صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

ژاک لکان و داستان پایان‌نامه‌ها و همایش‌ها در دانشگاه‌های ما
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۰ - ۱۱ خرداد ۱۳۹۵
حسین پاینده در یادداشتی نوشت: یکی از بنیانی‌ترین تفاوت‌های روانکاوی لکانی با روانکاوی فرویدی، جایگاه مهمی است که لکان به تأسی از پساساختارگرایان برای زبان و نسبت آن با ضمیر ناخودآگاه قائل است.

فروید رؤیا را شاهراهی برای راه بردن به هزارتوی تاریک و پیچیده‌ی ناخودآگاه می‌دانست. به اعتقاد او، ایماژهایی که در رؤیا می‌بینیم (خواه رؤیاهای هنگام خواب در شب و خواه رؤیاهای هنگام بیداری در روز) بیانی نمادین از امیال کام‌نیافته یا هراس‌ها و اضطراب‌های وجودیِ ما هستند. در نظریه‌ی روانکاویِ کلاسیک، درمان بیمار با کاویدن همین ایماژها شروع می‌شود. خواب‌ها ساختار روایی دارند و اغلبْ خودِ ما شخصیت‌های اصلیِ این روایت‌های پُررمزوراز هستیم. به زعم فروید، آنچه در رؤیا به نمایش درمی‌آید صرفاً «محتوای آشکار» امیال و هراس‌هایی است که در ژرف‌ترین لایه‌های ذهن ما جای گرفته‌اند و سلامت روان‌مان را مختل کرده‌اند. 

صورت ظاهریِ رؤیاها بسی فریبنده است چون امیال و آرزوهای ناخودآگاهانه غالباً با موازین اخلاقِ عمومی همخوانی ندارند و برای عبور از سانسورِ ضمیر آگاه، ناچار به صورتی دیگرگون به نمایش درمی‌آیند، صورتی که در نظریه‌ی روانکاوی «محتوای آشکار» نامیده می‌شود. روانکاو می‌بایست با تحلیل موشکافانه‌ی «محتوای آشکار» بکوشد تا به «محتوای نهفته‌ی رؤیا» برسد، محتوایی که به سبب ناخودآگاهانه بودنش بسی حیرت‌آور است و بیمار با انواع‌واقسام مقاومت‌ها می‌کوشد آن را کتمان کند.

لکان با شالوده‌های نظریه‌ی فروید درباره‌ی ضمیر ناخودآگاه و اهمیت رؤیا کاملاً همرأی است، اما استدلال می‌کند که نقش زبان در این نظریه را باید بسیار بنیانی‌تر از آن چیزی دانست که فروید می‌پنداشت. از نظر او ضمیر ناخودآگاه ساختاری زبان‌مانند دارد و رؤیا را باید برحسب فرایندهای زبانی تحلیل کرد. لکان زبان را نه شکلی از بیان، بلکه گریز از بیان می‌داند. در نظریه‌های زبان‌شناسی، زبان ابزار مراوده بین گویشوران معرفی می‌شود، اما از نظر لکان مدلول‌های زبان همگی لغزنده و بی‌ثبات‌اند و دال‌ها به جای ارجاع به مدلول‌های معیّن و ثابت، به زنجیره‌ی بی‌پایانی از سایر دال‌ها ارجاع می‌کنند.

از این حیث، زبان بیش از این‌که هستنده‌ای در جهان عینی را نشان دهد (به اشیاء و موجودیتِ مکان‌ها و غیره دلالت کند)، همچنین بیش از این‌که معنایی را به مخاطب القا کند (ارتباط زبانیِ گویشوران را برقرار سازد)، پنهان‌کننده است زیرا محتوایی نهفته را از ساحت آگاهی بیرون نگه می‌دارد. اما از نظر لکان، زبان در عین کارکرد پنهان‌کننده‌اش، برملاکننده نیز هست. این پارادوکس در روانکاوی لکانی به این معناست که گرچه کاربرد زبان تلاشی ناخودآگاهانه برای کتمان امیال واقعی است، ولی این تلاشِ عبث نمی‌تواند امیال باطنی را پنهان کند زیرا استعاره و مجاز، به شکلی غیرمستقیم، محتوای ضمیر ناخودآگاهِ ما را عیان می‌کنند. هر استعاره‌ای کوششی است برای نگفتن مستقیمِ یک موضوع، در عین این‌که حکم گفتن را نیز دارد چون به هر حال به کار بردن استعاره یعنی ورود به ساحت زبان. 

نباید تعجب کرد که نظریه‌ی لکان از محدوده‌ی درمان روانکاوانه بیرون آمده است و از جمله در نقد ادبی بسیار کاربرد دارد. منتقد ادبی همان هدفی را دنبال می‌‌کند که روانکاو لکانی هم دارد: تبیین معنایی تصریح‌نشده اما القاشده در متن (معنای که مستقیماً یا صراحتاً گفته نشده است و با این حال نشانه‌های تلویحیِ آن را می‌توان در متن پیدا کرد). منظری که لکان بر کاربرد پنهان‌کننده‌ـ‌برملاکننده‌ی زبان می‌گشاید نه فقط رهیافتی برای خوانش متون (اعم از ادبی و جز آن)، بلکه همچنین راهی برای فهم مقصود ناخودآگاهانه‌ی گویندگان، به معنای اعم کلمه، است. سوژه‌ی بیانگر ناخواسته (ناخودآگاهانه) از استعاره و مجاز استفاده می‌کند تا آنچه را با هنجار اخلاقی یا موازین قانونی سازگار نیست به زبان آورد. ذکر دو اپیزود از مکالمه‌هایی با دو همکار من در دانشگاه، شاید قدری به فهم این جنبه از روانکاوی لکانی کمک کند.

اپیزود اول: «تبریک» بابت راهنمایی پایان‌نامه
اخیراً در جلسه‌ای در دانشگاه درخواست دانشجویی که مایل است با راهنمایی من کار تحقیق برای نگارش پایان‌نامه‌اش را انجام دهد، مطرح و تصویب شد. در پایان جلسه، یکی از همکاران هنگام خروج از اتاق جلسه خطاب به من گفت: «مبارک باشد!». مورد خطاب قرار گرفتن با این جمله‌ی به‌غایت ساده که شاید از نظر برخی کسان اصلاً درخور فکر هم نباشد، چه رسد به پاسخ و چه رسد به ژرف‌اندیشی، ابتدا باعث حیرتم شد، اما بعداً به نظرم آمد که تبریک آن همکار اتفاقاً بسیار هم درخور تأمل است و شاید گشودن منظری لکانی بر آن بتواند نشان دهد که در آکادمی ایران چه می‌گذرد. بگذارید بررسی‌مان را با طرح این پرسش آغاز کنیم که: پایان‌نامه‌ی دانشگاهی چیست؟ در پاسخ می‌توان گفت پایان‌نامه در حکم تلاش دانشجوی تحصیلات تکمیلی برای انجام دادن پژوهش زیر نظر استادی پژوهشگر است که می‌تواند با نظارت بر کار دانشجو، اشکالات و ایرادهای روش‌شناختیِ کارِ او را برطرف کند. اما از نظر برخی از همکاران ما در دانشگاه‌ها (نه صرفاً در دانشگاه علامه طباطبائی)، پایان‌نامه فرصتی طلایی برای کسب درآمدِ بی‌زحمت است. به زعم این کسان، نیازی به وقت گذاشتن برای خواندن پایان‌نامه و تصحیح اشتباهات دانشجو نیست؛ کافی است چند اشتباه تایپی و لزوم یکدست کردن ارجاع‌ها به مآخذ را به دانشجو یادآور شوید و سپس چندین میلیون تومان پول را به راحتی (بدون انجام دادن هیچ کاری) از دانشگاه دریافت کنید.

از این زاویه، تصویب طرحنامه‌ی دانشجو البته دلیلی برای تبریک گفتن به استاد راهنمای آن پایان‌نامه است. اندیشیدن به چند پرسش می‌‌تواند ابعادی از وضعیت گوینده و من در آن مکالمه را روشن کند: در چه مواقعی گوینده‌ای به دیگری تبریک می‌گوید؟ معنای تبریک گفتن به استاد راهنمای پایان‌نامه‌ای که هنوز حتی یک سطر آن نوشته نشده چیست؟ حتی اگر تمام پایان‌نامه به رشته‌ی تحریر در آید و در جلسه‌ی دفاع هم به تأیید برسد، چه معنایی می‌تواند بر تبریک گفتن به استاد راهنمای آن پایان‌نامه مترتب باشد؟ کدام ذهنیت با کدام امیالِ بیان‌ناشده درباره‌ی پایان‌نامه‌های دانشگاهی می‌تواند موجد جمله‌ی «مبارک باشد» شود؟ «مبارک باشد» برای که و چرا؟ اگر از منظری لکانی به این پرسش‌ها بیندیشیم، بسیاری از امیال ناخودآگاهِ گوینده‌ی آن تبریکِ کذایی روشن می‌شود و درمی‌یابیم که، به قول لکان، هر «سوژه‌ی بیانگر» لزوماً «سوژه‌ای بیان‌شده» است. این‌جا استعاره‌ای در کار است.

اپیزود دوم: پرسش درباره‌ی «سود» یک همایش
اخیراً طرحی را برای یک همایش بین‌المللی درباره‌ی نقد روان‌پژوهانه‌ی ادبیات به دانشگاه تسلیم کردم. این همایش با بیش از بیست عضو در کمیته‌ی علمی، برای برگزاری در دو روز و دو دانشکده طراحی شده است و علاوه بر استادان و پژوهشگران طراز‌ اول در سه حوزه‌ی روانکاوی، روان‌شناسی و روان‌پزشکی، استادان و پژوهشگران برجسته‌ی ادبیات در حوزه‌ی نقد ادبی نیز در آن مشارکت خواهند داشت. در این همایش همچنین چندین سخنران خارجی و استاد ایرانی مقیم خارج با ارائه‌ی مقاله شرکت خواهند کرد. پس از مطرح شدن موضوع این همایش، یکی از همکارانم با مراجعه به من پرسید «از این همایش چه چیزی در کاسه‌ی شما می‌افتد؟» کلمه‌ی «کاسه»، فعل «افتادن» و تعبیر «چیزی در کاسه‌ی کسی افتادن» مرا به فکر فرو برد. به گمانم نظریه‌ی لکان درباره‌ی ساختار زبانیِ ضمیر ناخودآگاه و بیان مجازی در زبان، می‌تواند ابعادی از این گفته‌ی همکارم را روشن کند. چه چیزی از «کاسه‌ی» یک همایش درباره‌ی نقد ادبی به من (شخص من، حسین پاینده) می‌رسد؟ ظاهراً پرسش‌کننده می‌خواهد بداند که برگزاری چنین همایشی چه فایده‌ای برای من دارد. پاسخ روشن است: پیشبرد دانش در حوزه‌ی مطالعات میان‌رشته‌ای در علوم انسانی (و البته علوم پزشکی، با توجه به ماهیت رشته‌ی روان‌پزشکی)؛ یاری رساندن به تحقیقات آینده درباره‌ی رابطه‌ی روان‌پژوهی و ادبیات؛ نشان دادن مسیر حرکت به دانشجویان و پژوهشگرانی که مایل‌اند در این حوزه تحقیق کنند؛ ایده‌پردازی درباره‌ی درس‌هایی جدید با محتوایی میان‌رشته‌ای؛ تبدیل کردن نقد روانکاوانه به موضوعی مهم در مطالعات ادبی؛ دامن زدن به فعالیت‌های علمی در آکادمی؛ و … .

این‌ها و امثال این‌ها، اما نه چیزی جز این‌ها، از برگزاری چنین همایشی عاید من می‌شود. اما با اتخاذ رویکردی لکانی می‌توان استدلال کرد که پرسش به ظاهر ساده‌ی آن همکار، محتوایی نه چندان آشکار را پنهان می‌کند و در عین حال لو می‌دهد. در این‌جا نیز طرح چند پرسش از منظر تحلیلیِ لکان می‌تواند راهگشا باشد: «افتادن» یعنی چه؟ تعبیر «افتادن چیزی در کاسه‌ی کسی» را برای توصیف چه وضعیتی یا چه رخدادی به کار می‌بریم؟ چه موقعی چیزی در «کاسه‌ی» کسی «می‌افتد»؟ به افتادن سیب از درخت فکر کنید. وقتی می‌گوییم «سیبی در دامنم افتاد»، منظورمان این است که بی آن‌که من تلاشی بکنم، میوه‌ای رسیده و آماده‌ی خوردن نصیبم شد. موضوع خوردن در این گفته به صراحت بیان نشده، بلکه مستتر است. «کاسه» مجاز مرسل است، از نوع جزءبه‌کل، برای آنچه می‌خوریم. ولی از یاد نبریم که خوردن علاوه بر معنای قاموسی‌اش (معنایش مطابق با آنچه در فرهنگ لغت آمده است)، معنایی تلویحی نیز دارد. در فرهنگ سخن، معنای خوردن این‌گونه ضبط شده است: «جویدن و سپس فرو بردن مواد غذایی از راه دهان و گلو و بلعیدن آن». اما «خوردن» همچنین به معنای سود کردن است. سود مالی بردن در دادوستد و تجارت هم نوعی «خوردن» محسوب می‌شود. اگر از این منظر به جمله‌ی کذایی آن همکار بیندیشیم، ابعادی ناپیدا از ذهنیت او، تصورش راجع به برگزاری همایش در دانشگاه، توقعش از طرح پیشنهاد چنین فعالیتی و خلاصه جنبه‌هایی از سازوکارهای روانیِ این قبیل اشخاص بر ما معلوم می‌شود. ظاهراً از نظر این همکار و کسانی مانند او، برگزاری همایش و اصولاً هر فعالیت دیگری در دانشگاه فقط راهی برای کسب منافع شخصی است.

باز هم می‌بینیم که مطابق با نظریه‌ی لکان، «سوژه‌ی بیانگر» به «سوژه‌ی بیان‌شده» تبدیل شده است. این‌جا مجازی در کار است (از نوع جزءبه‌کل). 


*استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی
ارسال نظرات
ناشناس
۰۲:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۳
خدا را شاکرم که افتخار شاگردی جناب آقای دکتر پاینده را داشته ام. استادی دلسوز برای کسانی که واقعا دانشجو هستند و برای کسب مدرک نیامده اند
دانشجوی ارشد
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
نه همایش ها فایده ای دارد و نه حتی پایان نامه ها. همایش ها تکرار مطالب کلاس است و پایان نامه را هم مجبوریم با استادی بگیریم که در گروه آدم بانفوذی محسوب می شود. وگرنه در دفاع مشکل پیدا می کنیم. جلسه دفاع در واقع جلسه انتقام استادها از همدیگر و از دانشجو است.
ناشناس
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
کاش این استاد گرانقدر اندکی هم درباره سیستم استثمارگونه دانشگاه ها می نوشت
من به عنوان کسی که تازه دکترایم را گرفته ام و در همین ترم به یکی از دانشگاه های دولتی شهرستان اضافه شده ام یک ترم یا چند ترم را باید به صورت حق التدریسی سر کنم تا حکم برای بنده زده شود
وقتی که میبینم دانشگاه اصلا اهمیتی به معیشت من هیئت علمی آینده نمیدهد و کژدار و مریز من را در آب نمک خوابانده است دیگر چه انگیزه ای برای کار علمی می ماند
حالا جناب دکتر پاینده بیایند با این نظریه لکانی مفهوم آب نمک خواباندن و برده داری مدرن دانشگاه ها را بیان کنند
بی طرف
۱۱:۱۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
اینکه شما وضع معیشتت خراب است دلیل موجهی است برای اینکه خودت هم در همان سیستم فاسد مشارکت کنی و به فساد دامن بزنی؟ این منطق قابل قبول نیست. البته شما در آغاز راه هستی و انشاالله با افزودن به دانش خودت، راه درستی و صداقت را برتر از راه نادرستی و کلک خواهی دانست.
از طرف مدیریت حال و امید در دانشگاه علامه
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
این مشکل در دانشگاه ما یعنی دانشگاه علامه بسیار حاد است و کار رساله ها را به حد ابتذال کشانده است. در دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی نیز وضع بسیار وخیم تر است. اما مدیریت حال و امید اصلا بررسی نمی کند که چه می گذرد. یک نفر بیش از 20 رساله را راهنمایی و مشاوره می دهد!!!!!!!! لطفا به دانشکده روان شناسی علامه تشریف بیاورید و گزارش تهیه کنید. این حرف ها مستند است.
ناشناس
۰۹:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
به نظر من اگر پول استاد راهنما و مشاور را به خود دانشجو بدهند و آنرادر راه هزینه رساله خرج کند خیلی بهتر است چون استاد راهنما فقط اسم هست . عملا راهنمایی نمی کنند تقصیر هم ندارد چون آشنایی کامل با موضوع ندارند و صرفا روش شناسی شاید ان هم اندکی که آنرا هم با خساست به دانشجو می گویند .
سهیل اعلمی
۰۸:۱۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
این حق الزحمه ها چیزی مثل حق مسافرت خارج از مرکز است. در خیلی قدیم میگفتند حق درشگه. به نظر من نوعی باجگیری است از طرف گروهی از مدیران و اساتید زد و بند چی.
یوسف
۰۱:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
درستش همینه استاد جان. علم که برای علم دوستی پیشرفت نکرد و نمی کنه برا پوله که پیشرفت می کنه. حالا سود شما چه هست تو همایش؟
ناشناس
۰۱:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
با سپاس از استاد روشن ضمیر و کوشای دانشگاه علامه، به نظرم کاسه مجاز ظرف و مظروف است نه جزء و کل. پاینده باشید.
ناشناس ۲
۱۱:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
بله کاسه می تواند مجاز ظرف و مظروف باشد، اما ظاهرا شما معنای جمله را متوجه نشده‌اید. معنایش این است که این استادی که همایش را کاسه‌ ای برای پول جمع کردن می‌ داند، یک نفر نیست. او «مجاز جزء به کل» است به این معنا که صدها استاد دیگر هم مانند او وجود دارند. برقرار باشید.
مدیرمسئول فرارو
۰۰:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
اصولا استاد راهنما و مشاور دکور هست!
والا ازمون پول گرفتن فقط یه راهنمایی چیزی ...
هیئت علمی دانشگاه تهران
۲۳:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
بنده از همکار محترمم برای بیان دغدغه های خود تشکر می کنم ولی بنده به عنوان استادیار دانشکده فنی برای حداقل یک سال و حداکثر دو سال راهنمایی هر دانشجوی کارشناسی ارشد و صرف وقت زیاد و جلسات فراوان و ده ها بار خواندن و تصحیح پایان نامه در انتهای کار مبلغی حدود 900 هزار تومان حق التحقیق دریافت می کنم. بنده منکر کم لطفی بعضی همکاران خودم نیستم ولی این نوع نقدهای اغراق آمیز در جامعه پرتوقع و کم تحمل ما اثرات چندان مطلوبی نخواهد داشت.
محمود
۱۱:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
نفهمیدم اغراق آمیز بودن این نوشته در کجاست. شاید چون شما استادیار دانشکده فنی هستید با نظریه لاکان آشنایی ندارید. این نوشته به نظر من تحلیل دقیقی از ارتباط ضمیر ناخودآگاه با عبارتها و جمله هایی که ناخواسته به زبان می آوریم ارایه می دهد. کسانی که نظریه لاکان را بشناسند منطق این تحلیل را درک می کنند.
یک ایرانی
۲۳:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
بسیار عالی بود؛ واقعا زبانشناسی دنیایی است...
ناشناس
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
متاسفانه تو ای مملکت, ما فکر می کنیم فقط کسی که از دیوار مردم میره بالا دزده در صورتی که خیلی استادا رو میشناسم که هیچ کمکی به دانسجوای تحصیلات تکمیلی نمی کنن نه کمک مالی و نه کمک علمی و فقط از چپ و راست واسه خودشون بدون هیچ زحمتی مقاله و امتیاز کسب می کنند و ارتقا پیدا می کنند این به نظر من عین دزدیه یا حتی بیشتر, چون این وسط فقط عمر و جوونی دانشجو صرف شده البته به کام یکی دیگه! دانشجویان دکترا همه با سن بالا و آینده ای مبهم! همه افسرده و داغون....
ناشناس
۲۱:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
اساتیدی که 100 مقاله دارند خیلی جالب است حتی یک نظر ابتدایی در مورد مسایل ندارند و در چالش علمی با دانشجویان به مدد اهرم نمره کلاس را کنترل میکنند. جدا فضای زشتی تولید کرده اند کاش یک امتحان علمی از این افراد گرفته میشد. سطح سواد دانشجویان به مدد اساتید بیسواد دایم و دلال علمی به شدت در حال نزول است کاش انقلاب علمی در دانشگاه مثل انقلاب فرهنگی اتفاق می افتاد
فریبا
۲۰:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
درود.
ناشناس
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
به عنوان یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی میگم که این عزیزان حتی تلاش نمی کنند ظاهر قضیه رو هم حفظ کنند و این مسائل بسیار واضح و روشن و زنندست توی دانشگاه
ناشناس
۱۹:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
متاسفانه اين موضوع كاملا صحت دارد متاسفانه بسياري از أعضا هييت علمي دانشگاه ها كم فروشي مطلق مينمايند و در واقع موارد خيلي زيادي وجود دارد كه اين اتفاق مي افتد
محمد
۱۸:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
این همایشهایی که در دانشگاه برگزار میشود مصداقی از حیف و میل اموال عمومی است. غافلیم از اینکه چقدر پول در این کارها هزینه میشود. نتیجه اش هم همان است که در این مقاله گفته شده:‌ سرازیر شدن پول فراوان به جیب کسانی که همایش را راه انداخته اند. باید پرسید فایده همایشها چیست؟
ناشناس
۱۸:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
دکانداری جمعی از استادان دانشگاه آفتی است که گریبان دانشگاه را گرفته است. این حضرات از طرق گوناگون مانند تدریس زیاد، گرفتن پایان نامه به تعداد زیاد، برگزاری همایش یا کارگاه و یا انجام طرح های تحقیقاتی آبکی سعی در کسب درآمد دارند و از پول حاصل از این فعالیت ها هر روز خانه خود را به شمال شهر نزدیک تر می کنند یا مدل ماشینشان را بالاتر می برند یا شمال ویلا می خرند و به هر حال دانشگاه را که محل انتقال دانش است به نان دانی خود تبدیل کرده اند
ناشناس
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
چه پایان نامه ای چه کشکی چه پشمی
والا من رد میشدم از یه مغازه دار پرسیدم پایان نامه فروشی داری جوانکی بود فقط گفت چه رشته ای و برای کی می خواهی حتی از من نترسید قیمت هم از یک و دویست تا تقریبا سه و چهار تومن همینطوریا بود
سعید
۱۷:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
با نظر دکتر پاینده موافقم چون این بلا سر خود من آمد که پایان نامه ام را استاد راهنما درست یک روز قبل از دفاع از من گرفت. هیچ کمکی به من نکرد ولی البته حق الزحمه پایان نامه را گرفت. این مشکل آنقدر علنی شده که همه از آن باخبرند فقط یکی مثل دکتر پاینده باید صراحتاً آن را می نوشت.
ناشناس
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۲
بی انگیزگی بسیاری را از جمله دانشجویان و اساتید را فرا گرفته است