صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۵۳۰۴۷
مجموعه بازی‌های تصویر با کلام: نشانه‌شناسی، نماد‌شناسی و بررسی روانکاوانه نماهنگ‌ها
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۲ - ۲۶ آبان ۱۳۹۴
یونس یونسیان*؛ موزیک ویدیوی «کندن گودال» از گروه «اینکیوبوس» شاید از اولین موزیک ویدیوهایی باشد که با مشارکت و همراهی طرفداران ساخته شده است.

این موزیک ویدیو در قالب مسابقه‌ای برگزار شد تا طرفداران گروه در سراسر جهان در ساخت نمونه‌ها و کلیپ‌ها مشارکت کنند تا از میان این ساخته‌ها بهترینشان برای اثر انتخاب شود.

انیمیشن کارلوس کاموز اولیویرا از میان آثار ارسالی به عنوان بهترین شناخته شد و در قالب موزیک ویدیوی رسمی اثر توسط گروه منتشر شد.

شاید حتی عنوان این بخش هم تکان دهنده و یادآور فیلم‌های جنایی و اسلشر باشد که در آن‌ها افراد با بیل و کلنگ و هر چه دم دستشان باشد به بریدن و سوراخ کردن و تکه تکه کردن بدن‌ها مشغول هستند.

اما شاید جالب باشد که بدانید کندن گودالی با بیل در سر معشوق در نماهنگ رمانتیک و احساسی گروه اینکوبوس (incubus) به نام کندن گودال (dig) رخ می‌دهد و اگر کمی زمام امور را به دست احساسات بدهید شاید با دیدن تلاش‌های دختر برای کندن گودال به گریه هم بیفتید.

اینکوبوس یا اینکیوبوس از گروه‌های بزرگ سبک موسیقی راک است. مبدا این گروه در سال نود و یک میلادی و در کالیفرنیا است.

در ترانه «کندن گودال» ما با روایتی کارتونی و به سبک انیمیشن‌های ساده و بدون خطوط پیچیده صورت و رنگ‌های گسترده در تصویر طرف هستیم که داستان دختر یا زنی را به تصویر می‌کشد که در پی گمشده یا معشوقی روان است و با هزار اشک و آه و به شکلی لیلی وار در جستجوی مجنون خویش است.

او در مسیر یافتن معشوق و مطلوب گم شده‌اش به تک درختی می‌رسد و به ناگاه گویی به او الهام می‌شود که باید پای این درخت را کنده و در آن مطلوبش را بیابد.

پس بیلی بر می‌دارد و شروع به کندن زمین می‌کند و ما با پیش رفتن ترانه در نماهنگ شاهد عمیق شدن و فرورفتن گودال در زمین هستیم و گویی هر کلام و هر آوایی به ضربه‌های دخترک یاری می‌رساند و او با شور و شوقی غریب به کندن گودال ادامه می‌دهد.

به موازات کندن گودال و اشک ریختن‌ها و بی‌صبری‌های دخترک ما شاهد فضایی هستیم که شبیه به حجره یا اطاقی است که پسری در آن زندانی است و به نظر می‌رسد که این پسر در حقیقت‌‌ همان معشوق گم شده و مطلوب از دست رفته دخترک است.

در اسطوره‌های نوبابلی یک بیل سه گوشه به نام مارو (maru) نماد مردوک (marduk) خدای کشاورزی و زراعت بابلیان و بین النهرین باستان بوده است و نمادهای او بر روی بسیاری از مهره‌های استوانه‌ای هنر بین النهرین می‌توان یافت.

دختر تا آنجا با بیل خود به کندن ادامه می‌دهد که ما با تصاویر جوش و خروش پسر در اطاقش مواجه می‌شویم و در این نقطه گمان می‌رود که گودال کنده شده در عمق زمین به مخفی‌گاه و محل زندانی شدن پسر نزدیک شده است و گویی دختر به مانند ارفئوسی مونث است که برای یافتن اوریدیس مذکر و معشوقه‌اش به جهان زیرین و تارتاروس یا قلمرو هادس (hades) خدای جهان زیرین و مردگان نزدیک شده است و بیلی که در دست دارد‌‌ همان چنگ و هارپ دلنواز و مسحور کننده ارفئوس است.

درست در لحظه‌ای که گودال به عمیق‌ترین حالت و نزدیک‌ترین وضعیت به جهان زیرین یا مکان زندانی شدن پسر رسیده است و ما در انتظار رستاخیز و برآمدن پسر از میان خاک و خاشاک هستیم، دختر سر خود را به سمت آسمان بلند می‌کند و به نقطه‌ای نا‌معلوم می‌نگرد و ما نیز کنجکاوانه همراه با تصویر از تنه قطور درخت بالا می‌رویم تا دریابیم چه چیزی نگاه دختر را به خود خوانده است.

در انتهای درخت و در بالا‌ترین شاخه‌های آن ما با غریب‌ترین رخداد ممکن مواجه می‌شویم: سر از بدن جدا شده و بزرگی از پسر در بالای درخت روییده است.

سر بدون بدن یادآور بدن‌های بدون اندام در آرای دلوز و گتاری است. اینجا ما به جای بدن‌های بدون اندام با سری بدون بدن یا اندامی بدون بدن روبرو هستیم.

در آرای دلوز و گتاری، بدن بدون اندام (body without organs) نمود بدنی سیال و مهاجر و فاقد فرم و شکل و جنسیت مشخص است.

در این مقوله ما با بدنی دارای n جنسیت ممکن رو به رو هستیم و بدن بدون اندام در حقیقت بدنی نومادیک (nomadic) و سیال و عشایری است.

سر از بدن جدا شده پسر در این نماهنگ دارای ویژگی‌های جنسی است ولی با این وجود دارای ماهیتی سیال و روان است و می‌تواند به جای قرار گرفتن بر روی بدن، بر بالای شاخ و برگ درختی قرار گرفته باشد.

در این مقوله ما با ارگان یا اندامی سیال و بی‌نیاز از بدن روبرو هستیم که گونه‌ای سر گمشده یا سر در حال سیر و سلوک است.

این سر به وضوح دارای دلالت‌های جنسی است و به یک جنس خاص تعلق دارد. با ادامه کندن زمین و بیل زدن‌های پی در پی دختر، سر پسر از بالا‌ترین شاخه درخت جدا می‌شود و در پای درخت و دختر می‌افتد.

دختر بر روی سر می‌افتد و سر از بدن جدا شده معشوق را در دامان می‌گیرد.

این تصویر یعنی شمایل زنی که سر بریده‌ای را در آغوش و بغل دارد یادآور و ارجاع گونه‌ای به داستان ارفئوس و پایان غم انگیز اوست.

بر اساس روایت‌های اسطوره‌شناسانه یونان، ارفئوس از شدت غم و اندوه از دست دادن اوریدیس خود را نابود می‌کند و خدایان در روایتی دیگر بدن او را در یکی از آیین‌های عیاشی سر ارفئوس را از بدنش جدا می‌کنند.

در یکی از روایت‌های کتاب مسخ‌های اوید (ovid) به حسادت مائناد‌ها (maenad) یا باکانت‌ها (bacchante) که پیروان و زنان دیوانه و شیدای دیونیزوس هستند دچار می‌شود چرا که دیگر پس از اوریدیس عشق این زنان زیبا را رد می‌کند و هر زن زیبای باکانتی را از خود می‌راند.

پیروان دیونیزوس یا‌‌ همان زنان باکانتی از سر خشم و غضب به ارفئوس حمله می‌برند و گویی بی‌رحمانه و وحشیانه سرش را از بدن جدا می‌کنند.

گوستاو مورو در یکی از نقاشی‌هایش یکی از این دختران تراسی را با سر ارفئوس در دست به تصویر کشیده است، در این تصویر سر ارفئوس همانگونه که در اسطوره‌ها اشاره شده است بر روی چنگ و هارپ (lyre) مسحورکننده‌اش قرار دارد.

گفته می‌شود سر او پس از جدا شدن از بدن همچنان با صوتی آسمانی و بهشتی به اواز خواندن و افشای اسرار خدایان المپ ادامه می‌داده است تا اینکه پسرش به نام موسی (mosaeus) او را در پای کوهستان المپ در مکانی به نام لیبترا (leibethra) دفن می‌کند.

در این نماهنگ نیز دختر در حالی که سر بریده را در بغل دارد یادآور تصاویر دختران تراسی در اسطوره‌های یونان و نقاشی‌های گوستاو مورو (gustave moreau) است.

در پایان روایت دختر به یکباره با بیل به جان سر بریده می‌افتد و چونان زمینی تکه تکه از آن می‌کند تا گودالی در آن حفر کند، گویی به یکباره ندایی درونی به دختر چنین فرمانی داده است و ما نیز شاهد صحنه وحشیانه دختری هستیم که با بیل در حال شکافتن سری بزرگ است که از آن معشوق اوست.

در این بخش از روایت بار دیگر برش‌هایی موازی از تصاویر پسر زندانی شده در آن حجره در کنار تصاویر بیل زدن دختر بر روی سر معشوقش به نمایش در می‌آید و در انتها در کمال ناباوری شاهد بیرون آمدن و‌‌ رها شدن پسر زندانی از درون کاسه سر خودش هستیم.

ضربه‌های مرگ بار دختر و شکافته شدن کاسه سر چونان متولد شدن آتنا (athena) از میان کاسه سر زئوس (zeus) به‌‌ رها شدن و آزاد شدن پسر از زندان ذهن و سر خودش می‌انجامد.

گویی پسر بار دیگر از رهگذر مرگ و نابودی خودش به زمین عاشقی و وصل با مطلوبش می‌رسد. در هنر عیسوی و مسیحی نیز بیل نماد و نشانه آدم ابوالبشر پس از رانده شدن از بهشت و علامت عیسی به عنوان باغبان است.




* محقق و پژوهشگر

ارسال نظرات