خانم و آقای کاروکی به عنوان دامدار زندگی شادی در مناطق روستایی ژاپن به همراه دو فرزندشان داشتند. آنها هر روز صبح زود با هم بیدار میشدند و به 60 گاوشان رسیدگی میکردند. آنها به سختی زمانی برای استراحت پیدا میکردند اما امیدوار بودند وقتی بازنشسته میشوند با هم دور ژاپن را سفر کنند.
اما فاجعه زمانی روی داد که خانم کاروکی در 52 سالگی بیناییاش را به خاطر دیابت از دست داد و همه برنامههای آنها را به هم ریخت. او افسرده و گوشهگیر شد و در خانه، مسیر انزوا را در پیش گرفت. آقای کاروکی که تحمل دیدن همسرش در این وضع را نداشت، تلاش زیادی کرد تا راهی برای دلخوشی و تشویق همسرش پیدا کند، تا اینکه یک ایده زیبا به ذهنش رسید.
او تصمیم گرفت یک باغ گل بکارد تا همسرش بتواند از بوی آن لذت ببرد و او را تشویق کند که از خانه خارج شود و بار دیگر لبخند بزند.
پس از دو سال سختکوشی و پرورش هزاران گل، او به هدفش رسید. تا به حال 7000 نفر از سراسر جهان به آنجا رفتهاند تا نتیجه یک داستان عاشقانه واقعی را از نزدیک ببینند.
زتده باد زندگی
زنده باد عشق
به آدمایی فکر کن که نه سلامتی دارن نه ...