صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۷۵۸۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۲ - ۰۵ تير ۱۳۸۸


مرگ فوکو – فيلسوفي که از مرگ انسان سخن گفته بود- همچنان که انتظار مي‌رفت، بسيار مورد توجه قرار گرفت. چه آنکه او در زمان حيات فلسفي خود نه فقط از مرگ انسان که از مرگ معنا و مرگ مولف و مرگ زبان و و مرگ روشنفکر و بسياري مرگ‌هاي ديگر سخن گفته و گوش‌ها را با اين واژه نامأنوس، مأنوس ساخته بود. 

ميشل فوکو در سال ۱۹۲۶ در خانواده‏اى مرفه در فرانسه به‌دنيا آمد و در سال ۱۹۴۸ ليسانس فلسفه خود را گرفت. کم‏کم نااميد از جهان فلسفه به روانشناسى علاقه‏مند شد و در سال ۱۹۵۰ ليسانس روان‏شناسى دريافت کرد. فوکو پس از اخذ ليسانس روانشناسى به مطالعات خود در اين رشته و همين‏طور روان پزشکى و روانکارى ادامه داد و در سال ۱۹۵۲ به دريافت ديپلم «آسيب‏شناسى روانى» نائل شد. 

در اين دوران بود که او به‌طور نيمه‌وقت در بيمارستان «سنت آن» مشغول به کار شد و همزمان در ترجمه کتاب «رويا و اگزيستانس» نوشته اتوبينونگر سوئيسى با دوستانش مشارکت ورزيد. وى از بدو ورودش به دانشگاه «اکوال نرمال» تحت تاثير شخصيت و ديدگاه آلتوسر قرار گرفت. به طورى که در سال ۱۹۵۰ به توصيه او به عضويت حزب کمونيست فرانسه درآمد. 

گرايش‏هاى مارکسيستى و علاقه‏مندى فوکو به کاوش‏هاى روانى از رهگذر بررسى‏هاى زبانشناسانه؛ و شکست پديدارشناسى وجودى سارتر و مرلوپونتى، او را به سوى لاکان که تحليل روانى خود را از ترکيب ساختگرايى و مارکسيسم و فرويديسم سازمان داده بود، رهنمون ساخت. 

معروفيت فوکو اما نه به واسطه نگاه‌هاي مارکسيستي و نئومارکسيستي او که مديون توانايي او در شکستن بتواره‌هاي جهان فلسفه است. 

او نشان داد که چگونه آدمي به نام توليد و وسعت دانش، بر محدوديت‌ها افزوده است و با تبارشناسي تاريخ جنون و تاريخ جنسيت نشان داد که چگونه خرد مدرن انسان را که در ابتدا قرار بود سوژه جهان جديد باشد به ابژه خود تبديل کرد. 

او نشان داد که براي مقابله با نظام سلطه نه فقط با يک نظام ‌سياسي بلکه بايد با قدرتي مبارزه کرد که در هر جا و هر چيزي مي‌توان ردپاي آن را يافت. 

فوکو در سال ۱۹۸۴ احتمالا در اثر بيمارى ايدز درگذشت، بيماري‌اي که البته در آن زمان تقريبا ناشناخته بود و بدين ترتيب ميشل فوکو که در طول زندگي خود به رمزگشايي از تاريخ فلسفه مشغول بود خود مقهور مرگي مرموز شد که البته بيگانه با زندگي واقعي و فلسفي او نبود.

فوكو در يك نگاه
1942: تولد در خانواده‌اي که به صورت اجدادي پزشک بودند.
۱۹۴۲: مطالعات رسمي او در فلسفه آغاز مي‌شود.
۱۹۴۵: به پاريس آمد و نزد ژان هيپوليت به تحصيل پرداخت.
۱۹۴۲: مطالعات رسمي او در فلسفه آغاز مي‌شود.
۱۹۴۶: وارد آموزشگاه آکادميک اکول نورمال سوپريور شد.
1948: از دانشگاه سوربن در رشته فلسفه فارغ التحصيل شد.
۱۹۴۸: سعي کرد تا با قرص خودکشي کند.
1949: ليسانس روان‌شناسي را دريافت مي‌کند.
۱۹۵۰: به پيشنهاد لوئي آلتوسر به حزب کمونيست فرانسه پيوست. 1950: يکبار ديگر دست به خودکشي مي‌زند.
۱۹۵۲: به دانشگاه ليل رفت تا در دانشکده ادبيات به مقام دستياري برسد.
1945: تاسيس ارکادي به عنوان جمعيت «انسان دوستان» با گرته برداري از فراماسونري
۱۹۵۴: انتشار کتاب بيماري رواني و شخصيت
۱۹۵۵: از وي دعوت شد تا به دانشکده مطالعات رومي در دانشگاه اوپسالا بپيوندد. درسي در مورد درک عشق در ادبيات فرانسه از مارکي دوساد تا ژان ژنه ارائه داد.
۱۹۵۸: مشاور فرهنگي سفير فرانسه در لهستان مي‌شود.
1960: عضو هيات‌علمي دانشکده کلرمون فران در پاريس مي‌شود.
۱۹۶۲: کتاب تاريخ ديوانگي را منتشر کرد.
۱۹۶۳: کتاب تولد درمانگاه را منتشر کرد.
۱۹۶۵: نظم چيزها: ديرينه‌شناسي علوم انساني را مي‌نويسد.
۱۹۶۶: در دانشگاه تونس در مراکش منصبي به او محول شد.
۱۹۶۷: به پاريس رفت تا درباره فضا براي معماران سخنراني کند.
۱۹۶۹: ديرينه‌شناسي دانش را منتشر کرد.
۱۹۷۰: پس از مرگ ژان هيپوليت به استادي تاريخ نظام‌هاي انديشه در کالج دو فرانس رسيد.
۱۹۷۲: در درگيري‌هاي دانشجويان به همراه فرانسوا مورياک دستگير شد. طي سال‌هاي ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳ سخنراني‌هاي وي در فرانسه و برزيل شامل بررسي جامعه جزايي و قدرت قضايي بود. اين پژوهش در سال ۱۹۷۵ به انتشار کتاب مراقبت و تنبيه: زايش زندان انجاميد. 

۱۹۷۵-۱۹۷۷: به همراه ايو مونتان و چند تن ديگر براي نجات جان شورشياني که در معرض خطر اعدام به دست رژيم فرانکو بودند به مادريد رفت اما از گفت‌وگوي او با مطبوعات جلوگيري شد. در همين سال نخستين جلد از کتاب خودآگاهي فرد به عنوان سوژه جنسيت تحت عنوان تاريخ جنسيت:يک مقدمه را منتشر کرد. به دانشگاه برکلي دعوت شد. 
۱۹۷۷: ژان بودريار مقاله‌اي با عنوان فوکو را فراموش کن نوشت. 
۱۹۷۹: فوکو در ايالات‌متحده جايگاهي اسطوره‌اي يافته بود. او به عنوان استاد مدعو در دانشگاه برکلي در سال‌هاي آخر درباره حقيقت و سوبژکتويته سخنراني مي‌کرد. مجله تايم به بحث درباره فوکو پرداخت. 
۱۹۸۳:در برکلي به سخنراني درباره چيستي روشنگري پرداخت. يورگن‌هابرماس در سخنراني خود درباره «گفتمان مدرنيته» فوکو را مورد حمله قرار داد. جلد دوم تاريخ جنسيت با عنوان فرعي کاربرد لذت منتشر شد. در دوم ژوئن ۱۹۸۳ فوکو در خانه حالش به هم خورده و به کلينيک سن ميشل و در ۹ ژوئن از آنجا به سالپتيرير برده شد. در ۲۴ ژوئن تب فوکو شدت گرفت و در ساعت ۱:۱۵ بعدازظهر درگذشت. پزشکان علت مرگ وي را عفونت مغزي به‌دليل آثار بيماري نقص اکتسابي سيستم ايمني بدن (يا ايدز) اعلام كردند.

به گزارش تصویری زندگی و زمانه ی فیلسوف توجه کنید:

{$old_album_27580}
برچسب ها: فوکو زندگی نامه
ارسال نظرات