صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۵۲۸۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۸ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۸


امروز روز ايران بود. روز فرش قرمز برای فيلم بی‌نظير بهمن قبادی بود. روز حضور بازيگر خیلی خوب سينمای ايران حامد بهداد بود. و روز موسيقی زيرزمينی ايران. روز صداهايی که تا به حال شنيده نشده بود. 

فيلم بهمن قبادی حيرت‌انگيز خوب است. دوربين کنجکاو قبادی با سر در آوردن از زيرزمينی‌ترين محافل تهران، شما را به ديدن و شنيدن ناديده‌ها و ناشنيده‌ها دعوت مي‌کند. 

سکوت جايز نيست. بهمن قبادی اين مهم را به هنرمندی هر چه تمام‌تر به تصویر کشيده است. اشکان و نگار که شخصيت‌هاي واقعی و ملموسی، مثل من و شما هستند، رويايی دارند، استعداد و هنری دارند. عاشق اثبات خودشان در دنيای موسيقی به وسيله بيرون دادن یک آلبوم مجاز و يا اجرای يک کنسرت هستند. 

رويای بچه‌ها عملی است، "فقط پولش جور شه، حله!" اين را نادر می‌گويد (حامد بهداد). نادر به زندگی اشکان و نگار وارد مي‌شود و اين خود اول عشق است. نادر ارتباطات وسيعش را در اختيار بچه‌ها قرار مي‌دهد و با آنها برای پيدا کردن اعضای باند به هر دری مي‌زند. 

در اين جستجو، دوربين موشکاف قبادی نسل مستعدی را نشان مي‌دهد که استعداد و عشق‌شان را در پستوی خانه و زير زمين‌های بتنی نهان کرده‌اند. نادر اما بی‌دريغ به بچه‌ها کمک مي‌کند، گاهی فکر مي‌کنی نفع شخصی او در اين ميان چيست؟ 

حامد بهداد که نادر را، نادر کرده است، در اين فيلم خوش درخشيده است. او که تنها بازيگر حرفه‌اي فيلم است، چنان در نقش نادر فرو رفته که حدس مي‌زنی خودش را در آينه مي‌بيند. اواخر فيلم که نادر بچه‌ها را به بيابانی مي‌کشاند تا اجرای یک گروه ديگر را ببينند، مي‌فهميم نادر خود درد آشناست. نادر با صدای مردانه و گيرای حامد بهداد محلاتی مي‌خواند و عده‌اي رقص جولان مي‌کنند.
 
يادم به اين شعر حکيم فردوسی افتاد که از زبان استاد فارق کيانی، استاد مسلم رقص‌های خراسانی شنيده بودم.
رقص جولان بر سر ميدان کنند رقص در خون خود، مردان کنند
کوشش‌های نادر به جايی نمي‌رسد. گروه مجوز نمی‌گيرد و عشق مي‌ميرد. 

فيلم بهمن قبادی، پايان تلخی دارد، اما فيلم تلخی نيست. به‌شدت واقع‌گرايانه است. حقيقتی وجود دارد و آن نامش جوان ايرانی مستعد خانه‌نشين است و دوربين قبادی الحق که اين را خوب به تصوير کشيده است. 

«کسی از گربه‌های ايرانی خبر ندارد» جدی‌ترين فيلمی است که تا به حال به مساله موسيقی زیرزمینی در ايران پرداخته است. فيلم با اين که خط داستانی و روايتی مستقيمی دارد، نگاه مستند‌ش را حفظ کرده است. 

دوربين قبادی به هر جايی سرک مي‌کشد و آدم‌هایی را به ما نشان مي‌دهد که هر روز از کنارشان بی‌تفاوت مي‌گذريم. اما اين تصاوير اين فيلم نيست که در ذهن ماندگار مي‌شود بلکه صداهاست.
صدابردار فيلم، حق آوا و صدا را برای فيلمی که به موسيقی می‌پردازد، ادا کرده‌اند. 

اين صداهاست که در اين فيلم شما را به فراز و فرود مي‌برد. راک، بلوز، رپ، سنتی و ... همه را در اين فيلم مي‌شنويم و چه به موقع هم مي‌شنويم تا از اين همه موسيقی و سبک‌های مختلف خسته نشويم. 

قبادی همه آدم‌ها را نشان مي‌دهد، همه واقعی هستند وخود خودشان. آريا را نشان مي‌دهد که در طويله گاوداری پدرش هاردراک مي‌خواند، امير را که برای بچه يتيم‌های جنگ‌زده عراقی و افغانی گيتار مي‌زند و مي‌خواند، رعنا را که نمی‌داند با صدايی به اين زيبايی چه کند، بابک را که دردهای اجتماع را فرياد مي‌زند و نگار و اشکان را که می‌دانند که با استعدادند، که آن ور آب کنسرتی و سالن اجرايی منتظر آنهاست که آنها را مي‌خواهند. 

بعد از فيلم نمی‌دانم چرا به فروغ فکر کردم که گفته بود "تنها صداست که مي‌ماند. او مي‌دانست که امثال قبادی‌هايی هستند که اين صداها و اين آدم‌ها را ثبت کنند تا ماندگار شوند. بعد از فيلم به نگار هم فکر کردم که خوانده بود: خانه‌اي مي‌خواهم، با يک پنجره.

برچسب ها: قبادی کن
ارسال نظرات