صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۵۰۸۸۷
مصطفی جمشیدی
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۴ - ۰۵ آبان ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- مصطفی جمشیدی؛ ابتدا یادآوری این نکته ضروری است که هدف از این مقاله بررسی وضع سیاسی اقتصادی کشورهای عربی قبل و بعد از طوفان انقلاب است و به هیچ روی استبداد، خفقان و ستم دوران دیکتاتورها را توجیه نمی کند.

خاورمیانه به لحاظ موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیکش همواره مورد توجه و نفوذ قدرتهای جهانی بوده و رویدادهای 6 دهه اخیر، از کودتاهای پان عربیسم تا جنبش های مارکسیتی و نهضت های ملی و ناسیونالسیم گرفته تا خیزش های مردمی اخیرهمگی با حمایت و مدیریت ابرقدرت ها شکل گرفته اند.

از نظر نگارنده بررسی تحولات خاورمیانه را باید با نگاه و از منظر اقتصاد سیاسی ریشه یابی نمود. زیراکه این منطقه بیش از 63 درصد کل منابع نفت، گاز و انرژی جهان را در خود داشته و منبع سوخت موتور جهان صنعتی است.

بنابراین از دهه 50 میلادی تسلط و نفوذ بر منابع سرشار این منطقه یکی از اهداف قدرت های بزرگ بوده و برنامه سیاست گزاران غربی در خاورمیانه ارزانی بهای نفت از طریق افزایش عرضه آن در بازارهای جهانی است چرا که افزایش بهای نفت منجربه آسیب پذیری رشد اقتصادی آن کشورها میشود.

 با فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و پایان جنگ سرد، دکترین نظم نوین جهانی و جغرافیای توسعه طلبی امریکا با تکیه بر قدرت نظامی ترسیم شد.

در راستای این استراتِژی، ایالات متحده پس از حوادث مرموز 11 سپتامبر سعی نمود تا جایگاه خود را در غیاب ابرقدرت شرق تثبیت نماید.

طرح خاورمیانه بزرگ که کاولین پاول تنها یک روز پس از حادثه 11 سپتامبر افشا نمود نشانی از تلاش امریکا در مهندسی خاورمیانه و ایجاد تغییرات وسیع در این منطقه داشت.

11 سپتامبر در حقیقت آغاز تلاش‌ عملی آمریکا برای گسترش هژمونی قدرت خود در تمام دنیا و بویژه منطقه خاورمیانه بود.

بنابراین تحولاتی از قبیل استقرار حکومت طالبان درافغانستان و حمله عراق به کویت و همچنین گزارشات مرموز سرویس اطلاعاتی موساد از صنایع هسته ای عراق، برای ایالات متحده بهانه ای شد تا به عنوان تک ابرقدرتی بلامنازع با تکنیک مزورانه "دموکراسی و مبارزه با تروریسم" در تثبیت و گسترش نفوذ قدرت خود در منطقه بیفزاید.

از طرفی امریکا همواره در پی ایجاد نوعی حاشیه امنیتی برای رژیم صهیونیستی از طریق انتقال بحران از متن سرزمین های اشغالی به دیگر کشورهای خاورمیانه بوده است.

با حمله نظامی امریکا و متحدین حکومت صدام از هم پاشید. دیکتاتور عراق اگر چه قربانی خودسری و خودخواهی و توسعه طلبی نظامی اش شد اما پس از 12 سال از فروپاشی قدرتش، این کشور هنوزدر آتش جنگ و ویرانی می سوزد و خسارت های اقتصادی و انسانی ناشی از این جنگ برای مدتها جبران ناپذیر بوده و دولت و ارتش عراق حتی با کمک و حمایت دیگر قدرت ها از پس بحران های داخلی و برقراری ثبات و امنیت در کشور بر نمی آیند.

البته که مسئولیت کشتار و نسل کشی صدها هزار نفر غیرنظامی بیگناه و بی دفاع در طول جنگ های کور و فرسایشی داخلی و بحران های داخلی کشور عراق همچنان متوجه امریکا و سیاست های مداخله جویانه آن کشور در عراق است.

اما حادثه ای که در جمعه 17 دسامبر 2010 با خودسوزی یک جوان تحصیلکرده و بیکار تونسی بدلیل برخورد پلیس وتوقیف چرخ سبزی فروشی اش روی داد، موجی از ناآرامی و اعتراضات مردمی از شمال افریقا تا خاورمیانه را فرا گرفت و میرفت تا تمام معادلات و سیاست های سود جویانه امریکا را در منطقه نقش بر آب نماید.

در کوران این حوادث باز نظام سود و سلطه در ادامه سیاست های استعماری خود این بار با تکنیک "دیکتاتوری در مقابل دموکراسی" به منطقه آمد تا خیزش های برآمده از متن مردم برای نان و معیشت را مدیریت و آن را در مسیر منافع خود همراه نماید.

حکومت 23 ساله بن علی در تونس ازهم پاشید و 6 روز پس از آن تظاهرات در یمن برعلیه حکومت 32 ساله علی عبداله صالح آغاز و بعد از آن قاهره و میدان التحریرش بود که به صحنه هایی از مبارزه برای "نان و معیشت" تبدیل شد.

شعله های آتش محمد بوعزیزی به دیگر کشورهای منطقه هم زبانه کشید سیل اعتراضات علیه حکومت 42 ساله قذافی هم شدت گرفت و در 2011 سونامی اعتراضات به سوریه ودر آنجا درخاکستری چندلایه از دود و آتش ایستاد.

هم اکنون در این کشور بیش از 41 گروه مسلحانه در یک نزاع داخلی علیه هم می جنگند و با این وضع تا مدت ها قدرت مسلطی به اداره حکومت آن کشور باز نمی گردد.

اگر چه در تونس بن علی به شیوه ای استبدادی حکومت میراند اما طی مدت زمامداریش توانسته بود این کشور فقیر افریقایی را به دروازه هایی از توسعه برساند.

در حکومت 24 ساله او رشد اقتصادی کشور به 4 برابر دوران قبل ازاو رسید و اجرای سیاست ها و برنامه اقتصادی در این کشور منجر به کاهش فقر و نرخ تورم شده بود.

در لیبی سرهنگی 27 ساله که در سال 1969 با کمک و ابتکار"سازمان افسران آزاد وحدت خواه" در کودتایی آرام و بدون خونریزی با شعار " آزادی، سوسیالیسم و وحدت" به رهبری رسیده بود چهره لیبی را با سرعتی باورنکردنی تغییر داد.

صنعتی کردن کشور، سیتم آموزش پرورش رایگان، برق رایگان، وام بدون بهره، حقوق بیکاران و نظام بهداشت و درمان و خدمات اجتماعی و بهزیستی او بی نظیر و برای دیگر مردمان قاره سیاه رویایی دست نیافتنی بود.

در صحراهای خشک شهرهایی مدرن و سبز سر برآوردند و پروژه بزرگ آبرسانی به شهرهای لیبی از عمق صحرای بزرگ افریقا را شگفتی هشتم جهان خواندند!

اگر چه سیاست های توسعه طلبانه و ناپایدار قذافی و قلدری نفتی او تنها بهانه ای برای ناتو و امریکا شد تا خط پایان حکومت 42 ساله او را ترسیم نمایند.

اما اکنون با گذشت 4 سال از انقلاب لیبی هنوز بیش از یکصد گروه مسلح بر علیه هم در کشمکش و مبارزه اند و توده های مردم درحسرت ثبات، امنیت و رفاه دوران قذافی اند.

گرچه درگذشته استقرار رژیم های خودکامه خود بخشی از سیاست ها و عملکرد نظام استکباری بوده ولی سیاست کنونی کاخ سفید مهار قدرت های منطقه ای، منزوی سازی، محدود کردن قدرت مرکزی دولت ها و در نهایت فرسایش و پایان دادن به حکومت هاست.

حمایت امریکا از معارضین و انحراف مطالبات عدالت خواهانه مردم و مدیریت خیزش های عمومی شکلی دیگر از فعالیت نظام سرمایه داری غرب در خاورمیانه است.

دیکتاتورها یکی پس از دیگری رفتند. اما آزادی وعدالت و بهبود معیشت نصیب مردم نشد بلکه آنان را در باتلاقی از قتل و کشتار، ترور و بحران گرفتارآورد.

توده های مردم هنوز راهی بس دشوار و طولانی برای امنیت و طوفان های سخت و هولناکی را برای دموکراسی در پیش رو دارند. میلیون ها نفر به خاطر نبود امنیت و فقر خطرآوارگی را به جان خریده و از موطن خود گریخته اند.

حال و روز کنونی خاورمیانه هیچ شباهتی به گذار به دموکراسی ندارد بلکه تجلی خشونت، رقابت قدرت ها، واگرایی حکومت ها و آوارگی ملت هاست که آن هم اهدایی پنتاگون و نظام سرمایه داری به مردمان خاورمیانه است.

تحریک و تقویت فعالیت گروه های مسلح با کمک امریکا و دیگرقدرت‌های فرامنطقه ای و ایجاد اختلافات فرقه ای مذهبی و قومی و منازعات ایدئولوژیک، مسیر مطالبات اقتصادی و معیشتی مردم را به باتلاقی از آشوب و هرج ومرج و آوارگی برد. و بهار آزادی خواهی مردم به طوفانی از بنیادگرایی و نزاع داخلی و بحران های درازمدت انسانی و اقتصادی تبدیل شد.

تا زمانی که مداخلات نظامی و اطلاعاتی و آموزش و تسلیح مخالفین با کمک و فعالیت سودجویانه ابرقدرت ها در کشورهای بحران زده ادامه دارد نمی توان برای منطقه افق وآینده ای روشن جز نا امنی، فقر و آوارگی پیش بینی نمود و انحراف مطالبات توده های مردم عرب را باید ازمداخلات سودجویانه نظام سرمایه داری غرب به همراه دیگر قدرت های فرامنطقه ای پی گرفت.

جوامعی که آمادگی و آموزش های لازم را برای تحقق آزادی و دموکراسی نداشته و ازآن طرف ابزار و ستاد خشونت سازمان داده می‌شود چگونه میتوانند سرنوشتی آزاد و امن را پس از دیکتاتورها سازمان دهند!
اینگونه است که عاقبت این انقلابها به آزادی ختم نمیشود و مردم از چاله خفقان دیکتاتورها به چاه جنگ های داخلی گرفتار می شوند. لذا راه و نقشه عبور از دیکتاتورها از طریق انقلاب راهی سخت و دشوار و خطرناک و کشنده امید و آرزوی ملت هاست.

کابوس خشونت و ترور و ناامنی بی خانمانی بسی ترسناک تر از وجود دیکتاتورهاست و براین اساس است که جامعه شناسان دیگر برای ملت ها نسخه انقلاب را تجویز نمی کنند چرا که به گفته پوپر" انقلاب های خشونت آمیز، انقلابی ها را می کشد و آرمانهایشان را تباه می سازد". و یا هانا آرنت "خشونت را نه ذات انقلاب بلکه محصول انحراف و شکست انقلاب میداند".

انقلاب علیه دیکتاتورها در کشورهای عربی شاید بساط دیکتاتورها را برچید اما با وجود و دخالت قدرت ها ی فرا منطقه ای، فرجام انقلاب به آشفتگی، هرج و مرج و آتش افروزی انجامید.

به همین دلیل به نظر نگارنده وجود حکومت های خودکامه به مراتب از بی ثباتی و هرج و مرج بهتر است.

مردم عرب باید با رشد آگاهی و تمرین آموزش های آزادی خواهی با ایجاد و تقویت نهادهای مدنی و با اصلاحات آرام وگام به گام بدون هرگونه خشونت برای استقراردموکراسی و سامان بخشی به نظام اقتصادی و سیاسی تلاش نمایند و انتخاب راهی غیر از این به باتلاقی از خون، فقر و آوارگی می انجامد.


ارسال نظرات