صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۴۸۲۴۲
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۵ - ۰۷ مهر ۱۳۹۴
مالک رضایی- جشن منا به عزا تبدیل شد و روح عاشقان در سیر الی الله، به سوی معبود خویش پر کشید.

آخرین طواف و قربانی آن‌ها که قرار بود، بار دیگر پنجره‌ای از زندگی به رویشان بگشاید، انجام نشد و قربانگاه منا به آرامگاه ابدی آن‌ها مبدل گشت. همچو اسماعیل، قربان وار، پیشش سر نهادند که انا لله وانا الیه راجعون.

سر مکِش از دست او گر می‌کَشد تا می‌کُشد. نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان. عاشقان عشق راهم عشق و سودا می‌کُشد.

آن‌ها مهاجران الی الله بودند که اجرشان با معبود یکتاست.

در حالیکه این یادداشت با چشمان اشکباری در حال تحریر است، هر لحظه و هنوز هم تعداد قربانیان رو به فزونی است و خبر‌ها حاکی از آنکه بی‌توجهی آل سعود از کشته‌ها پشته ساخته است.

گویی آن‌ها به جای همت در مدیریت حج، ماموریت یافته‌اند، بر سر مردم مظلوم یمن آتش بریزند و دل در گرو اتحادهای بیگانگان ببندند.

با همدستی پیدا و پنهان «داعش» مُصحَفی در کف، چو زین العابدین و خنجری برقهر، اندر آستین، در هر نقطه‌ای از جهان اسلام، بذر کینه و نفرت بکارند و مرگ و نیستی بیافرینند. تاریخشان مملو از این کج اندیشی‌ها وکج روی‌هاست.

 ازخیالی جنگشان و صلحشان، وز خیالی نامشان و ننگشان.

حاشا که دل دردمند پیغمبر رحمت، آن‌ها را از چنین آتشی که بر هستی امت زده‌اند ببخشاید. مگر نه اینکه او به گلشن هستی امت باغبان رئوف است و به باغ، چون رسد آسیب، باغبان نالد؟

اما شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر. بگذار این همایش سالیانه‌ای که هر سال، جهان اسلام با هزاران امید از کسب هویت راستین ابراهیمی در آن گرد هم می‌ایند، باچشمان غمبار میلیون‌ها حجاج و منتظران چشم به راه آنان در اقصی نقاط عالَم اسلام بدرقه شود و نمرودیان آل سعود، وقیحانه نظاره گر آن باشند. هرزه گویان گنده دهانی که یکبار هم نمی‌گویند خدایا، کز زاغیم، تو وارهان.

شاید مشیت الهی است که در عمرشان، یکبار هم به ابتلایی مبتلا نشوند و در همه عمرش نبیند درد سر، تا ننالد با خدا آن خیره سر.

سیه ماران خفته بر روی دلارهای نفتی و دسترنج عاشقان همایش سالیانۀ حج، که نه عظمت همایش را می‌شناسند ونه صاحب همایش را.

همایش سالیانه‌ای که نقش اول و برجستۀ آن برای همیشۀ تاریخ، ابراهیم است، و در کنار او هاجر، آن ملکۀ آسمانی که به افتخار همسایگی نزدیک خانۀ خدا نائل گشته است.

به قدری نزدیک که متصل به کعبه در مرکز طواف عاشقان قرارگرفته است. کنیز مطرود زمانه که به تقدیری، حتی از حمایت همسر مهربان خود نیز محروم گشت و بی‌پناه و خسته درجستجوی آب برای فرزند تشنه لبش، چنان شعله‌ای از درون جانش برخاست که بحر بخشایش به جوش آمد و زمزم، زیر پای طفل شیر خوارش پدیدار گشت. اسماعیل‌ها در آنجا به قربانگاه رفته‌اند.

چگونه نگوییم که در آنجا ندای آسمانی «فدیناه بذبح عظیم» ناگهان، به گوش پدر پیر و پیغمبر رسید و جشن بزرگ برپا شد.

اما باز هم از واقعه‌ای ننویسیم، که وارث بزرگ ابراهیم، ترک منا گفت تا حریم حرم از چکاچک شمشیر بیعت خواهان ظلم وستم حفظ شود، و خون خدا درجای دیگری ندای عشق سر دهد؟!

آنروز هم «منا» دیگر جشنی به دنبال نداشت، عاشورا را در پی داشت.

ارسال نظرات