضر در کیش ساکن است و فکر می کند دلارام به دیدار او می رود.
 
چند روزی را در خوابگاه ماندم و بیرون نیامدم . فکر انتقام از دلارام لحظه ای دست از سرم برنمی داشت. دلارام ماه ها با احساس و اعتماد من بازی کرده و مرا فریب داده بود. من که تصمیم به انتقام گرفته بودم، بدون اینکه به خانواده  ام و دلارام چیزی بگویم از آنها خواستم تاریخ عقد را مشخص کنند. ما به اقوام دلارام کارت دعوت دادیم، اما از اقوام خودم کسی را دعوت نکردم .صبح دلارام را به آرایشگاه بردم، موقع ظهر که باید دنبال او می رفتم به او زنگ زدم و گفتم مشکلی پیش آمده است. تو به تالار برو من هم به موقع خودم را خواهم رساند.
 
بعد از اتمام تماس با دلارام،با خانواده ام تماس گرفتم به آنها گفتم که مشکلی برایم پیش آمده است و به آنها آدرسی دادم و مانع از حضور شان در تالار شدم .
 
دلارام با خانواده  و مهمانهایش تا ساعت ها منتظر ماندند و بعد به خانه برگشتند. او فقط می خواست با من عقد کند و مهریه بگیرد و هزینه زندگی خود را با پسر شریک پدرش تامین کند. دلارام و خانواده اش پس از آن که در تالار حضور پیدا نکردم، دیگر سراغی از ما نگرفتند.
 
تحلیل آسیب:

استفاده نادرست از فضای مجازی، عدم شناخت کافی و بدست آوردن اطلاعات لازم قبل از ازدواج ، سوء استفاده از سادگی مراجع و اعتماد نابجای  او ، عدم نظارت صحیح والدین و انجام تحقیقات لازم قبل از ازدواج از عوامل موثر در بروز این مشکل بوده است.
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
ناشناس
۱۰:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۳۰
مرگ بر تلگرام مرگ بر شبكه هاي اجتماعي مرگ بر اينترنت مرگ بر آمريكا و انگليس كلا مرگ بر همه چيز درود بر قهقرا
افشین
۰۵:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۳۰
دوستی‌هایی که توی فضای مجازی آغاز میشه و شکل میگیرن اساسا یه مشکای دارند و اونم اینه که افراد در فضای مجازی هویتی متفاوت از واقعیت برای خودشون می سازند . همین موضوع باعث میشه که شناخت افراد از هم ناقص و دستخوش استحاله‌های گوناگون بشه .
البته این ماجرا میتونه واقعی باشه یا نباشه ولی من کار این کقا در قال گذاشتن یه ملت رو نمی پسندم ، اگر میخواست انتقام بگیره باید از خود دخترک میگرفت . و حتی می تونست کار رو به مراجع قضایی بکشونه .
به نظرم دخترک سلامت روانیش زیر سئواله !
ناشناس
۰۳:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۳۰
بابا آخر همه چی باز دمت گررررررررم
هر روز یک گشایش
۲۳:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت !
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
جواد
۲۲:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
دختره که قبلا خودکشی کرده بود، نمی گی دوباره خودکشی کنه؟!
میم الف
۲۱:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
دو نمونه دم دست برات مثال بزنم که خودشون تو نت و فضای مجازی و پارک و غیره همسرشون رو انتخاب نکردن بلکه بعلت رفت و امد خانوادگی و اصرار مادر برای ازدواج با فلان دختر که کاملا شناخت دارن نسبت به خانواده با هم ازدواج کردن و یکی شون بعد از شش ماه و یکی شون بعد از دوهفته معلوم شد که کاملا اشتباه بوده .
چ ربطی به تلگرام داره اخه
امید
۱۵:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
شروع آشنایی بدون تحقیق...خوب از اول پرس و جو می کردی بعد پای خانواده ها رو وسط می کشیدی...
ناشناس
۱۵:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
ولی قسمت تحلیل اسیب قشنگ بود و ضروری واقعا
ناشناس
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
اینترنت دنیا رو عوض کرد کلا. یه مقاله توپ میخاد تا یه بررسی کامل انجام بده
ایران
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
خیلی حال کردم
دمت گرم ترکوندی
فرهاد
۱۴:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
آفرین برتوپسرخوب حالشونوگرفتی
ناشناس
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
ادامه داستان چی شد؟ مامور کلانتری در جواب چی گفتم؟؟ تخمه هامون هنوز تموم نشده
بهار آزاد
۱۰:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۳۰
شادمون کردی سر صبحی . کلی خندیدم به کامنتت
ناشناس
۱۳:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
بعد میان علیفر را مسخره می کنند خود این پسره روانی است
مصطفی
۱۳:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
چرا مسئولین تلگرام مسخره رو فیلتر نمی کنن بابا ملت ما خیلیش مونده بزرگ بشه.
ناشناس
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
طرف رفته کلانتری قصه بگه؟
ناشناس
۱۴:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
امان از عذاب وجدان !! :)))
ناشناس
۱۳:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
حالا چرا به کلانتری رفته یه قصه از خودت در بکردی فرارو
ناشناس
۱۲:۴۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
بابا راست میگه، من خودم یه مورد اینجوری دیدم! دمت گرم
ناشناس
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
یعنی ایول داری خداییی!!!
ناشناس
۱۲:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
شاید مردها خیلی بد شده باشند یا حتی بد بوده اند از اول ولی واقعا دختران سرزمینم دیگه ماشالا خیلی.....
همین ها مادران مردهای بد اینده اند.
شرم بر من
ناشناس
۱۲:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
متوجه نشدم مشاوره کلانتری که اول داستان مسخره ی رکنا اومده بود چی بود جریانش
ناشناس
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
«دلارام دختر عموی یکی از همکلاسی هایم بود که از طریق او وارد گروه تلگرامی ما شده بود.
او گفت ؛ دوستم علیرضا پسرخاله دلارام، هم اتاقی من بود.»
دروغگو کم‌حواسه! هر نوشتۀ بی‌ارزشی از سایت‌های زرد نباید بازنشر بشه.
ناشناس
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۳۰
قبل از خواستگاری هم نرفته از دوستش که تازه همکلاسیش هم بوده تحقیق کند . خانواده خودت که عروسی میخواستند بیایند نپرسیدند چرا نباید فامیل ما دعوت شوند.
ناشناس
۱۲:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
دمت گرم. مثل فیلما ....ایول
ناشناس
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
فرارو جان این اخبار تنها منجر به بدبینی افراد به هم دیگر می شود اخبار قشنگتر بزار
اخبار از فداکاری، گذشت، صداقت و ...
ناشناس
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
واقعیت جامعه
ناشناس
۱۲:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
خب نمی تونه داستانسرایی کنه ک
فعلن تم غالب جامعه اینه
محسن
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
اول دختر همو بوده بعد تبدیل شده به دختر خاله
ناشناس
۱۱:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
بازم یه داستان خیالی، آقا فهمیدیم تلگرام خیلی بده
امید
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
مرگ فقط واسه همسایه نیست، سرت که اومد، واقعی میشه.
ناشناس
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
دمت گرم...
ناشناس
۱۱:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
دمت گرم...
ناشناس
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۹
دمت گرم...