یادداشت دریافتی- امید سعیدی؛ زمانی بود که تحصیلات عالیه در ایران آرزوی هر شخصی بود به نحوی که وقتی کسی میگفت که لیسانس در فلان رشته دارد با نگاه های حسرت بار افراد دیگر مواجه میشد.
ورود به دانشگاه ها هم به دلیل تعداد کم دانشگاه و هم رقابت بسیار فشرده و سخت، بسیار مشکل بود و حتی پشت کنکوری هایی بودند که بابت قبول نشدن راهی مطب های مشاوره های روانپزشک ها میشدند و خانواده های بسیاری در آرزوی این بودند که فرزندشان وارد جامعه دانشگاهی شود.
امروزه به دلیل تعداد بسیار زیاد دانشگاه ها و همچنین خصوصی شدن پاره ای دانشگاه ها، تقریبا هر کسی را دانشجو میبینی و دانشجو بودن نه امتیازی دارد و نه حسرت کسی را بر می انگیزد.
دانشجویان نیز راه گرفتن مدرک را در ایران مانند هر چیز دیگری پیدا کرده اند و از آنجا که می دانند چیزی که می خوانند هیچ تاثیری در آینده شغلی و حتی زندگی شخصی آنها ندارد، تنها به پاس کردن درسها و گرفتن مدرک بسنده می کنند.
حتی برای پایان نامه ها هم دیگر کسی واهمه ای به دل راه نمی دهد، برای هر چیزی در ایران اگر قیمتش را بدهی راهش هست و تنها با پرداخت مبلغی خاص می توانی پایان نامه های آنچنانی تهیه کنی و این گونه است که با جامعه ای روبرو شدیم که همه فوق لیسانس هستند و تحصیلکرده اما باسواد واقعی کم پیدا می شود چرا که "باسواد" با" تحصیلکرده" فرق دارد.
شاید یکی از دلایلی که ایرانی ها به هر قیمتی به دنبال گرفتن مدرک می روند عدم وجود توانایی خلق راه دیگری برای بهبود زندگی است.
یک کودک ایرانی برخلاف همتای اروپایی و آمریکایی اش بیشتر با هدف موفقیت فردی و رسیدن به خوشبختی تلاش می کند در حالی که کودک اروپایی با سیستم متفاوت آموزشی سعی می کند خوشبختی و دانش را گروهی به دست آورد.
در آنجا برای وارد شدن به جامعه نیاز به تحصیلات عالیه و دانشگاهی نیست تنها توانایی فرد در زمینه لازم مورد پرسش و آزمون قرار می گیرد.
اگر از کسانی که تجربه تحصیل در ایران و یکی از کشورهای پیشرفته را داشته اند بپرسید که تفاوت سیستم آموزشی ایران با دیگر کشورها چیست، اکثرا با این پاسخ مواجه می شوی که اصلا قابل مقایسه نیست چرا که دو چیز کاملا متفاوت را نمی شود با هم مقایسه کرد.
آنچه در ایران به عنوان آموزش به خورد کودکانمان می دهند دهه هاست که در دنیای مدرن منسوخ شده است و نگاه مدرک گرایانه افراد در انجا اصلا دیگر وجود ندارد.
به عنوان مثال قبلا تب گرفتن مدرک لیسانس در ایران بسیار داغ بود و پس از آن فوق لیسانس مد شد و هم اکنون بسیاری بدون هیچ دلیل خاصی به دنبال گرفتن مدرک دکتری هستند درحالی که در اروپا و آمریکا رفتن به دنبال دکتری تنها مختص کسانی است که علاقه به پژوهش و تحقیق دارند و روندی بسیار کسل کننده و پروسه ای طولانی دارد و برای همین هم در اکثر کشورها به عنوان یک شغل به آن نگاه می کنند و برای دانشجوی دکتری حقوق تعیین می کنند.
بهتر است هر چه زودتر نگاه این چنینی به تحصیلات دانشگاهی در ایران عوض شود و به جای آن کودکانمان را از همان ابتدا برای زندگی بهتر در جامعه آماده کنیم و برای این هدف باید به آنها بیاموزیم چگونه برای حل مشکلاتشان راه خلاقانه پیدا کنند و چونه در قالب گروه و با استفاده از خرد جمعی به حل مشکلاتشان همت بگمارند.
جامعه ما بیشتر از مدرک دانشگاهی و تب مدرک گرایی نیاز به افراد خلاق با توانایی کار در محیط های گروهی دارد، جامعه ای پویاست که مدارس و دانشگاهایش بتوانند تولید دانش کنند و توانایی بالقوه افراد را پرورش دهند نه آنکه با جهت دادن به فکر افراد تنها آنها را یک بعدی بار بیاورند.
به نظر نگارنده باید هر چه سریع تر فرهنگ غلط مدرک گرایی را از فکر خانواده های ایرانی بیرون کرد به نحوی که آنها اگر فرزندشان فردی مفید برای جامعه شد اما بدون تحصیلات دانشگاهی به او با افتخار نگاه کنند که تنها با فکر خلاق خود توانسته چاره ای برای دردهای جامعه اش پیدا کند.
اگه هر كي دنباله علاقش بره صد در صد تو اون كار پيشرفت ميكنه چه دير چه زود همه كشور هاي پيشرفته هم اينطوريه اما اينجا براي اينكه پيشرفت كني مجبوري كه كاري رو كه دوس نداري بكني . مدرك هايي كه فقط به درد apply ميخورند ولا غير
نوشتار کاملا معقولی است.اما جامعه ما به این راحتی مدرک گرایی را کنار نمیگذارد.کلا هر چیزی که در جامعه رواج پیدا کند ، حل آن مانند حل مشکلات بزرگ است.
نمونه اش رواج بی اخلاقی ها در جامعه مان است.
مادرم میگفت دکتری نخون بیشتر صبر کن شاید کاری پیدا کردی ولی من دارم دکتری میخونم. همشهری، والا که مفت گرونه! مادر دیپلمه من حق داشت.