صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۷۴۷۱۲
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۶ - ۱۰ خرداد ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی- حمید نجف؛ خستگی و كوفتگی تمام وجودم را پر كرده بود؛ پلكهایم به شدت سنگینی میكرد؛ جاده ظلماتی بود چند بار سعی كردم جای مناسبی را بیابم تا چند دقیقه ای استراحت كنم؛ اما به دلیل خلوتی جاده و احساس نا امنی صرف نظر كردم؛ چیزی تا پایان راه نمانده بود؛ تصمیم گرفتم تا كمی به سرعتم بیفزایم تا شاید سریعتر از این وضعیت شكننده خلاص شوم؛ به عقب نگاه كردم هر دو كودكم به خواب عمیقی فرو رفته بودند؛ درست مثل همسرم كه در صندلی جلو استراحت میكرد. یكنواختی جاده؛ سیاهی شب؛ سنگینی پلكها و خستگی مفرط رمقم را ربوده بود.
 
 *به سختی چشمهایم را باز كردم؛ سر درد شدیدی داشتم؛ قادر به حركت نبودم؛ كمی به اطراف نگاه كردم؛ محل غریبی بود؛ گویا بیمارستان است من اینجا چه می كردم؛ توان برخواستن نداشتم؛  از كمر به پائین چیزی را حس نمی كردم؛ بسیار نگران شدم؛ به آرامی پتو را كنار زدم خوشبختانه پاهایم سر جایشان بود؛ اما من آنها را احساس نمی كردم.

هوش آمد؛ به هوش آمد؛ جمله یكی از پرستاران بود كه با خوشحالی به طرف می آمد؛ دیگران هم جمع  شدند؛ از آنها سراغ همسر و فرزندانم را گرفتم راست یا دروغ میگفتند همه خوب هستند.

_ چند روزه كه اینجا هستم؟

 _ یه چند روزیه ...

در حین معاینه از لابه لای حرفهایشان فهمیدم كه بیش از یك ماه و نیم است كه در كما بوده ام؛ كارم؛ خانواده ام؛ خیلی هیجان زده و مضطرب بودم؛ از آنها می خواستم كه به همسرم خبر دهند؛ اما هر بار طفره می رفتند.
 
*صندلی چرخ دار جدیدم را به سختی در كنار یكی از نیمكت های پارك قرار دادم؛ این روزها تنها تفریحم مراجعه به این پارك نزدیك آسایشگاه است و دیدن بازی و شوق و ذوق بچه ها؛ راستش با دیدن این  كوچولوها كمی به یاد دو فرشته پاك و معصوم خود می افتم كه به دلیل سانحه دلخراش با دست خود پرپر شان كردم.

در اون حادثه پس از به خواب رفتنم ماشین به سمت لاین چپ منحرف شد و با یك مینی بوس برخورد شدیدی داشت؛ در آن فاجعه من تمام خانواده خود یعنی همسر و دو فرزندم را از دست دادم و خود هم با قطع نخاع از ناحیه كمر به پائین فلج شدم؛ خانه كوچكم را بابت پرداخت هزینه بیمارستان و بخشی ازخسارت فروختم و اكنون با وساطت یكی از دوستان در یكی از آسایشگاه های خصوصی شهر سر میكنم.
 
شاید این داستان حكایت من و شما نباشد؛ البته تا امروز؛ اما بدانید كه حكایت بسیاری از هموطنان ماست؛ آمار وحشتناك تلفات ناشی از حوادث جاده ای اینقدر هست كه بی تعارف با كمی بی دقتی به راحتی زندگی ما را نیز تحت شعاع و تاثیر خود قرار دهد.

هشدار روایت بالا مربوط به تمام كسانی است كه خود را تافته جدا بافته می دانند و مرگ را همیشه برای همسایه متصورند؛ واقعیت این است كه تصادفات یکی از عوامل اصلی مرگ و میر؛ همچنین معلولیت در کشور ماست؛ چالشی كه برای برون رفت از آن، نیاز به عزم ملی داریم ؛ هم تلاش مضاعف مسئولان و هم خواست و اراده فردی؛ به راستی نقش ما در این بین كجاست؟

ارسال نظرات
ناشناس
۱۵:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۰
امیدوارم بفهمیم!!!!!!!!