کشتار بیرحمانه پرندگان در فصلی که آنها به فریدونکنار مهاجرت میکنند، مدتی است که صدای بسیاری از فعالان و دوستداران حیوانات و محیط زیست را درآورده است. رضا کیانیان - بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون - نیز به این رویداد واکنش نشان داد.
رضا کیانیان در روزنامه اعتماد نوشته است: خبر کشتار بیرحمانه مرغان مهاجر در فریدونکنار و روستاهای اطرافش تأسفبار است؛ کشتار این میهمانهای بیگناه که کیلومترها بال زدهاند تا سرزمین ما از سرما جان سالم به در ببرند.
این مهاجرت زمستانی سالهاست انجام میشود، ولی در این سالهای اخیر است که شکار تعدادی از آنها به کشتار بیرویه و بیرحمانه تبدیل شده. بیرویه از آن جهت که قبلاً برای سیر کردن شکم برخی اهالی شکار میشدند، طوری که زاد و ولد مرغان جبران مافات میکرد؛ ولی سالهای اخیر برای تجارت کشتار میشوند! و تلفات آنقدر زیاد است که به نابودی این پرندگان میانجامد. بیرحمانه از آن رو که شیوههای شکار تغییر کرده، طوری که پرندگان زجرکُش میشوند یا از گرسنگی میمیرند یا از وحشت یا از غرق شدن (برای شناختن این روشها میتوانید مقاله خانم غزل حضرتی در «اعتماد» سیام آبان را ببینید).
سازمان حفاظت محیط زیست میگوید نیروهای انتظامی محلی همکاری نمیکنند، چون معتقدند نباید روزیِ محلیها را برید.
شکار محدود را میتوان به روزی تعبیر کرد ولی کشتار را هرگز. نکته دیگر اینکه این کشتار به نابودی اینگونهها میانجامد. در این صورت این روزی برای همیشه نابود خواهد شد. کمی برنامهریزی این رزق و روزی را همیشگی میکند و هم به چرخه حیات و زیبایی محیط کمک میکند که خود این زیبایی میتواند برای اهالی محل درآمدزا باشد.
سال 70، چند ماه باید در اصفهان میبودم و از آنجا که عاشق پل خواجو هستم هر شب قبل از رفتن به خانه سعی میکردم حتماً از روی این پل بگذرم، در آن سال شهرداری اصفهان تعداد زیادی مرغابی روی زایندهرود رها کرده بود. هر شب دیروقت وقتی میخواستم از پل جدا شوم، میدیدم چند نفر آن پایین چیز سفیدی در وسط دارند و کوشش میکنند. برایم سوال شده بود که چه میکنند؟! بالاخره یک شب رفتم پایین ... و دیدم آنها یک مرغابی را گرفتهاند و دارند پرهایش را جدا میکنند؛ خب نتیجه چه شد؟ پس از چندی، زایندهرود دیگر مرغابی نداشت.
آیا مرغابیها رزق و روزی آنها بودند؟ حتماً نه. همانطور کشتار مرغان مهاجر را هم نمیتوان به رزق و روزی تعبیر کرد. بلکه غارت منابع طبیعی و نابودی محیط زیست انسانی است. چون کشتار میکنند تا لاشهها را بفروشند، هر لاشه 75 هزار تومان. هرچه بیشتر بکُشند، پول بیشتری به جیب میزنند.
از خودم میپرسم: چرا در گذشته اهالی این روستاها فقط در حد معقول شکار میکردند و قانع بودند؟ ولی در سالهای اخیر قناعتشان را فراموش کردهاند و کشتار میکنند؟ جوابی نمییابم جز حرص و طمع؛ حرص و طمعی که گریبان همه را چسبیده، حرص و طمعی که به عنوان زرنگی، تئوریزه شده و مباح. همه به دنبال آنند که بیشتر به جیب بزنند و هرچه زودتر به مال و منالی برسند. مگر شالیزارها را تغییر کاربری ندادند و صاحبان زمینها به پول نرسیدند؟ خب چرا اینها نرسند؟!
جالب اینجاست، زمانی که محیطبانان پا پیش میگذارند تا جلوی غارت را بگیرند، کتک میخورند و گاهی دستگیر هم میشوند. این کشتار جز بر اثر بیاخلاقیای که رواج یافته، چه دلیل دیگری دارد؟! همانطور که با غارتکنندگان منابع طبیعی برخورد میشود، باید جلوی این کشتار هم گرفته شود.