فرارو- سیدجواد میری*؛ هدف از نگارش اين مقاله، نگاهى به وضعيت علوم انسانى در ايران از منظرى است كه تاكنون مورد توجه اصحاب اين حوزه قرار نگرفته است. با اين هدف، دربارة شخصيتى سخن خواهيم گفت كه در تاريخ معاصر ايران و در حوزة علوم انسانى بسيار تأثيرگذار بوده و نقشى مهم ايفا كرده است، اما از سوى اهالى اين حوزه مورد كم لطفى و غفلت قرار گرفته است.
على هانيبال كه مؤسس و بنيانگذار بنگاه و مجلة مردم شناسى و بسيارى از موزه هاى مردم شناسى در ايران بوده است، از شخصيت هاى بسيار مهم و مؤثر در حوزه علوم انسانى، به ويژه مردم شناسى است كه متأسفانه كمتر مورد توجه اصحاب علوم انسانى در ايران قرار گرفته و در تاريخ اين حوزه، به ندرت نامى از او آورده شده است.
هانیبال در فضاى علمى و فرهنگى ايران، در سه دورة مختلف بسيار نقش مؤثرى داشت و در فعاليتهاى علمى در سطوح بسيار بالا، مشاركت فراوان داشت. از سويى ديگر، از جمله افرادى بود كه علاوه بر فعاليت در حوزة فرهنگى ايران، به دربار نيز رفت و آمد داشت و در حوزة سياستهاى فرهنگى، علوم اجتماعى، دانشگاهها و ... نقشى مهم ايفا كرد. با اين همه، تاكنون هيچ كتاب و اثرى دربارة اين شخصيت نگاشته نشده است. به بيانى ديگر، هيچ زندگينامة شخصى و علمى از او موجود نيست. اغراق نيست اگر بگويم در اين مسير، هرچه بيشتر گشتم؛ كمتر يافتم! اين در حالى است كه با نگاه به بيوگرافى شخصى و علمى او، مى توان از ناگفتههايى سخن گفت كه تدبر و تأمل در آنها، افقهايى تازه در حوزة علوم انسانى ترسيم مىكند. در حوالى همين كوچهها آركادى نسترويچ هانيبال، از پدر و مادرى روس (نستور و كاترين) در سال 1890 ميلادى در روسيه متولد شد.
هانیبال حوالى سالهاى 1917 ميلادى از روسيه به ايران آمد. او پس از ورود به ايران، نام ”على هانيبال" را براى خود برگزيد و از اواخر دورة قاجار و تمام سالهاى حكومت رضاشاه و پس از آن، سالهايى از دورة محمدرضا شاه در ايران مى زيست. او سرانجام در 16 اسفند 1344 خورشيدى، ديده از جهان فروبست.
نخستين بار، هنگام مطالعه فصلى از كتاب نظرى بر تحقيقات اجتماعى در ايران نوشتة احسان نراقى، كه در آن از پيشگامان و بنيان گذاران علوم انسانى در ايران ياد كرده بود، با نام على هانيبال مواجه شدم. در اين اثر، در ميان اسامى افراد و اشخاصى كه هركدام به گونه اى در حوزة علوم انسانى نقشى مهم ايفا كرده بودند، نام على هانيبال نيز درج شده بود. وى در اين كتاب، فردى فرهيخته، مهربان و آشنا به هفت زبان معرفى شده بود كه فارسى را بسيار شيوا و سليس صحبت مى كرد و در ميان سخنان خويش، به وفور از ضرب المثلها و اشعار فارسى بهره مى جست. احسان نراقى در اين كتاب چنين مى نگارد كه على هانيبال فردى بسيار خوش مشرب، بذلهگو و انسانى وارسته در حوزة فرهنگ بوده كه به ويژه در حوزة علوم اجتماعى و به طور اخص مردم شناسى نقشى پررنگ ايفا كرده است، اما هيچ كس از چگونگى و چرايى ورود او به ايران مطلع نيست.
وى بسيار ايران دوست بود و پس از ورود به ايران، از قزوين و منطقه اى به نام شلنگ آباد، همسرى برگزيد و سرانجام پس از افتتاح موزة آبادان، در مسيرِ برگشت، در قطار ديده از جهان فرو بست كه البته از محل دفن وى اطلاعى در دست نيست. همچنين نگاشته شده كه وى دخترى داشته است كه از او نيز اطلاع چندانى در دست نيست (نراقى 1379 ). منبع و مرجع سخنان نراقى، دو صفحه از كتاب مرحوم دكتر ايرج افشار با عنوان سواد و بياض است كه بدون اغراق مى توان گفت هر آنچه كه دربارة على هانيبال در ايران نگاشته شده، برگرفته و رونوشتى از دو صفحة نگاشته شده در كتاب سواد و بياض است (افشار 1349 ).
در مقاله اى كه على بلوكباشى نيز دربارة على هانيبال به رشتة تحرير در آورده، چنين نوشته شده است كه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى پرونده اى دربارة ايشان وجود دارد و تمامى اطلاعات و اسناد مربوط به او در آنجا ثبت و ضبط شده است، اما تمامى اطلاعات نگاشته شده در اين مقاله نيز در تنها مقاله اى كه به زبان انگليسى ( 2012,Boloukbashi) برگرفته از اثر ايرج افشار است، دربارة هانيبال نوشته شده بود، پدر او را اهل ليتوانى و مادرش را عرب ذكر كرده بودند و در جايى ديگر نيز او را مجارستانى معرفى كرده بودند.
هانيبال در مدرسة نظام در سن پترزبورگ كه وى در آنجا مشغول به تحصيل بود.
هانيبال در مدرسة نظام در سن پترزبورگ كه وى در آنجا مشغول به تحصيل بود.
چراهاى بسيار در چهار سال اخير، على هانيبال دغدغة ذهنى من بود و در جست وجوى اطلاعات دربارة او بودم، به سراغ اسناد ساواك رفتم؛ چرا كه ممكن است در ميان اين اسناد دربارة اشخاص مختلفى كه در ايران تأثيرگذار بوده و اتباع خارجى بودند، اطلاعات جديد پيدا شود، اما اين جستوجو نيز بىحاصل بود. اين جستوجو ابعاد بسيار مختلفى دارد كه مى توان گفت بخشى از آن به زندگى هانيبال پيش از ورود به ايران بازمى گردد؛ زيرا وى در سال 1890 به دنيا آمده و بنا بر اطلاعات موجود در سال 1917 (حدود 27 سالگى) به ايران آمد. گرچه در آن زمان در روسيه، ك گ ب نبود، اما ادارة امنيت دورة تزارى ممكن است اطلاعات مفيدى در بايگانى خود داشته باشد، چرا كه احسان نراقى در كتاب خود چنين مى نويسد: در جنگ جهانى دوم وقتى متفقين وارد ايران شدند، على هانيبال به دليل صداقت و درست كردارى، مأمور خريد مهمات شد.
حال اين پرسش مطرح مى شود كه چرا پس از پيروزى ارتش سرخ و بنيان گذارى شوروى، وى به روسيه بازنگشت؟ و چرا در ايران به متفقين كمك كرد؟ و چراها و پرسش هاى متعدد ديگر. به همين جهت به واسطة دوستانى در روسيه، سعى كرديم تا به اسناد و اطلاعات موجود در ادارة امنيت آنجا دسترسى پيدا كنيم كه خوشبختانه بى حاصل نبوده است. بخشى ديگر از اين پروژه به علت آمدن ايشان به ايران باز مىگردد. در اين زمينه پرسشهاى زيادى مطرح مىشود كه خوشبختانه هم اكنون خانوادة وى را در ايران پيدا كرديم كه اطلاعات جالب و بكرى در پىداشت. اطلاعتى كه ماحصل آنها با برخى اطلاعاتى كه پيشتر دربارة او نوشته شده، در تضاد و تناقض بود.
آركادى نسترويچ هانيبال (على هانيبال) در 76 سالگى
شناسنامه او كه در اختيار خانواده اش است و نشان مى دهد وى به تابعيت ايران در آمده بود.
على هانيبال بر خلاف آنچه گفته مىشود، در شلنگ آباد و قزوين ازدواج نكرد و در آبادن نيز از دنيا نرفت، بلكه وى ساكن تهران بود و با فردى به نام زهرا قره باغى ازدواج كرد و در 16 اسفند 1344 در تهران ديده از جهان فرو بست و در امامزاده قاسم در گلاب دره دفن شد. سنگ عمودى مزار وى تا 6 سال پيش وجود داشت كه به دلايل تعميرات در داخل امام زاده، برداشته شده است. ثمرة ازدواج على هانيبال و زهرا قره باغى، دو دختر و يك پسر بود. يكى از دختران او در ايران و ديگرى در امريكا ساكن بودند كه هم اكنون در قيد حيات نيستند. پسر او با نام ابراهيم هانيبال در ادارة وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مشغول به كار بود. اطلاعات كسب شده در اين زمينه را مرهون فردى با نام عليرضا همتى هستيم كه داماد خانوادة پسرى هانيبال است.
اگرچه اين شخص محقق علوم انسانى يا تاريخ شناس نيست، اما تمامى عكس ها، دست نوشتهها و مستندات مربوط به على هانيبال را دسته بندى و آرشيو كرده است. بر اساس اين اطلاعات و منابع مىتوان بيوگرافى اين شخصيت بزرگ و مؤثر در حوزة علوم انسانى را بازنويسى كرد، چرا كه برخلاف آنچه تا كنون بيان شده، تاريخچة مبهمى ندارد، بلكه اسناد و اطلاعات مربوط به آن، موجود و روشن است. همان طور كه در منابع ديگر اشاره شده بود و بنابر گفتة خانواده ايشان، هانيبال بسيار ايران دوست بود و همين امر موجب آمدن او به ايران و سپس ماندگارى و اقامت وى در ايران شد. از سويى، آشنايى آركادى نسترويچ هانيبال با فردى با نام نظام الدين مافى كه در سن پترزبورگ تحصيل مى كرد، موجب يادگيرى زبان فارسى و آمدن او به ايران شد. اسنادى دال بر اين مدعا تاكنون پيدا نشده است. در سال هاى 1940 ميلادى در زمان اتحاد جماهير شوروى و دوران جنگ سرد، روزنامه نگارى روسى با نام ويكتور روزن بوآم در خاركف - كه در اوكراين امروزى واقع است مىزيست و معمولاً مقالههايى در مسكو چاپ مىكرد. وى در آن زمان به همراه همسرش از مرز عشق آباد تركمنستان، كه آن روزها در اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى قرار داشت، وارد مرز ايران شد. سربازهاى مرزى ايران، آنان را به اتهام جاسوسى براى شوروى دستگير كردند و نزديك به پنج سال از هشت سال زندگى آنان در ايران، در زندان سپرى شد. در اين دوره دو يا سه فرزند آنان نيز در ايران به دنيا آمدند.
همسر على هانيبال خانم زهره قره باغى، متولد قره باغ است كه در تهران درگذشت.
رُمان روزن بوآم و گمانه هاى ديگرروزن بوآم كتابى با Персидские романы и другие рассказы )رمان هاى فارسى و داستان هاى ديگر) به زبان روسى به رشته تحرير درآورد كه در سال 1970 ميلادى در آلمان چاپ شد. در اين كتاب دربارة على هانيبال نوشته شده است «پس از آن كه در سال 1940 به ايران آمديم و با وجود تمام مصيبتها خرسند بوديم كه از شوروى فرار كرده و به اينجا آمدهايم، مستأصل بوديم كه در غربت چگونه بايد غريبانه زندگى كنيم؟ اما به محض ورود به تهران و مشاهدة تعداد زيادى از خانوادههاى روسى كه حتى از زمان صفويه به عنوان تاجر، بازرگان، ژنرال و برخى به عنوان فرماندههاى ارتش در تهران ساكن بودند، اين غربت كمرنگ شد.» همچنين وى چنين نگاشته بود كه ميان سال هاى 1917 تا 1921 - كه هنوز ارتش سرخ و ارتش سفيد در حال جنگ بودند و بريتانيا در حال كمك و مساعدت به ارتش سفيد براى براندازى ارتش سرخ بودند تا كمونيستها نتوانند در شورورى قدرت را در دست گيرند، فردى به نام ژنرال دنيكين كه مقر فرماندهى او براى مبارزه با ارتش سرخ در بندر انزلى بود، با ژنرالى زيرك و از تبار گرجى به نام ژنرال باراتوف 1 (از فرماندهان ارتش سفيد) دوست بود.
ژنرال باراتوف، دوستى با نام آركادى نسترويچ داشت كه به ايران آمده بود و چنان شيفتة ايران و دين اسلام شد كه به دين اسلام گرويده و به دليل شيفتگى خاص نسبت به مولاى شيعيان، نام خود را به على هانيبال تغيير داد( 1970 Rosenbaunm). ژنرال دنيكين يكى از افراد بسيار تأثيرگذار در مسير زنگى هانيبال بود. همانطور كه ذكر شد، مقر فرماندهى ژنرال دنيكين در بندر انزلى بود و پس از آنكه ارتش سرخ، ارتش سفيد را شكست داد، ژنرال دنيكين و ژنرال باراتوف به فرانسه گريختند. ژنرال باراتوف در 1933 از دنيا رفت. در سال 1940 كه آلمان فرانسه را اشغال كرد، ژنرال دنيكين از ترس اسارت توسط آلمان ها و تحويل او به شوروى، به امريكا رفت و در سال 1967 تا آن هنگام كه زنده بود، از طريق انتقادات شديد از شوروى و صحبت دربارة مسائل تاريخى امرار معاش مىكرد. اگرچه هيچ سند و مدركى دال بر اين مدعا وجود ندارد، اما بهنظر مى رسد پس از تغيير و تحولات رخ داده در روسيه و ايجاد دولت سوسياليستى شوروى، به دليل آنكه ارتش سفيد بر ضد ارتش سرخ بود، بسيارى از اين افراد به روسيه بازنگشتند و نمىتواستند كه برگردند. در اين وضعيت، على هانيبال، زندگى نظامى و سياسى را كاملاً كنار نهاده و به حوزة فرهنگ وارد شد و در
ژنرال دنيكين كه رهبر ارتش سفيد بود و به نظر مى رسد قسمتى از تاريخ ايران و روسيه و بخشى از زندگى آركادى نسترويچ هانيبال به او مرتبط است.
5 حوزة علمى و فرهنگى در ايران به فعاليت هاى خود ادامه داد. ويكتور روزن بوآم در كتاب خود چنين نوشته است: روزى كه به منزل على هانيبال دعوت شديم، هنگام ورود ما به منزل ايشان، هانيبال در حال نماز بود. بر خلاف آنچه مسلمانها در طول روز 3 بار نماز مى خوانند، على هانيبال 7 بار نماز خواند. پس از آنكه نماز هانيبال به اتمام رسيد، به دليل آنكه در بدو ورود نتوانسته بود استقبال گرمى به جاى آورد، عذرخواهى كرد. وى به گرمى مهمان نوازى كرد و سپس دربارة ورود خود به ايران اين چنين گفت: در زمان جنگ جهانى اول كه دولت مركزى ايران، دولتى ابرقدرت نبود، عثمانىها تا همدان پيش آمده بودند و انگليسىهايى كه در نينوا بودند، توسط حلقة عثمانى ها محاصره شدند. من و ژنرال باراتوف به همراه نيروهايش به سمت نهاوند و سلماس رفته و نيروهاى عثمانى را به عقب كشانده و گروهى از بريتانيايى ها را كه در چنگال عثمانى ها گرفتار شده بودند، با عملياتى پارتيزانى نجات داديم (1970.(Rosenbaunm, آن طور كه از شواهد مشخص است، پيشينة نظامى نيز در زندگى هانيبال به چشم مى خورد. به نظر مىرسد ناگفتههايى از تاريخ دربارة جنگ جهانى اول، جنگ جهانى دوم، نقش عثمانى ها، انگليسىها و ارتش روسيه موجود است كه مى تواند بازخوانى و واكاوى شود. ردّ پاى على هانيبال در اين قسمت از تاريخ را تا حدودى مى توان در كتاب روزن بوآم جستوجو كرد.
ژنرال باراتوف در كنار سردار فاتح ايران كه در دورة مشروطه بسيار تأثيرگذار بودند.
عكس الكساندر پوشكين در كتابخانة شخصى على هانيبال
هانيبال نوة پوشكين؟در نشرياتى كه در زمان محمدرضا شاه منتشر مى شد، مطالبى حاكى از اين كه على هانيبال از نوادگان پوشكين است، نگاشته شده بود. الكساندر پوشكين يكى از نويسندگان و ادباى بزرگ روس با شهرتى جهانى است. سندى دال بر اين مدعا كه على هانيبال از نوادگان پوشكين است، يافت نشده است، اما شجرة وى را از گونه اى ديگر مى توان مداقه و بررسى كرد. پرسش را اين گونه مطرح مىكنيم كه هانيبال از كجا آمده و كه بود؟ مى توان چنين ادعا كرد كه در اين زمينه، هانيبال در چهار حوزة تمدنى و فرهنگى يعنى حبشه (اتيوپى نوين در افريقا)، دولت عثمانى، دولت تزار روسيه و ايران نقش داشته است. اولين هانيبال معروف كه در تاريخ از او ياد شده است، ابراهيم هانيبال است كه از حبشى ها بود.
برخى مى گويند وى اسير شده و برخى ديگر معتقدند كه او با ميل خود به دربار عثمانى رفت. در قرن هفدهم ميلادى، كه دربار عثمانى و دولت تزار روسيه، پس از دورهاى مملوء از جنگ و تخاصم، با هم صلح نمودند، خليفه عثمانى ابراهيم هانيبال را به دربار تزار روسى هديه داد. تزار روسى هانيبال را فرزند خوانده خويش نموده و ابراهيم هانيبال به دليل لياقت و شايستگى، به درجة ژنرالى نائل شد، تا آنجا كه از بزرگ ترين ژنرالهاى روسى به شمار مى رفت. الكساندر پوشكين، شاعر بنام روسى، از نوادگان ابراهيم هانيبال است. با نگاهى به اشعار ادباى روس، اين پرسش مطرح مىشود كه چرا پوشكين علاقة فراوانى به شرق و اسلام داشته است، چنان كه در مجموع آثار خود، شعرى با نام ”به مانند قرآن" دارد. علت اشتياق و تمايل وى به اسلام و شرق را مىتوان در پيشينة خانوادگى او جستوجو كرد. برخى بر اين باورند كه ابراهيم هانيبال به مسيحيت گرويده و برخى ديگر نيز مى گويند از مسيحيانى بوده كه در خفا اسلام خود را حفظ كرده و به نوادگان و فرزندان خود انتقال داده است. بر اين اساس الكساندر پوشكين يكى از شخصيتهاى محورى خاندان هانيبال بود. شخصيت تأثيرگذار ديگر از اين خاندان، آركادى نسترويچ هانيبال، معروف به على هانيبال است كه از بنيانگذاران علوم اجتماعى در ايران بود. بررسى نسبتها و اينكه آيا او از نوادگان پوشكين بوده است يا خير؛ جذابيتهاى خاص خود را دارد كه مىتواند واكاوى شود.
هانيبال و اسلاميكى از نكتههاى جالبى كه از ابتداى اين پژوهش براى من سؤال بود، مسئلة دين على هانيبال بود. در بدو ورود به جامعة ايران و حوزة فرهنگى ايران، اگر كسى خارجى باشد اولين پرسش اين است كه دين او چيست؟ اگر كسى با ايرانى ازدواج كرده باشد، اولين پرسش اين است كه آيا شما مسلمان شده اى؟ به عبارتى ديگر مرز ما و آنان را ”هويت دينى" مشخص مى كند. در اروپا در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم نيز چنين بوده، اما اكنون ديانت مرز هويتى را مشخص نمى كند؛ بلكه مليت به عنوان تميز بين مرزهاى هويتى است. ممكن است نژاد نيز ملاك باشد، اما مورد پرسش قرار نمى گيرد، چرا كه از ظاهر نمايان است.
اين پژوهش نيز بخشى از پروژهاى بزرگتر با عنوان روابط فرهنگى ايران و روسيه است. هرگاه دربارة تعاملات ايران و روس سخن به ميان آورده مىشود، نقطة اصلىِ مطالعات ايران و روس به جنگهاى بين اين دو كشور بازمىگردد و بيشتر به حوزة جنگ و تقابلات جنگى پرداخته مى شود و كمتر ديده شده است كه به مسئلة روابط فرهنگى ميان ايران و روسيه پرداخته شود. در اين ميان مىتوان از دو شخصيت بزرگ نام برد. على هانيبال و ديگرى فردى ايرانى به نام ميرزا محمدعلى كاظم بيگ كه به روسيه رفته و از بزرگان علوم انسانى و بنيانگذاران علوم انسانى در روسيه و پسر شيخ الاسلام دربند بوده است. اين پرسش براى من مطرح شد كه اسلامِ على هانيبال تنها به تغيير نام و ظاهر محدود مىشده است يا خير؟ هنگامى كه خانوادة ايشان يك تابلوى ”و إن يكاد" نشان دادند كه يكى از پيران طريقت صفى على شاه به على هانيبال هديه داده بود و در پايين اين تابلو او را صابرعلىشاه خطاب كرده بود مسئله كمى روشن شد. به نظر مىرسد على هانيبال با اهل تصوف و عرفان نيز ارتباط داشته است كه اين مطلب مى تواند مورد بحث و بررسى قرار گيرد.
و إن يكاد اهدايى به على هانيبال از سوى شيخ طريقت صوفى
هانيبال و علوم انسانىآنچه حائز اهميت است، نقش پررنگ على هانيبال در حوزة علم و فرهنگ در ايران، به ويژه در حوزة مردمشناسى و علومانسانى است. معمولاً هنگامى كه از علوم انسانى، علوم اجتماعى، روان شناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و ... در ايران سخن به ميان مىآيد، اين علوم را متأثر از مكاتب فرانسوى و بعد در دورهاى متأثر از مكاتب آنگلوساكسن مى دانند. براى نمونه از اواسط دورة قاجار، دانشجويان زيادى به دلايل مختلف براى تحصيل به خارج از كشور فرستاده مى شدند. آنان معمولاً در حوزة نظامى، روسيه را براى تحصيل برمىگزيدند و در حوزة فرهنگى و علوم اجتماعى در دورهاى فرانسه و سپس انگليس و در دورة جديد امريكا و تعداد اندكى نيز آلمان را برمىگزيدند. به عبارتى ديگر اگر علوم اجتماعى در ايران را بازبينى كنيم، چهار رويكرد كلى و گونهشناسىِ مختلف از عقلانيت، در چهارچوب تفكر آكادميك ايرانى ديده مىشود: الف) رويكرد فرانسوى؛ ب) رويكرد انگليسى؛ ج) رويكرد امريكايى؛ د) رويكرد آلمانى. در اين ميان براى نمونه رويكرد امريكايى، به تاريخ حساسيتى نداشته و مطالعات تاريخى در آن چندان مهم نبوده است، بلكه ”مسائلِ كمى"
هانيبال هر سال در 21 رمضان بانى مجلسى بود كه اين عكس ها نيز در يكى از همين مراسم در كنار علماى آن روز تهران گرفته شده است.
ثقل مركزى اين رويكرد بوده است. در دوره اى نيز به جاى آنكه مانند ماركسيستها، سيستمهاى اقتصادى را تجزيه و تحليل كنند، به روابط بين فردى متمركز شده و از اين منظر به مسائل اجتماعى مىنگريستند. در حوزة فرانسه نيز معمولاً نگاه كلان به مسائل مردم شناختى بود. براى نمونه براى براى درك اينكه دين از كجا آمده است، دوركهايم مى گويد: بايد به اصل دين و چگونگىِ آن در جوامع بدوى نگريست، چرا كه جوامع، رشد و نمو كرده و به جوامع كاپيتاليست و پيچيدهتر رسيده اند. بر اساس نگاه تكاملى، همان گونه كه جوامع از حالت بدوى شروع شده و به مرور زمان پيچيده شدند، دين و روابط دينى نيز پيچيده تر شدند. در حوزة آلمان نيز به نظر مىرسد مسائل با صبغة مطالعات فلسفى، سيطرة خود را بر مسائل و مطالعات اجتماعى و علوم انسانى افكنده بود. در انگلستان نيز رويكرد تحليلى با جنبة فلسفى و رويكرد فيلآنتروپيك حاكم بوده است و از اين منظر، مطالعات اجتماعى براى بهبود وضعيت موجود جامعة انگلستان و جامعة انسانى است و سعى در بهبود روابط اجتماعى دارد.
اما رويكرد ديگر، نگاه روسى به مطالعات اجتماعى است كه كمتر مورد مطالعه قرار گرفته و در تاريخ نگارى علوم اجتماعى و انسانى نيز كمتر دربارة آن بحث شده است كه مىتواند نقش هانيبال را برجسته كند. اين نگاه كه رويكردى اتنوگرافيك و موزه محور است، مى تواند بيان كنندة نقش پررنگ على هانيبال و كارهاى او در ايران و در حوزة فرهنگ و علم باشد، چرا كه وى از اولين مؤسسان موزه در ايران بود و هر جا كه قدم گذاشت، از جمله تهران، قزوين و آبادان، اولين موزه ها را تأسيس كرد. نگاه انديشمندان و پژوهشگران با اين رويكرد، حاكى از اين مطلب است كه جوامع انسانى از جوامع بدوى شروع شده و پس از رشد و نمو پيچيدهتر مىشوند. اين تغيير و تحولات در آثار و چيدمان موزه ها به معرض نمايش گذارده مى شود. به سخنى ديگر، موزه ها صحنة نمايش تكثر و تنوع جوامع بشرى هستند.
با ورود به اغلب موزههاى روسيه، نوع لباس، غذا، ابزار و وسايلِ مورد استفادة جوامع مختلف، روستاها و حتى بخش ها، همانند يك كتاب اتنوگرافيك است كه به جاى نگاشته شدن، با ورود به موزه، تاريخ تطور و تحول جوامع به نمايش گذارده مىشود. اين يكى از كارهاى مهم على هانيبال در ايران بوده است، اما متأسفانه نقش و تأثير آن بر نگرش مردم شناختى در ايران كمتر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. على هانيبال مؤسس بنگاه و مجلة مردم شناسى در ايران نيز بود كه با همكارى خانم نصرت كار، نزديك به 7 سال اين مجله با مقاله هايى به زبان هاى فارسى، انگليسى و فرانسه چاپ مى شد. يكى ديگر از كارهاى مهم او، بحث فولكلور است. وى به مناطق مختلف ايران سفر كرده و فولكلورهاى مختلف ايرانى را ثبت و ضبط كرده است. بر اساس بررسىهاى انجام شده، دست نوشته هاى وى حاكى از اين مطلب است كه على هانيبال به طور اخص دربارة ايلهاى بختيارى و نقش آنها در جامعة ايران پژوهشهاى بسيارى انجام داده است. نقش ايل هاى بختيارى در دورة مشروطيت و حتى در دورة پهلوى در مسندهاى ارتش و نظام و ... نقشى بسيار پررنگ و بسزايى بوده است. در قسمت تعزيه هاى ايرانى نيز هانيبال صاحب سبك بوده و تعزيههاى مختلف را گردآورده است.
اين امر كه آيا على هانيبال نظريههايى را ابداع كرده يا آنكه تنها به گردآورى نظريهها پرداخته است، بحثى است كه بايد مورد واكاوى و مداقه قرار گيرد تا مشخص شود چه سطحى از كارهاى او پژوهشى بوده است و در وراى چه رويكردى صورت پذيرفته است. همچنين اسناد و شواهد بى شمارى دال بر مراودات فرهنگى او موجود است. مهرداد پهلبد، وزير فرهنگ و هنر در زمان محمدرضا شاه كه داماد رضاشاه بود، مكاتبات بسيارى با على هانيبال داشته است. همة نامهها و مكاتباتى كه در حوزه هاى مختلف و هنگام برنامهريزى براى هيئتهاى مختلفى كه از خارجِ كشور به ايران مى آمدند ميان على هانيبال و ديگران رد و بدل مى شد، در بايگانى خانوادگى على هانيبال موجود است. براى نمونه هنگام ايجاد فضاى فرهنگى و برقرارى روابط و تعاملات و تأسيس انجمن نشنال جئوگرافى در امريكا، وقتى قرار بود نماينده اى از ايران نيز حضور داشته باشد، مهرداد پهلبد پيگيرى اين مسئله را به على هانيبال سپرد. بيش از 300 نامه كه در مدارك و اسناد خانواده هانيبال موجود است، بيانگر آن است كه على هانيبال در سطوح بالاى فرهنگى و سازمان علم فعاليت داشته است.
سخنرانى على هانيبال در افتتاح موزه آبادان
اين عكس ها نشان دهندة مراودات وى با اهالى حوزه فرهنگ است.
على هانيبال ذوق هنرى داشت و نقاش ى نيز مى كرد. اين عكس مربوط به طراحى او از همسرش است.
موزة آبادان كه على هانيبال تأسيس كرد. متأسفانه اين موزه مدت مديدى پيش و پس از انقلاب بدون استفاده بوده و پس از مدتى به چراگاه گوسفندان تبديل شد. در آبان 1393 بر اثر گزارش فردى با نام شهرام شهريار و پيگيرىهاى مكرر وى، اين موزه ثبت ملى شد.
حديث آخر چگونه بگويم؟ با وجود بحثهاى پيشين و نقش بسيار مهم على هانيبال در حوزة علم و فرهنگ، اين پرسش مهم مطرح است كه چرا دربارة چنين شخصيتى هيچ سخنى به ميان نيامده و مسئله، مسكوت گذاشته شده است؟ البته مىتوان دلايلى را بيان كرد. پژوهشگران در حوزة پژوهشهاى اجتماعى و انسانى، كمتر به سراغ مسائلى مىروند كه هزينه و تحقيقات ميدانى زيادى مىطلبد، چرا كه بودجهاى براى اين امر اختصاص داده نمىشود، در نتيجه پژوهشگران بيشتر به پروژههايى مىپردازند كه در دسترستر است و هزينة كمترى در بر دارد. اما نبايد از اين مهم غافل شد كه بسيارى از حوزهها نياز به تحقيق، مداقه و مطالعات ميدانى دارد و تنها نمى توان به مطالعات كتابخانهاى اكتفا كرد. پروژة على هانيبال و نقش او در حوزة علم و فرهنگ در ايران، پروژهاى است كه هنوز پايان نگرفته و همچنان در حال كاوش و جست وجوى اطلاعات دربارة آن هستيم. تصاوير مربوط به اين پژوهش كه دستاورد مطالعات ميدانى است را در اين مقاله مشاهده كرديد. ممكن است اين پرسش مطرح شود كه اهميت اين عكس ها و مدارك چيست؟ اينكه فردى چنين تأثيرگذار به ايران آمده، اما هيچ كس از او سخنى به ميان نياورده است و هيچ كس از محل دفن او آگاهى ندارد پرسش هاى زيادى را در ذهن مطرح مى كند. براى روشن تر شدن اهميت اين مدارك و تصاوير، مثالى را بيان مى كنم.
فردى به نام امير كه از ارامنه ايرانى بود و در سال 2009 از دنيا رفت، از جاسوسان بسيار قهار روس بود كه در زمان شوروى، هنگامى كه چرچيل، روزولت و استالين براى نشست تهران به ايران آمده بودند، شخصى از قم از سوى آلمانهاى نازى مأمور كشتن استالين شد. امير كه در آن زمان 22 ساله بود، اين توطئه را در نطفه خفه كرد. اين در حالى است كه هيچ كس نمىدانست او جاسوس است، بلكه او را به عنوان تاجرى بسيار پولدار و خوش مشرب مىشناختند كه با اقشار مختلف به گونههاى مختلف ارتباط برقرار كرد بود. حتى هنوز تمام اسناد مربوط به اينكه او جاسوس روسيه بوده، منتشر نشده است. مسكوت ماندن در مورد على هانيبال ابتدا اين نكته را در ذهنم تداعى كرد كه شايد دربارة او نيز چنين مسئله اى مطرح باشد. براى نمونه در مصاحبة همكارانم با دكتر منوچهر ستوده، وى چنين گفت كه على هانيبال آدمى تودار بود و دور از ذهن نيست كه جاسوس بوده است. اما براى هيچ يك از حرفهاى خود سندى نداشت. واقعيت چنين است كه اين اسناد، هويت ايشان و فعاليتهاى او در عرصههاى مختلف را اثبات مىكند، اما براى بررسى بيشتر فعاليتهاى او در حوزة علوم انسانى و اجتماعى در ايران و تأثيرات او و اينكه آيا او ديدگاه هاى تازهاى داشته است يا خير، نياز به اسناد و مدارك و تحقيقات بيشترى است.
كتابنامه
الف) فارسى
- افشار، ايرج (1349)، سواد و بياض، جلد دوم، تهران: كتاب فروشى دهخدا.
- نراقى، احسان (1379)، نظرى به تحقيقات اجتماعى در ايران. تهران: سخن
ب) لاتين
- Rosenbaum, V. 1970 Персидские романы и другие рассказы.
Boloukbashi, A. 2012 "Ali Hannibal”, Iranica, Vol XI, Pp: 657-658.
*این مقاله در همایش یک روزه «فلسفه و عرفان اسلامی در علم معاصر، (نه خرداد سال جاری) توسط دكتر سيدجواد ميرى، دانشيار علوم اجتماعى پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ارائه شده است.