فرارو - امیر هاشمیمقدم؛ دیروز برای کاری به سفارت ایران در آنکارا رفته بودم. مرد پریشانی آمده بود و میگفت برادرش به همراه زن و بچه، دو سالی میشد درخواست پناهندگی داده و در ترکیه زندگی میکردند. چون روند بررسی پروندهاش به درازا کشید، شش ماه پیش زن و بچه را تنها گذاشت و به یکباره و غیرقانونی رهسپار غرب شد. اما هیچ خبری از او ندارند. اصلاً نمیدانند از خاک ترکیه بیرون شده یا نه. در این مدت هم زن و بچهاش بیتابی میکنند و هم مادر پیرش یک چشمش اشک و چشم دیگرش خون شده است.
در این مدت حضورم در ترکیه، بهویژه وقتی با قطار یا اتوبوس رفت و آمد میکنم، با افراد بسیاری روبرو شدهام که یا برای پناهندگی به ترکیه آمدهاند و یا برای دیدن فرزندانشان که یک یا چند سال است در انتظار دریافت پناهندگی در ترکیه به سر میبرند. بیشتر این افراد نه سوء سابقه سیاسی دارند و نه هیچ هنر یا دانشی که به درد کشورهای غربی بخورند.
حتی شوربختانه بخشیشان افراد لمپنی هستند که همیشه نگرانم اینها اگر پناهندگی در کشورهای دیگر دریافت کنند، بهعنوان یک نماینده جامعه ایران، چه چهرهای از ایرانیان نزد غربیها به نمایش میگذارند؟
آیا چیزی فراتر از دختری که در کنسرت انریکه در کانادا خودش را به دست و پای او انداخت و انریکه حتی نمیتوانست او را از پاهای خود جدا کند؛ و سپس در حضور دهها هزار تماشاچی بیگانه، با افتخار فریاد میزد: «I’m Persian! I’m Persian!».
برخی از این افراد که به نظرشان «ایران دیگه جای زندگی کردن نیست»، نهایتاً پس از چند ترم مشروطی و با معدل ناپلئونی (آن هم به لطف اضافه نمراتی که از استادان برای فرار از اخراجی میگیرند)، یک مدرک از موسسهای کوچک در فلان شهرک دریافت کردهاند و اکنون گمان میکنند قدر تخصصشان را در ادارات دولتی ایرانی نمیدانند و بنابراین باید از این مملکت بار کرد و رفت.
همین است که وقتی پایشان به ترکیه باز میشود، چون هنر و دانشی ندارند که به درد کشوری بخورد، به قول خودشان به «یو ان» (UN) میروند و از سر بیچارگی و با حقارت تمام، یا خود را یک همجنسگرا معرفی میکنند یا مسلمان مسیحیشدهای که میخواهند اعدامشان کند.
وقتی با برخیشان صحبت میکنم و از دلایل درخواست پناهندگی میپرسم، با جملاتی مانند: «ایران دیگه جای زندگی نیست»، «توی این کشور تلف میشیم»، «جوونیمون از بین رفت» و... روبرو میشوم. جالب آنکه در میان موج پناهندگانی که از کشورهای سوریه، عراق و افغانستان به سوی غرب سرازیر شدهاند، بسیاری از ایرانیان هم خود را جا دادهاند. یعنی شرایط ایران با این کشورها قابل مقایسه است؟
قبول که برخی از شرایط زندگی در ایران دشوار است؛ همین که حتی نمیتوانیم کنسرتهای مجوزدار را که از سوی هر نهادی و به سلیقه هر مدیری لغو میشود ببینیم؛ همین که تماشای مسابقات فوتبال و حضور زنان در ورزشگاه منع میشود؛ همین که دوچرخهسواری برای زنان ممنوع است؛ همین که رنگ لباس هم به سلیقه برخی مسئولین است؛ و همین که کلی از «همین که»ها میتوان برشمرد، نشان میدهد هنوز فاصله زیادی با آزادیهای مدنی (که شوربختانه برخی از مسئولین تا این اصطلاح را میشوند تنها کشف حجاب در ذهنشان میآید) داریم. اما انصافاً شرایط آن چنان بد است که بخواهی چندین سال آوارگی و بلاتکلیفی در ترکیه را به جان بخری و آن گاه آیا بشود آیا نشود؟!
شاید هم روزی خبرش را در روزنامهها بخوانیم که «جوان پناهجوی ایرانی در حمام خانهاش در دنیزلی ترکیه خود را به دار آویخت»؛ «پناهجوی ایرانی در سوئد خود را به آتش کشید»؛ «پناهجوی ایرانی در یونان لب های خودش را دوخت»؛ «پناهجوی ایرانی در مرز ترکیه به دست گروگانگیران افتاد»؛ «جنازه پناهجوی ایرانی در میان غرقشدگان پیدا شد»؛ و پناهجویانی دیگر هم در انتظار عاقبت تلخ دیگری هستند.
به راستی اگر ایران شرایط مناسبی برای زندگی کردن ندارد، ما در این میان بی تقصیریم؟ چقدر برای مناسب ساختن شرایط سالم زندگی در این کشور تلاش کردهایم؟ تلاشمان را از کجا میتوان فهمید؟ از فرهنگ رانندگیمان؟ از فرهنگ کتابخوانیمان؟ از رفتارمان با محیط زیست و جانوران؟ از مصرف آب و دیگر حامل های انرژیمان؟ از ساخت و سازهای غیرمجازمان؟ از وجدان کاری زیر بیست دقیقه در روزمان؟ از سرکشی کردنمان به زندگی دیگران؟ و در عوض، همیاری نکردن در جاهایی که لازم است؟ از کدامش میتوان تلاش برای ساختن ایرانی آباد و آزاد را دریافت؟
لابد برخی توجیه میکنند که «مسئولین نمیگذارند» یا «مسئولین خودشان در این رفتارها پیشگام هستند» و... . مگر مسئولین کشورهای توسعه یافته، از کرات دیگر به آن کشورها رفتهاند؟ به راستی مسئولین مگر از دل همین مردم بیرون نیامدهاند؟ و مگر مسئولین ما، همین ماهایی نیستند که برای قانونگریزی هزار و یک راه و توجیه بلدیم؟
همیشه میگفتم احمدینژاد مردمیترین مسئول ایرانی کل تاریخ است. کسی که رفتارها و گفتارهایش نمونهای است از یک ایرانی. همه سخنان هیجانیاش، قانون را دور زدنهایش، به مسخره گرفتن رویدادهای مهم اطرافش، خلاف گویی هایش، همه و همه نمونهای بود و هست از جامعه امروز ایران.
حالا بههرحال عدهای میخواهند بروند، بروند. اما نگویند این کشور دیگر جای زندگی نیست؛ بلکه بگویند ما این کشور را به روزی انداختیم که دیگر خودمان هم نمیتوانیم تحملش کنیم. میرویم جایی دیگر؛ شاید در آنجا آدمهایش به ما اجازه ندهند هرگونه که دلمان خواست قانون را زیر پا بگذاریم. آن گاه شاید خوشبخت تر شویم.
بقیه هم بمونن و مملکت بی آب و علف و .............با دست خالی بسازن
به طرف می گی آشغال نریز مسخره می کنه، می گی گوسفند وسط شهر نکش ، هوار می زنه ، می گی پارتی بازی نکن می خنده... آقای هاشمی مقدم من تو این جامعه بخاطر اینکه قانون برام مهمه مسخره می شم! من بخاطر اینکه بابام پست دولتی داشته اما حاضر نشده با پارتی دختر خودشو سرکار بذاره مسخره می شم! من بخاطر اینکه کل عمرم گفتم زن باید بتونه از پس خودش بربیاد اما الان با معدل الف تو کل سالهای تحصیلم از پیدا کردن یه کار ساده عاجزم مسخره می شم... آخه کی غربتو دوست داره اما منی که باید تا آخر عمرم پول تو جیبی از بابام بگیرم یا 5سال دیگه آب هم برام جیره بندی بشه درحالی که کل عمرم دغدغه محیط زیست داشتم ، من حق ندارم به رفتن فکر کنم؟
فقط حرف زدن چاره نیست... چرا مردم ایران باید از عراق و افغانستان جنگ زده مهاجرشون بیشتر باشه؟! به اینها هم فکر کنین...
برخی شرایط دشوار است؟ عزیزم همه شرایط دشوارست کلا به دنیا امدن در این خرابکده و بزرگ شدن و زندگی کردن و نه نفس کشیدن و صب و شبو بهم دوختن سخته البته نه برای 20 درصد ضمام دار مملکت بلکه برای 80 درصدی که دارن کار میکنن ک اون 20 درصد بخورن
همینه ک من ایرانی با تحصیلات عالیه ترجیح میدم در یک کشور دیگه به ظرفشویی و رخت شویی و مستراح شویی رو بیارم اما احساس بودن وجود داشتن و اینده داشتن بکنم !
کی میگه حقارته؟
نه لمپنم...نه از وطنم فراری! چکار کنم وقتی کسی منو تحویل نمی گیره...با زجر و مشکلات مدرکم گرفتم آخرش که چی! من حق ندارم ...
به همه در هر سنی توصیه می کنم به کشورهایی مهاجرت کنین که شما رو تو طبقه دوم قرار ندن. در محله اول کانادا - استرالیا -آمریکا رو پیشنهاد می کنم و در مرحله بعدی اروپا رو. توجه داشته باشین که در اروپا به اندازه سه کشوری که اول نام بردم مساوات و عدالت اجتماعی بر قرار نیست.
تا به حال تحلیلی به این ضعیفی در ارتباط با علل مهاجرت از کشورهای کمتر توسعه یافته نخونده بودم. در این مقاله به شرایط اقتصادی، بیکاری و تورم هیچگونه اشاره ای نشده است. در پاسخ به آن پاراگراف ناپلئونی در خط 18ام مقاله قابل ذکز است بیشتر ایرانیهای مقیم خارج از کشور به دلیل برخورداری از امکانات ایده ال تحصیلی و اقتصادی و استفاده از آزادی های مطلوب اجتماعی در جایگاهی مناسب، مطایق با شأن خود قرار دارند.
تا به حال تحلیلی به این ضعیفی در ارتباط با علل مهاجرت از کشورهای کمتر توسعه یافته نخونده بودم. در این مقاله به شرایط اقتصادی، بیکاری و تورم هیچگونه اشاره ای نشده است. در پاسخ به آن پاراگراف ناپلئونی در خط 18ام مقاله قابل ذکز است بیشتر ایرانیهای مقیم خارج از کشور به دلیل برخورداری از امکانات ایده ال تحصیلی و اقتصادی و استفاده از آزادی های مطلوب اجتماعی در جایگاهی مناسب، مطایق با شأن خود قرار دارند.
خدا تو قرآن هم گفته هیچ قومی اصلاح نشدند مگر اینکه خودشون خواستند و اصلا هم شامل مسلمونا نمیشه که بیان کلی است. اونا خواستن، کار کردن به خواستشون رسیدند و توانستند اما ما فقط حرف حرف شعار شعار ....
تاسف زیادی می خورم که عمرم تو ایران بر باد رفت.
یکجای با نظم تر که مردم به هم و حقوق هم احترام میگذارن
وگرنه به هوا و نا امنی و... دیگه عادت کردم نه دیسکو میخوام نه آزادی بیان نه حق رای میخوام برم یه جا که اعصابم راحت باشه یه لقمه نون بخور و نمیر باشه و مردم بهم احترام بگذارن همین
شما دارید یقه ی چه کسانی را در موضوع مقصر دانستن شرایط میگیرد؟ آیا یک جوان 20-25 ساله چه نقش تعیین کننده ای در وضعیت امروزین کشور دارد؟ اگر در این میان کسی را بخواهیم مقصر بدانیم کسانی هستند که امروز سنی بالاتر از 50 سال دارند. مقصر واقعی آنها هستند که بدون اینکه بدانند چه میخواهند دست به تغییر شرایط آن روزمان زدند. در این میان مقصر اصلی کسانی هستند که مدیریت جامعه را در همه ی این سالها در دست داشته اند. نمی خواهم نقش مردم را نادیده بگیرم، اما اینکه جامعه ی ایرانی افسرده ترین و سرخورده ترین جامعه در جهان است مقصر کیست؟ سردمدارن یک نظام باید الگوی رفتاری جامعه باشند، اما کدامیکشان این جایگاه و قابلیت را دارند؟ جز این است که عموما به دنبال منتافع شخصی بوده و تنها چیزی که اهمیت نداشته است منافع ملی بوده است؟ جوانی که از هرگونه تفریحی محروم شده با چه توجیه جوان پسندی میخواهید او را مجاب به ماندن کنید. جنگلهای تخریب شده، کنار دریاهایی که از زباله و کثافت سرشار است و یا از دیگر تفریحاتی که جوانان هر جامعه ای به آن نیازمندند. کمی منصف باشیم
نه شوری برای رفتنم مانده و نه شوقی برای ماندن.
ای مرگ کجایی که مدتهاست در انتظار آمدنت لحظه ها را سپری می کنم؟
لحظه ای چکاندن ماشه پایان کابوسی بی انتهاست. کابوس زندگی.
شجاعتی لازم است و اشتیاقی. اما اشتیاق مرگ را هم چون اشتیاق زندگی در جایی گم کرده ام.
ای مرگ کجایی که مدتهاست در انتظار آمدنت لحظه ها را سپری می کنم؟
حقه - حق
هزم - هضم
بی سوادیه - بی سوادی
اسال من - امثال من
فجایعه - فجایع
سیستمه - سیستم
آلودگیه - آلودگی
مقابله - مقابل
حقه - حق
تازه اشتباه ها در جمله بندی هاتون بماند!
کار هم که نیست یکباره تعداد زیادی استخدام می شن که باز سهمیه هایی که وجود داره و چند سال هیچ استخدامی صورت نمی گیره، بورسیه های تحصیلی که مال آشنایان بی استعداد هست، همش کشور ما خط قرمزه. به راحتی برات پرونده سازی می کنن می فرستن جایی که عرب دمپایی پاره انداخت. کنسرت های معمولی ای که با وجود دشتن مجوز لغو می شن. باج هایی که به کشورهای دیگه داده می شه و بقیه حق ندارن اظهار نظر کنن یا اصن بردی ندارن. ماندن برای دیدن پسرفت کشور در حوزه های نظامی، خودرویی ، صنعتی، اقتصادی،گردشگری،سیاسی و .... مثلا پیشرفت نظامی هندی که از هیچ به اینجا رسیده که ناو جنگی، بالگرد و جنگنده می سازه یا پاکستان، ترکیه این ها دردناکه. الان رنو کویید 98 درصد داخلی سازه داره
ولی خودروهایناایمن بی کیفیت ملی و غیر ملی(مث 206و ال90) اینقدر داخلی سازی ندارن. تو کشوری که جرات نداری بری یه شهر داخل کشور خودت مث شیراز یا کیش می کنن تو پاچت از قیمت هتل و غذا و بستنی و سوغاتی و .... چاصن پشیمون می شی از رفتن و تفریح
در آخر هی لیست میارن که قیمت بنزین تو کجا چقده مالیات ها چقدرن بدون توجه به درآمد کم ملت.
بیچاره شهرستانی ها که دیگه نگو امکاناتی که برای شما کلان شهرها معمولی هست رو هم ندارن و فقط در جنگ یا ...حکام یادشون میافته ما هم ایرانی هستیم. وضعیت سیستان با طوفان هاش رو ببینید.
چرا واسه خونه ای که وقتی برسم فلان کشور با یک چهارم حقوق گارسونی میتونم داشته باشم ، باید 15 سال تو این کشور بحنگم ؟ مگه قراره کنتور عمرم صفر بشه و دوباره از اول زندگی کنم ؟
همیشه موندن و تحمل کردن و قدرت ریسک و انتخاب نداشتن راحت راه حل مشکله ... شما اسم ترس از تغییر رو گرفتن حق نذار ...
نه آقازاده ام نه حکومتی فقط یه آدم معمولیم خانوادمم مثل خودم.مذهبیم نیستیم فقط کار میکنیم و در کنارش از زندگی لذت می بریم وضع مالی خوبی داریم چون کار کردیم زحمت کشیدیم بعضی ها فکر می کنن با خونه نشستن و غر زدن و هزار کار بی خود دیگه می تونن به موفقیت برسن نه باید زحمت بکشی تلاش کنی خدام بهت برسونه اگه یکم منطقی باشین اونوقت می بینین که 99 درصد بدبختیای هرکسی مربوط به خودشه نه کس دیگه پس تلاش کنین و غر نزنین
ز هشیاران عالم هر که دیدم غمی دارد ... بزن بر طبل بیعاری که آنهم عالمی دارد ...
تو رو به خدا یکم با خودتون فکر کنید والا من اگر همسرم رو دوست داشته باشم هم با عشق غذا می پزم و اگر تصمیم بگیرم بچه داشته باشم تا بتونم براش مایه می زارم . ولی انتظار دارم چه تو جامعه چه در خونه قدر من دونسته بشه ، اصلا می دونید چرا زنها تصمیم گرفتند برن سراغ کار و مستقل بشن برای اینکه وقتی شوهر از سر کار بر می گرده ، فکر نکنه زنش صبح تا حالا خواب بوده و تمام وقتش رو به خوشگذرونی سر کرده ، زنها از وقتی تصمیم گرفتند مستقل بشن که مردها نمک نشناس شدن.
گذشته از این حرفها مثل اینکه مردها خودشون رو به خواب زدند و نمی بینند خیلی از زنها هستند که مسئولیت خانواده به دوششون هست . علاوه بر این دختر خانوم مجردی رو فرض کنید که به هر دلیلی ازدواج نکرده ، آیا فکر کردید این خانوم اگر پدر و مادرش هم در قید حیات نباشند هیچ پناهی نداره و فقط در صورتی که شغل مناسبی داشته باشه می تونه از خودش حمایت کنه .
از کجا به کجا رسیدم ! ولی این رو بدونید که اگر این تفکر رو داشته باشید که اولویت شغلی با آقایونه منتظر افزایش فساد و زن های خیابونی باشید و در اینصورت خانواده ها هم اوضاع رو به راهی نخواهد داشت.
دلم می خواد برم . چون تحمل اینهمه توهین و تحقیر رو ندارم!
هموطنان عزیز من ۱۲ ساله اروپا آمدم و پنهاهنده شدم بخدا قسم احترامی که به عنوان یک انسان اینجا دیدم ! تو کشوره خودم هرگز ندیدم (تو ایران به جرم ارازل و اوباش من دانشجوی مملکت رو بارها گرفتن و زدن و تحقیر کردن )
عدالت و مهربانی و احترام رو من اینجا دیدم و آموختم .
در این که حاکمیت و یا دولت و یا پدر و مادرها و معلم های ما در ایجاد وضعیت ناگوار ما مقصرند شکی نیست ولی 90 درصد مشکلات فقط و فقط و فقط به خاطر بی عرضه گی و تنبلی و ترس های بی دلیل و بیجای خودمان است،ما آنقدر ننر و سوسول بار آمده بودیم که از خدمت سربازی آنهم در زمان صلح می ترسیدیم! ما راحتی و لذت را در مفت خوری و ننر بودن و نازکشیدن دیگران از ما! تعریف کرده بودیم، بدون آنکه ذره ای احساس مسئولیت نسبت به خودمان و اجتماع داشته باشیم.اگر نسلی بی اراده و راحت طلب و خاله زنک و ترسو است تقصیر حکومت نیست،تقصیر خودش هست و این حقیقت دردناکی است که دیر و یا زود همه ما به آن خواهیم رسید.ما خودمان نخواستیم که انسانی آزاده و شجاع و مستقل و مسئول باشیم.از فرارو هم بابت مقاله زیبای بالا ممنونم.
شاید بهتر این باشه بگیم اندکی که مصیبت های محیط رو درک می کنن باید تلاش کنن برای تغییر اما اینکه خیلی ساده انسان رو فقط تابع خودش بدونیم و تغییر رو فقط به شکل فردی ببینیم درست نیست!
شما یا سربازی نرفتی ، یا امریه ای بودی که در مورد سوسول و ننر بازی تز میدی !
آیا فزرندان جوان و تحصیکرده اش مشکل ازدواج و تشکیل خانواده دارند ؟
آیا فرزندانش مشکل تهیه خانه برای شروع زندگی دارند ؟
آیا تاکنون شده که گشت ارشاد دخترش رو بخاطر بیرون بودن چند تار مو با کتک سوار ماشین کنن و ببرن ؟
آیا شده گشت ارشاد پسرش رو بخاطر مدل لباس با کتک سوار ماشین کنن و ببرن ؟
آیا ...؟؟؟
ولی به هیچ وجه احساس امنیت نمی کنم. در طول رانندگی همیشه در های ماشین قفل است. ساعت نه شب توی خیابون تنهایی نمی رم. در روز روشن یک معتاد آش و لاش گیر میده و میترسی الساعه چاقو از جیبش در بیاره و بهت بزنه (کما اینکه به وفور توی همین خبرها از این دست اتفاقات میبینیم و می شنویم ) و .......
واقعا" جمله ای زیباتر از این برای ایران نمی توان گفت
بيشترشان از آينده فرزندانشان در كشور مان بيمناك و نگران بودند و بعضي هم از شرائط بد آزادي مدني
در واقع كشور ما بسمتي حركت مي كند كه گروهي اقليت در حال ايجاد شرائطي اجباري براي اكثريت است
نبود شادي -نبود تفريحات-نبود امنيت و....نيز از دلائل آن است به هر حال كشورمان در دنيا زبان زد هرچي عقب افتادگي است
مگه من انسان(که آزاد بدنیا اومدم)چقدر عمر میکنم که بخوام تو کشوری که ابتدائی ترین حقوق و آزادی تو رو با علامت سوال مواجه میکن،زندگی کنم؟
چندبار بدنیا میام که همون یکبار رو هم خراب کنم؟
زیرا با ترک وطن توسط افراد باهوش ومطالبه گر می توانند راحتتر مردم امی وساده دل را فریب ونیرنگ راضی نگه دارند
"ما این کشور را به روزی انداختیم که دیگر خودمان هم نمیتوانیم تحملش کنیم"
سوال:
مرجع ضمیر "ما" کیست؟
والا تو هرکاری سرک میکشن ! اصن به شما چه من دوس دارم برم کنسرت بعدشم برم جهنم خب به تو چه؟ تو چیکاره ای؟
شمایی که جهان دیده ای و برای کاری (احتمالا کار کوچکی و دم دستی بوده والا که برای کارهای مهمتر به کشورهای بهتر می رفتی) به آنکارا هم رفتی، چه قدم مثبتی بر داشتی؟
احمدي نژاد كجا مانند يك ايراني بود؟! دروغگويي و دشمني با ايران و تيشه به ريشه ايران زدن و لمپنيسم خصيصه ايراني است؟! به صرف ديدن اين رفتارها از چند پناهنده اينطور برچسب مي چسبانيد؟! شما هم به نظرم تا حلق خورديد و بار هفت پشتتان را بسته ايد و ملك و املاكتان را در كانادا و آمريكا خريده ايد و چون كارهايتان باعث فرار جوانان اين مملكت به بدترين شكل مي شود و آبروي نداشته تان از بي لياقتي و بي مديريتيتان رفته است با ذكر چند مثال كه با شنيدن آنها بايد خجالت بكشيد مي خواهيد خودتان را تطهير كنيد.
فرارو اگه اصلاح گرايي چاپ كن
نه عزيز من
ما همه دست به دست هم اين کشور رو نابود کرديم
اوني که تو تاکسي هست در همون حد توانايي کرايه اضافه ميگيره. اوني هم که رئيس بانک در حد همون توانايي پول مردم رو هاپولي ميکنه.
در مورد رئیس بانک هم باید به عرض برسانم که رئیس بانک را چه کسی باید کنترل کند که با چهارتا کاغذ بی ارزش و با زد و بند و گرفتن حق حساب وام های کلان را به مشتی افراد مفتخور به اسم تاجر و صنعتگر ندهد.
مکانیزمهای کنترل و مدیریت کشور در دست کیست؟ جوان های این مملکت؟ فرهنگسازی باید توسط چه کسی انجام شود؟ خود مردم؟ با چی؟ به هم تلفن بزنند و مشورت کنند و فرهنگسازی کنند؟ صدا وسیما در اختیار کیست؟
احمدی نژاد نمونه ای از خروار است، خروار بی مدیریتی و بی لیاقتی و بی سوادی و ویران کردن یک کشور.
بعضی ها فکر می کنند چون موشک نمیخوره تو سرمون امنیت داریم..! نه بابا امنیت شغلی، اجتماعی و اقتصادی از همه چیز مهمتره..
تا حرف میزنیم میگن عراق رو نگاه
سوریه رو نگا ه! نگاه ! نگاه !
ای بابا ، پس کل دنیا هم باید بشینن اینارو نگاه کنن و خودشونم هیچ حرکتی نکنن !
"شاید در آنجا آدمهایش به ما اجازه ندهند هرگونه که دلمان خواست قانون را زیر پا بگذاریم"
ما ایرانیان خیلی پرمدعا هستیم...
یادمه در دوره کاردانی از استادمون که احاطه سیاسی و آگاهی اجتماعی بالائی از کشورمون ایران داشت، در مورد ادامه تحصیل تا مقطع دکتری پرسیدم، اون در جواب چون شناخت خوبی از من داشت گفت بسیار عالیه! من یک سری مشکلات کشور رو براشون ذکر کردم، ایشون فرمودند" شما تو تخصص خودت بهترین باش، همه خواستار شما میشن". ایشون نمیدونست در اینجا بهترین باشی ریشه هاتو نابود می کنن. میتونم دانشجوهای دکتری تخصصی بسیاری رو بهتون بگم که از استادانشون هم بهتر هستند ولی پشت خط اساتید بسیار بی سواد چون اینجا ملاک دانش و تقوی و پشتکار نیست!
نرخ تورم منفی
محیط زیست بسیار مناسب مانند دریاچه های پرآب ، جنگل های وسیع که هر ساله به وسعت آنها اضافه می شود ، آب و هوای مناسب در شهرها ، هدم وجود پارازیت ، عدم وجود ریزگرد و ...
دموکراسی نهادینه شده مانند کاندید شدن و شرکت افراد از تمامی گروه ها در انتخابات .
نرخ پایین خشونت و بزهکاری
مسئولین بسیار کارآمد و وظیفه شناس بصوزتی که در هر دهه یک اختلاس دیده نمی شود .
برخورد شدید با خلافکاران از هر صنف و طبقه و برقراری عدالت در دادگاه ها .
قوه قضاییه کارآمد بصورتیکه تمامی پرونده ها در حداقل زمان به نتیجه رسیده و دادگاه ها و دادسراهای ما تقریبا خالی از مراجع می باشند .
نمایندگان فهیم در مجلس که تنها پیشرفت ایران و ایرانی را در اولویت قرار داده و از تصمیم گیری بر اساس منافع باندی و جناحی به شدت خودداری می کنند .
دانشگاه هایی به روز و پویا که با رانت و سهیمه به هیچ عنوان نمی توان بدان ها رسید . بطور مثال شما حتی یکنفر را در دانشگاه ما نمی بینی که با رانت مشغول تحصیل باشد .
انتخاب اساتید بر اساس توان علمی انها و نه پارتی و توصیه که موجب بالا رفتن سطح علمی دانشجویان در آینده خواهد شد .
رانندگی بسیار مناسب ما ایرانی ها که باعث شده خانم ها و افراد مسن اوغات فراغت خود را به رانندگی و تفرج در خیابان ها سپری کنند .
پرهیز از صفات نکوهیده مانند دروغگویی ، غیبت ، شایعه سازی و نژاد پرستی در اکثریت قریب به اتفاق ما ایرانی ها .
و بسیاری از نکات مثبت دیگر این کشور که تداعی کننده باغ بهشت بوده و امکان ترک آن را برای بسیاری از ما سخت و حتی غیر ممکن می کند !